« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سیدحسن مرتضوی

80/06/12

بسم الله الرحمن الرحیم

معین کردن نوع منفعت

 

موضوع: معین کردن نوع منفعت

جواب از دلیل عدم ملکیت منافع متضاده

در جواب از دلیل بر عدم ملکیت منافع متضاده که اینگونه گفته مي‌شود که اگر مقصود از این دلیل وجود تضاد است به دو بیان تضاد وجود ندارد:

بیان اول: تضاد فقط در عالم فعلیت است

اولین بیان به این است که تضاد در عالم فعلیت است و حال آنکه مورد بحث در منافع بالقوه است.

بیان دوم: ملکیت اعتباری است و در عالم اعتبار تضاد وجود دارد

دومین بیان این است که تضاد در معتبر است، ملکیت در اعتبار است و در عالم اعتبار تضاد وجود ندارد و به عبارت أوضح اینکه آنجا که ملکیت جعل شده است تضادي نيست و آنجايي که تضاد است اعتبار ملکیت نشده است. و اگر مقصود از این دلیل اين بوده است که در این موارد جعل ملکیت ندب است، در این موارد جعل ملکیت امکان ندارد، تضاد باشد یا نباشد. عدم ملکیت منافع متضاده لأجل عدم امکان جعل ملکیت بوده است، این عدم امکان به خاطر این بوده است که این منافع مقدور نبوده است. چونکه این منافع مقدور نبوده است مالک ماشین این منافع را مالک نبوده است. مستأجر این منافع را مالک نشده است. و همین احتمال دوم أقوي الوجهین است و همین احتمال ظاهر فرمایش مرحوم آقاي حکیم است کما تقدّم.

اگر دلیل بر این نظریه مطلب دوم بوده است، جواب آن این است که اين منافع مقدور بوده است، اگر مقدور بوده است جعل ملکیت بلا مانع است.

تمام بحث اثبات همین نکته است که منفعت حمل إلي الشرق و حمل إلي الغرب مقدور بوده است، اگر مقدور بوده است، جعل ملکیت استحاله ندارد، اگر دلیل دارد جعل ملکیت شده است و اگر دلیل ندارد جعل ملکیت نشده است، جعل و عدم جعل به خاطر دلیل و عدم دلیل است نه به خاطر استحاله که مرحوم آقاي حکيم مي‌فرمایند.

مقدور بودن منافع متضاد

چرا منافع متضاده مقدور بوده است؟ توضیح این معنا متوقف بر توجه به دو نکته است:

نکته‌ اول: که توضیح واضحات است مثل غیر مقدور بودن منفعتي از منافع أعم از اینکه منافع متضاد باشد یا متضاد نباشد. بلکه غیر مقدور بودن أعم است از اینکه شيء منفعت واحده داشته باشد یا منفعت متعدده داشته باشد. فرض کنید منفعت ساعت منفعت واحده است و اگر در دریا افتاده است این منفعت مقدور نیست. فرض کنید منفعت پنکه منفعت واحده است و اگر به دریا افتاده است مقدور نیست. فرض کنید عبد منفعت واحده دارد و اگر فرار کرده است آن منفعت مقدور نیست.

بحث غیر مقدور بودن منافع مورد بحث، اختصاص به منافع متضاده ندارد، نعم، منافع متضاده أحد مصادیق منافع غیر مقدوره است.

