80/06/07
بسم الله الرحمن الرحیم
شرایط منفعت تملیک شده
موضوع: شرایط منفعت تملیک شده
شرط سوم: تعیین نوع منفعت
سومین شرط، تعیین کردن نوع منفعت است؛ و إليه أشار سيدنا الاستاد بقوله:
و منها تعیین نوعها إن کانت للعين منافع المتعددة فلو استأجر الدابة يعين أنها للحمل أو الركوب أو لإدارة الرحى و غيرها، نعم تصح إجارتها لجميع منافعها، فيملك المستأجر جميعها.[1]
در رابطه با این شرط سه فرض متصور است:
فرض اول: عین مستأجره منفعت واحده دارد
اولین فرض این است که عین مستأجره منفعت واحده داشته باشد؛ مثلاً اگر عبد است این عبد فقط کتابت یاد دارد، خياطت یاد ندارد، بنايي یاد ندارد. و اگر عين مستأجره سياره است، سيارهاي است که منفعت واحده دارد، مثلاً ماشين نفت کش است، این ماشین را کسی برای حمل پنبه استفاده نميکند، برای نقل مسافر اجاره نميکند. کل این فروض از مورد بحث خارج است، در این فروض ميتواند بگوید آجرتُ نفسي و او هم بگوید قبلتٌ؛ ميتواند بگوید آجرتُ سیارتي بیوم و او هم بگوید قبلتٌ. در این فروض منفعتی که متعلّق اجاره است تعیّن دارد، مشخص است، معلوم است. ماشين نفت کش را معلوم است که برای حمل نفت اجاره کرده است. منفعت که متعلّق اجاره است جهالت ندارد که احتیاج به تعیین داشته باشد.
فرض دوم: عین مستأجره منافع متعدده دارد و مراد یک منفعت است
دومین فرضي که متصور است، اين است که عین مستأجره منافع متعدده دارد و مقصود از اجاره أحد منافع بوده است؛ مثلاً فرض کنید عبد هم کتابت یاد دارد و هم خیاطت یاد دارد و هم بنايي یاد دارد. مقصود مستأجر از این اجاره أحد الامور بوده است، یا برای خیاطت او را اجاره کرده است، یا برای کتابت اجاره کرده است و یا برای بنايي او را اجاره کرده است، اُجرت هم مختلف است، اُجرت خیاطت 5000 تومان است، اُجرت بنايي 2000 تومان است و کتابت هم 10000 تومان اُجرت دارد. یا فرض کنید ماشيني که اجاره کرده است وانت است، که در آن شهر به وسیلهي وانت آجر حمل ميشود، خاک حمل ميشود، زعفران حمل ميشود، انسان هم حمل ميشود. با فرض اینکه این محمولات اختلاف قیمت دارد، 5000 تومان است و 10000 تومان است و 15000 تومان است. مقصود مستأجر از اجارهي اين ماشين قطعا أحد امور بوده است، در این فرض مالک گفته است آجرتُک سیارتی بخمسة آلاف تومان، او هم گفته است قبلُ.
این اجاره سیدنا الاستاد تبعاًً للمشهور ميفرمایند باطل است. صحّت این اجاره متوقف است بر تعیین نوع منفعت که مقصود بوده است. مقصود اگر حمل آجر بوده است باید معین بکند، اگر حمل زعفران بوده است باید معین بکند، اگر حمل انسان بوده است باید معین بکند. لذا در این فرض تعیین النوع أحد الشرایط است. اگر تعیین نوع شد این اجاره صحیح است و اگر تعیین نوع نشد اجاره باطل است.
و الوجه فیما أفاده واضح است، لما ذکرنا سابقاً من الوجوه السبعة به اینکه علم به عوضین از شرایط اجاره است؛ منفعت أحد العوضین است. در این فرض بدون تعیین نوع أحد العوضین که منفعت است مجهولة ميباشد. آن منفعتي که اجاره داده شده است کدام است؟ حمل زعفران است؟ حمل آجر است، حمل انسان است؟ مجهول است. بناءً علي هذا دلیل بر اعتبار این شرط، حرف تازهاي ندارد، همان حرف سابق است، أدلهاي که ميگوید علم به عوضین در مورد اجاره شرط صحت است در مورد بحث ميگوید اجاره باطل است، برای اینکه أحد العوضین مجهول است؛ یا به لسان عواميتر بگوئید اگر تعیین نکند این اجاره غرری است، برای اینکه کدامیک از منافع را اجاره کرده است، اختلاف بین 5 و 25 است؛ و این اختلاف موجب غرر است.
نتیجهي ما ذکرنا این است که ما أفاده سیدنا الاستاد از اینکه تعیین نوع لازم است در صورت تعدد منافع تمام، برای اینکه علم به عوضین شرط است، برای اینکه اجارهي غرریه باطل است، کما تقدم الکلام سابقاً حقيقةً.
فرض سوم: عین مستأجره منافع متعدده دارد و تمام منافع مراد است
سومین فرض که در جملهي «نعم» آمده است این است که عین منافع متعدده دارد، و لکن مقصود تمام منافع بوده است. مقصود مستأجر از اجارهي عبد منفعت کتابتی بوده است، منفعت خیاطتی بوده است، منفعت بنایی بوده است؛ این طوری گفته است که تمام منافع این عبد را به این قیمت اجاره ميکنم. یا در آن ماشين مقصود مستأجر تمام منافع آن بوده است؛ ماشين را برای حمل زعفران اجاره کرده است، به لحاظ حمل انسان اجاره کرده است، به لحاظ حمل آجر اجاره کرده است؛ این جوری گفته است که این ماشين را به لحاظ تمام منافع آن اجاره ميکنم، که منافع متعدد است و فرقش با فرض دوم این است که در فرض دوم أحد المنافع مورد نظر بوده است و در فرض سوم جمیع منافع مورد نظر بوده است؛ که سيدنا الاستاد اينگونه فرموده است:
نعم تصح إجارتها لجميع منافعها، فيملك المستأجر جميعها. [2]
صحّت این فرض یا بفرمائید صحّت فرمایش سیدنا الاستاد این متوقف بر مقدمهاي است که هم دقت دارد و هم في غير مورد کاربرد دارد، خصوصاً در باب اجیر خاص. و آن مقدمه این است که ملکیت منافع متضاده در عرض هم معقول است یا خير؟ مثلاً منفعت خیاطتی و کتابتی در عرض هم قابل استفاده نيست. منفعت حمل آجر با منفعت حمل زعفران در عرض هم قابل استفاده نیست. منفعت حرکت و منفعت سکون در عرض هم قابل استفاده نيست. اگر زید را برای حرکت در ساعت معین اجاره است، زید را برای سکون در ساعت واحده اجاره کرده است، غير معقول است بتواند منافع حرکت را استفاده بکند و در عین حال منافع سکون را هم استفاده بکند، برای اینکه سکون و حرکت، ضدین هستند، اگر ضدین هستند قابل جمع نميباشند. لذا ميگویند خود مالک سیاره منافع متضاده را چگونه مالک است؟ واحد علي البدل است یا جمیع است؟ مستأجر در اجارهي واحده، واحد علي البدل را مالک شده است یا جميع منافع را در آن واحد مالک شده است، گرچه نميتواند استفاده بکند؟ این را ميگویند منافع متضاده قابل ملکیت در آن واحد در عرض هم ميباشد یا نمیباشد.
ما أفاده سیدنا الاستاد متوقف است بر اینکه منافع متضاده در آن واحد قابل ملکیت باشد، اگر قابل ملکیت باشد ما أفاده درست است و اگر منافع متضاده در آن واحد قابل ملکیت نباشد ما أفاده ناتمام است. لذا عرض کردم صحّت ثقم اين فرض متوقف بر مقدمهاي است که در آن مقدمه این توضیح داده بشود که مالکیت مالک منافع متضاده را چکونه است؟، مالکیت مستأجر منافع متضاده را چگونه است؟ بعد وارد بحث بشویم که اگر اجاره از قبیل فرض سوم بود، مقصود مستأجر جمیع منافع بود، آيا این اجاره صحیحة است یا اين اجاره باطل است؟ که مرحوم آقاي حکيم و جماعتي ميگویند. یکی از موارد فوائد این مقدمه مورد بحث است که صحت و بطلان اجاره است. یکی از فوائد این مقدمه این است که در اجیر خاص اگر مستأجر منفعت مورد نظر را استفاده نکرد و منفعت دیگری را استفاده کرد، ماشين را برای حمل زغفران اجاره کرده است اما حمل آجر کرده لست، چه باید کرد؟ خيلي بحث ملکیت منافع متضاده داغ است و هم مفید است، في غیر موردٍ فایده دارد، در باب صحّت و فساد اجاره فایده دارد؛ در باب اجیر خاص فایده دارد.