نکته دوم: همان جور که خوانده‌ايد جعل احکام علي نحو انحلال است. احکام تکليفيه علي نحو انحلال است، احکام وضعیه علی نحو انحلال است. هر موضوعي خود یک حکمی دارد و با موضوع دیگر کاری ندارد. خمر حرام است، آب مباح باشد یا نباشد. آب مباح است، خمر حرام باشد یا نباشد. نماز واجب است، روزه واجب باشد یا نباشد. روزه واجب است، نماز واجب باشد یا نباشد. عنوان جمعي ندارد جعل احکام. نماز موضوعي از موضوعات است و خود واجب است، روزه موضوعي است از موضوعات و خود واجب است، زید موضوعي است از موضوعات و اکرامش واجب است، عمرو موضوعي است از موضوعات و اکرامش واجب است؛ اکرام زید ربطی به اکرام عمرو ندارد، مفاد جمعی ندارد. اکرام عمرو ربطی به اکرام زید ندارد، مفاد استقلالی دارد مفاد جمعي ندارد. ملکیت شما کتاب را مستقل است، مي‌خواهید قالی را مالک باشید یا نباشيد. ملکیت شما قالی را مستقل است مي‌خواهید همراه آن کتاب را مالک باشید یا نباشید. قالي مستقلاً مملوک است، کتاب مستقلاً مملوک است. ملکیت کتاب مفاد جمعي ندارد؛ هر دو را مالک هستید اما مفاد جمعی در او أخذ نشده است. ملکیت قالی مفاد جمعي ندارد، شما هم قالی را مالک هستید و هم کتاب را مالک هستید، اما مفاد قالی ملکیت جمعي ندارد، انحلال است. هر شيء‌اي که شما دارید مع الشرایط مستقلاً ملک شماست، اگر ده جیز دارید هر یک مستقلاً ملک شماست. ده چیز مالک هستید اما مفاد جمعی نیست. جمع در ده چیز است نه ده چیزرا مالک هستید که مفاد جمعی باشد. لذا احکام تکلیفیه باشد مثل وجوب صوم و صلاة، وضعيه باشد مثل نجاست کلب و خنزیر، مثل ملکیت کتاب و قالی. اگر ماشين قابل حمل آجر است، شما حمل آجر ماشين را مالک هستید. اگر ماشین قابل حمل مسافر است، شما منفعت رکوبی را مالک هستید. دقت کنید شما منفعت حمل آجر را مالک‌ايد، منفعت رکوب را هم مالک‌اید، هر دو را هم مالک‌ايد اما مفاد جمعي در کار نیست. جوری نیست که ملکیت شما رکوب را مع باشد، يعني جوري نیست که شارع فرموده باشد شما منفعت رکوب منضماً به منفعت حمل آجر را مالک‌ايد؛ این جوري دلیل ندارید. دقت کنید هر دو منفعت را مالک‌ايد اما کل واحد مستقل در جعل است. حمل رکوب منضم به حمل آجر نیست، آن را مستقلاً مالک‌ايد و این را مستقلاً مالک‌ايد. جعل ملکیت برای حمل آجر مستقلاً شده است، جعل ملکیت برای حمل مسافر مستقلاً شده است، هر دو را مالک‌ايد اما منفعت جمعی نیست.

و لذا اگر این را خوب دقت بکنيد در همین مثال تارةً بیده الإعتبار مي‌گويد صاحب ماشین منافع رکوب ماشين را مالک است، جعل ملکیت منفعت مي‌کند. و اُخري مي‌گوید صاحب ماشین منفعت حمل آجر را مالک است، جعل ملکیت منفعت مي‌کند. همین مثال را دقت کنید، شما دو جعل دارید یا سه جعل دارید؟ در این مثال دو جعل ملکیت شده است یا سه جعل ملکیت شده است؟ کما ذکرنا جعل مي‌گیرد ملکیت یا اینکه نه جعل ملکیت اینگونه است؟ مي‌گوید صاحب ماشین منفعت حمل بار را مالک است، این یک جعل؛ بعد مي‌گوید صاحب ماشین منفعت حمل مسافر را مالک است، اين دو اعتبار. مرةً ثالثه اینگونه مي‌گويد صاحب ماشین منفعت حمل بار منضماً به حمل مسافر را مالک است، آيا اين دو جعل است؟ دو اعتبار است یا سه اعتبار؟ هر دو منفعت را مالک است اما هر دو منفعت این هم جعل دارد؟ یا در آن مثال اینگونه پیاده کنید نماز واجب است، روزه هم واجب است، اين دو جعل؛ یک جعل سومي هم پیدا شده است و آن این است که نماز و روزه واجب است، اگر نماز و روزه واجب است یک جعل هم به نماز و روزه خورده است، نماز مع الصوم واجب است. سه جعل باشد 1. جعل صوم مستقلاً. 2 جعل صلاة مستقلاً. 3. جعل صوم مع الصلاة مستقلاً؛ آیا در باب احکام این سه جعل است؟ اگر گفایم انحلالي است و مفاد جمعي ندارد، دو جعل است دیگر و جعل سوم لغو است.

نتیجه‌ي ما ذکرنا این است اگر این خوب روشن شد بفرمائید جعل ملکیت جعل انحلالي دارد، يعني معتبِر حمل إلي الشرق را مستقلاً نگاه مي‌کند اگر مقدور است جعل اعتبار مي‌کند با حمل إلي الغرب کاري ندارد که بگوئیم مقدور است یا مقدور نیست. معتبِر حرکت إلي الغرب را مستقلاً ملاحظه مي‌کند اگر مقدور است جعل ملکیت مي‌کند. منافع متضادين غیر مقدور باشد چه ربطی به عالم جعل دارد؟ شما هر جعلي را بروید به سراغ مجعولش، هر مجعولی را مستقلاً شما لحاظ کنيد ببينيد مقدور است یا مقدور نیست، اگر مقدور است دنبالش جعل مي‌آيد، مجعول با آن مجعول غیر مقدور است، شما به عالم جعل چه کار دارید؟