اقوال در این مسأله را ملاحظه کنید و أدلهي اقوال را هم ملاحظه کنید تا إن شاء الله تعالي در جلسهي آینده بیان بشود.
مبحث اخلاقی آخر هفته
موضوع سخن در زیارت شریفهي جامعه بحث رجعت بود. «مؤمنٌ برجعتکم» بود. در این رابطه مطالبی که ضرورت داشت مختصراً توضیح داده شد. دنبال این بحث لين جملات آمده است:
مُنْتَظِرٌ لِأَمْرِكُم.
مراد از امر، دولت و حکومت ائمه است. «مُرْتَقِبٌ لِدَوْلَتِكُم» است.
آخِذٌ بِقَوْلِكُمْ عَامِلٌ بِأَمْرِكُمْ.
اینها که وضاح است و برای طلبهها دیگر احتیاج به توضیح ندارد.
این طک مطلب که به دنبال بحث رجعت آمده است، ميگوید ما هم، هم اعتقاد به رجعت داریم، هم اعتقاد به حکومت شما داریم و هم در انتظار حکومت شما هستیم.
مطلب دوم که ذکر شده است چهار جملهي زير است:
مُسْتَجِيرٌ بِكُمْ زَائِرٌ لَكُمْ لَائِذٌ عَائِذٌ بِقُبُورِكُمْ.
این چهار جمله در توضیح جملهي «و آمن من لجأ إلیکم» بیان شد، خلاصهي آنجا این شد که مفاد این جملات این است که زائر به حضرت رضا عرض ميکند که من خودم را بیمهي شما کردم، هر خطری که هست به وسیلهي شما به إذن خدا دفع بشود. اگر خطر زائر سایر صفات اخلاقي است، زائر از حضت ميخواهد که کمکش کند، کمکم هم ميکند، اگر خطر زائر گرفتار مادی و دیگر امور است خودش را بیمه حضرت ميکند و ميگوید من برای پناهندگي آمدم.
مُسْتَجِيرٌ بِكُمْ زَائِرٌ لَكُمْ لَائِذٌ عَائِذٌ بِقُبُورِكُمْ.
مطلب سوم که در این جملات آمده است
مُسْتَشْفِعٌ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِكُم.
این بحث هم در زیارت جامعه مکرراً سخن از آن به میان آمده است و هم در کتب تفسیر مفصل بحث شده است و هم کتابهاي مستقلي برای شفاعت ائمه نوشته است، خوب هم نوشته شده است؛ با توجه به تمام اشکالات نوشته شده است، منتهي آدم باید به سراغش برود و مطالعه کند تا تسلط بر بحث پیدا بکند.
توسل به ائمه در طوائفي از روایات آمده است که اغلب آن طوائف در حد تواتر است، شفاعت ائمه بعد از مردن در حد تواتر است، توسل به ائمه در زمان حیات در حد تواتر است؛ توسل انبیاء به ائمه در حد تواتر است، توسل خود ائمه به خودشان روایات فراوان دارد. يکي از آن روایات:
بحار، جلد 26، که در این جلد 19 روایت ذکر شده است؛ صفحه 319:
حدیث ششم که روایت عبد الله بن سنان است که در این روایت جریان حضرت آدم بيان شده است. حضرت آدم در آن گرفتاري به خداوند عرض کرد که توبهي ما را بپذیرید و قبول بفرمائید، بعد در این روایت حضرت آدم خداوند متعال را به ائمه قسم داد، که در این روایت اینگونه دارد، که خداوند متعال خطاب کرد به آدم که آنها را از کجا شناختي؟ حضرت آدم اينگونه ميگويد:
فرفعت رأسي و نظرت إلي الأرش
از آنجا فهمیدم که حساب این افراد جداست، لذا دارد که خداوند متعال هم توبهي حضرت آدم را به برکت ائمه پذیرفت.