نتیجه‌ي ما ذکرنا این است که این کلمه را حساب شده روی آن بحث کنید؛ جعل احکام مي‌گوئید انحلالي است، یعنی هر حکمی روی موضوع خود مستقلاً رفته است، جعل مع الضمیمه ندارد مگر قرینه خارجیه باشد. اگر این نکته خوب روشن شد، یعنی ملکیت جعل انحلالي دارد، وجوب صلاة جعل انحلالي دارد، حرمت خمر جعل انحلالي دارد ...

اگر این روشن شد این مثال‌ها را خوب دقت کنید نماز حضرت جعفر در ساعت 8 و زیارت جامعه‌ي حضرت رضا در همان ساعت. نماز حضرت جعفر جعل استحباب شده است و زیارت جامعه هم درآن ساعت جعل استحباب شده است، استحباب یکی از احکام خمسه است، حکم تکليفي باید متعلقش مقدور باشد، تکلیف به غیر مقدور تعلّق نمي‌گیرد. أحد التکلیفین قرائت زیارت جامعه است، تکلیف دوم قرائت نماز حضرت جعفر است.این دو جعل استحباب معقول است یا غیر معقول است؟ ممکن است انسان عوامي بگوید این دو جعل استحباب غیر معقول است، برای اینکه حکم تکلیفی باید متعلّق مقدور باشد و بین نماز حضرت جعفر و زیارت جامعه تضاد است، در آن واحد نمي‌شود هر دو را انجام داد، یا زبان الحمد لله رب العالمين در آن واحد مي‌تواند بگوید یا «السلام علي اهل بیت النبوه» مي‌تواند؟ زبان قادر نیست هر دو را در آن واحد بگوید. جمع بین مستحبین غیر مقدورین است برای اینکه تضاد است، پس جعل دو استحباب را هم باید بگوئید غیر مقدور است برای اینکه حکم تکلیفی به غیر مقدور تعلّق نمي‌گیرد. حالا در این مثال شما چه کار مي‌کنید؟ مي‌گوئید هر دو استحباب دارد یا ندارد؟ اگر استحباب دارد حکم تکلیفی چگونه تعلّق به غیر مقدور گرفته است، تضاد مي‌گوئيد ندارد، تنافي بین ضدین وجود ندارد، جعل حکمین غیر معقول است، چه کار مي‌کنیددر اینجا؟ بین مستحبین که واضح است تضاد است، اگر علي نسق ما ذکرنا در فرمایش آقای حکیم توضیح دادیم باید بگوئیم، اینجا هيچ راهي ندارد باید بگوئیم دو استحباب ندارد، برای اينکه جمع بین مستحبین غیر مقدور است، جعل دو استحباب هم غیر مقدور است، یا باید بگوئید در تکلیف قدرت نمي‌خواهد، یا باید بگوئید تکلیف ساقط است و یا باید بگوئید بین زیارت جامعه و نماز حضرت جعفر تضاد نیست؛ کدامیک از این سه راه را شما مي‌گوئيد؟ مرحوم آقاي حکيم نمي‌فرمایند جعل دو ملکيت نمي‌شود برای اینکه غیر مقدور است؟ اینجا هم غیر مقدور است و لذا جعل دو استحباب نمي‌شود. أحدي از فقهاء این را گفته است که بگوید چون بین دو مستحب امکان جمع نیست، جعل دو استحباب را هم بگوئید غیر معقول است لمکان تضاد، حالا اسمش را تضاد نگذارید بگوئید لمکان غیر مقدور بودن. یا باید بگوئید هر دو مستحب است و اشکال را جواب بدهید و اثبات کنید که هر دو مقدور است و یا باید بگوئید هر دو غیر مقدور است و جعل استحباب نمي‌شود؛ شما کدام را انتخاب مي‌کنید؟

خوب روشن است که در اینجا مي‌گویند هر دو مستحب است، برای اینکه جمع بین استحباب غیر از جمع بین مستحبین است. چه جور شد که جمع بین استحباب غیر جمع مستحبین است؟ لمکان الإنحلال. هر استحبابی با متعلّق خود کار دارد با متعلّق ديگري کاری ندارد که غیر مقدور است یا مقدور است.

متعلّق زیارت حضرت رضا بنفسها مقدور است، چه کار دارید این با نماز جعفر جمع مي‌شود یا نمي‌شود؟ مفاد جعل احکام که مفاد جمعي نیست، مفاد انحلالي و مستقل است. همین ساعت نماز حضرت جعفر مقدور است با زیارت حضرت رضا مي‌گوئيد غیر مقدور است، خوب غیر مقدور باشد، مفاد جمعي ندارد، مفاد انحلالي دارد، مفاد انحلالي این است که هر حکمي مي‌رود سراغ متعلّق خودش، متعلّق با متعلّق دیگر چگونه است؟ به شما ربطی ندارد، به عالم جعل ربطی ندارد، آن تزاحمش در عالم خارج است.

دقت کنید در این مثال مي‌گوئيد نماز حضرت جعفر هم مستحب است، زیارت جامعه هم مستحب است، نمي‌گوئید چونکه غير مقدور است تکليف ساقط شده است با اینکه غیر مقدور است هر دو. چرا نمي‌گوئيد؟ بفرمائید لمکان الإنحلال.

حرکت و سکون معاً غیر مقدور است، در حاشيه‌ي ملا عبد الله هم خوانده‌ايد که در آن واحد نمي‌شود دیگر؛ حرکت و سکون متضادین هستند و جمع بین متضادين غیر معقول است. بین حرکت و سکون تضاد است، جمع بین ضدین استحاله دارد. حرکتدر اسلام چه حکمي دارد؟ مي‌گوئید مباح است. سکون در اسلام چه حکمي دارد؟ مي‌گوئید مباح است. شما در اینجا دو اباحه دارید و دو مباح دارید. بین دو مباح تضاد است برای اینکه حرکت و سکون قابل جمع نیست. جمع بین دو مباح استحاله دارد، برای اینکه جمع بین ضدین است؛ چونکه جمع بین دو مباح استحاله دارد پس جمع بین دو اباحه را هم بگوئید استحاله دارد، بگوئید أحد الضدین اتصاف به اباحه ندارد، بگوئید واحد علي البدل، آن مقدور است و دیگری مباح است، چرا دو اباحه مي‌گوئید؟ اباحه از احکام شرعیه است، حکم شرعي تعلّق به مقدّر مي‌گیرد. شارع مي‌خواهد جعل اباحه‌ي سکون بکند، جعل اباحه‌ي حرکت بکند؛ شارع باید دو جعل بکند، متعلّق جعل باید مقدور باشد. خوب بر این اساس شما چه مي‌گوئید؟ مي‌گوئید چون بین حرکت و سکون تضاد است جعل دو اباحه غیر معقول است چونکه مقدور نیست؟ این را مي‌گوئید و حال اینکه این را أحدی نگفته است. اگر أحدی نگفته است راه دوم دارد و ان این است که تکالیف به غیر مقدور تعلّق بگیرد، اين هم که أحدي نگفته است دشعري‌ها گفته‌اند؛ عقلاء قوم اين را نمي‌گویند، تکلیف به غیر مقدور مي‌گوید نمي‌شود، پس سقوط دو اباحه دو اباحه را نمي‌گوئید، تکلیف به غیر مقدور را نمي‌گوئید، پس چگونه اینجا جعل اباحه شده است؟ باید راه سومی انتخاب کنید، راه سوم این است که جعل حکم ما انحلالي است و هر حکمي با متعلّق خود کار دارد، متعلّق خود با دیگری کار ندارد.

بر این اساس شارع مي‌خواهد جعل اباحه برای سکون بکند، سکون را بنفسه نگاه مي‌کند این آقای ساکن مقدورش هست یا مقدورش نیست ، جعل اباحه مي‌کند. جعل اباحه که برای حرکت مي‌کند شارع این را ملاحظه مي‌کند حرکت برای متحرک مقدور است یا مقدور نیست، جعل اباحه مي‌کند. حرکت به ضمیمه‌ي سکون غیر مقدور است چه کار دارد؟ حرکت را باید بنفسها لحاظ کرد، مقدور است، جعل اباحه مي‌شود، مقدور نیست جعل اباحه نمي‌شود.

خوب در اینجا چه مي‌گوئید؟ مي‌گوئید جمع بین دو اباحه شده است، آنچه که استحاله دارد جمع بین مباحین است، کاری که شارع کرده است جمع بین مباحین نکرده است، امر به مباحین نکرده است، دو امر آورده است، جمع بین دو اباحه کرده است، جمع صفت برای اباحه است نه صفت برای مباح باشد. خوب پس در اباحه را هم مي‌بینید که همین جور است، اگر شما مي‌خواهيد معاً حساب بکنید یا باید بگوئید تکلیف به غیر مقدور درست است و یا باید بگوئید جعل حکم ساقط است، اگر نمي‌شود باید قائل به انحلال بوشید. معناي انحلال این است که هر حکمی متعلّق خود را نگاه مي‌کند، متعلّق به ضمیمه‌ي متعلّق دیگر را نگاه نمي‌کند.

شما در قدرت تکوینیه فرض کنید، شما قدرت بر حرکت و سکون ندارید، اما حرکت را مستقلاً و وجداناً مي‌بینید مقدور شماست، سکون مع الحرکة مقدور نیست، سکون مستقلاً مقدور است. قدرت که تعلّق به سکون مي‌گیرد، مستقلاً به او تعلّق مي‌گیرد، سکون مع الحرکة منضماً اینکه متعلّق قدرت نیست؛ لذا اینجا دو قدرت هست، ممکن است اما دو مقدور استحاله دارد. آن تعارض بالعرض دارد، موارد تعارض بالعرض را از بحث تضاد خارج کنید، آن تعارض بالعرض دارد.

نتیجه اشکال عدم جعل دو ملکیت للإستحاله و جواب از آن

نتیجه‌ي ما ذکرنا این شد که اگر این مثال‌ها خوب روشن شد بیائید سر بحث خودتان، بیائید سر بحث فرمایش مرحوم آقای حکیم، مرحوم آقای حکیم مي‌فرماید جعل دو ملکيت نمي‌شود، برای اینکه دو منفعت استحاله دارد.

جواب از این فرمایش این است که جعل دو ملکیت مي‌شود، برای اینکه متعلّق جعل کل واحد من المنافع است، کل واحد من المنافع مقدور است، اگر مقدور است جعل ملکیت مي‌شود.

نتیجه‌ي ما ذکرنا این است که در جواب مرحوم آقاي حکيم اینگونه باید گفت که ملکیت که أحد احکام اعتباریه است جعال آن ممکن است برای اینکه متعلّق آن مقدور است، مقدور است به لمکان الإنحلال.

لذا اگر شما ملتزم به فرمایش مرحوم آقای حکیم بشوید در مورد بحث ملکیت علي البدل باید بگوئید، در مثال اول هم استحباب علي البدل باید بگوئید، در مثال دوم هم اباحه‌ي علی البدل باید بگوئید، در مثال سوم هم قدرت علي البدل باید بگوئید؛ فرق نمي‌کند این مثال‌ها همه یک نکته در آنها هست و آن اینکه کل متعلّقات منفرداً مقدور است و جمعاً غیر مقدور است. اگر شما نظر را به مفاد جمعي دوخته‌ايد باید استحباب علی البدل در مثال اول بگوئید، اباحه‌ي علی البدل در مثال دوم بگوئید، قدرت علی البدل در مثال سوم بگوئید و ملکیت علی البدل در مثال چهارم بگوئید. اگر نمي‌گوئید همه جا باید نگوئید.

لذا اگر مقصود مستدل از امتناع عدم مقدوریت بوده است جوابش این است که مقدور است، خيلي دقت کنید که مقدوریت را به مفاد جمعی نزنید، مفاد جمعی واضح است که غیر مقدور است، دو دو تا چهارتاست. در آن واحد نمي‌شود هم زیارت جمعه خواند و هم نماز حضرت جعفر خواند. در آن واحد نمي‌شود هم متحرک بود و هم ساکن بود، اما هر یک را جدای از دیگری تصور کنید مي‌بینید که مقدور است، لمکان الإنحلال مي‌گوئیم منافع متضاده در آنِ واحد شخص مالک است هماني را که این آقا سر بسته مالک بوده است این آقا هم مالک است. همان جوری که مالک مخیّر بود بین حمل إلي الشرق و حمل إلي الغرب، مستأجر هم مخیّر است. یعنی دو ملکیت استحاله ندارد، اما اینکه دلیل داریم یا نداریم یک بحث دیگری است ما فعلاً دلیل بر امتناع را بررسی کردیم.

نتیجه‌ي ما ذکرنا این است که ظاهراً و الله اعالم فرمایش مرحوم آقاي حکیم تبعاً للمشهور به اینکه در باب منافع متضاده، شخص واحد علی البدل را مالک است و همه را مالک نیست، ناتمام است، برای اینکه دلیلی بر استحاله نداریم.

خلاصه کنید، رمز استحاله اگر تضاد است دو جواب دارد، رمز استحاله اگر عدم مقدوریت است یک جواب دارد و آن اینکه مقدرو است لمکان الإنحلال.

و للکلام تتمة سيأتي إن شاء الله.


 

logo