من جمله از این روایات در جلد 94، صفحه 1، حدیث 1 که در این روایت خود امیر المؤمنین در یک جریانی متوسل به ائمه شدهاند. جریانش این است که سلمان فارسی ميگوید خدمت رسول خدا بودیم فإذن اعرابی آمد و گفت کدام یک از شما رسول خدا هستید؟ بعضی از اصحاب اشاره کردند به رسول خدا، رفت پيش رسول خدا و عرض کرد که من ميخواهيم ایمان به خدای تو بیاورم و اطاعت از تو بکنم اما به یک شرط و آن اینکه به من بگوئي این ناقهاي که من سوار هستم که حامله است، حمل او چیست؟ در این روایت دارد که رسول خدا رو کرد به امیر المؤمنین و فرمود جریان را به او بگو، در این روایت دارد که امیرالمؤمنین قسم داد خداوند متعال را به حق محمد و آل محمد که اين ناقه به نطق بیاید و جریان را بگوید. که در همان حال دارد که این ناقه به سخن آمد و جریان را من اولها إلي آخرها نقل کرد، در این روایت ملاحظه کنید ميگوید بعد از نقل جریان توسط ناقه، اعرابي گفت کدامیک از شما رسول خدا هستید؟ اوست یا شما هستید، به او گفتند نه رسول خدا ایشان است و من وصي او و پسر رسول خدا هستم. که دراین جریان دارد که صاحب ناقه اسلام آورد. که اين روایت در جلد 94، صفحه 5، حدیث 5 آمده است:
قصص الأنبياء عليهم السلام الصَّدُوقُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فُرَاتِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ نَصْرِ بْنِ مُزَاحِمٍ عَنْ قُطْرُبِ بْنِ عليفٍ عَنْ حَبِيبِ بْنِ أَبِي ثَابِتٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَابِطٍ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ: كُنْتُ ذَاتَ يَوْمٍ عِنْدَ النَّبِيِ صَلَّی اللهُ عَلَيه وَ آله وَ سَلَّم إِذْ أَقْبَلَ أَعْرَابِيٌّ عَلَى نَاقَةٍ لَهُ فَسَلَّمَ ثُمَّ قَالَ أَيُّكُمْ مُحَمَّدٌ فَأُومِئَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَيه وَ آله وَ سَلَّم فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِي عَمَّا فِي بَطْنِ نَاقَتِي حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّ الَّذِي جِئْتَ بِهِ حَقٌّ وَ أُومِنَ بِإِلَهِكَ وَ أَتَّبِعَكَ فَالْتَفَتَ النَّبِيُّ صَلَّی اللهُ عَلَيه وَ آله وَ سَلَّم فَقَالَ حَبِيبِي عَلِيٌّ يَدُلُّكَ فَأَخَذَ عَلِيٌّ بِخِطَامِ النَّاقَةِ ثُمَّ مَسَحَ يَدَهُ عَلَى نَحْرِهَا ثُمَّ رَفَعَ طَرْفَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَ بِأَسْمَائِكَ الْحُسْنَى وَ بِكَلِمَاتِكَ التَّامَّاتِ لَمَّا أَنْطَقْتَ هَذِهِ النَّاقَةَ حَتَّى تُخْبِرَنَا بِمَا فِي بَطْنِهَا فَإِذَا النَّاقَةُ قَدِ الْتَفَتَ إِلَى عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ هِيَ تَقُولُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّهُ رَكِبَنِي يَوْماً وَ هُوَ يُرِيدُ زِيَارَةَ ابْنِ عَمٍّ لَهُ وَ وَاقَعَنِي فَأَنَا حَامِلٌ مِنْهُ فَقَالَ الْأَعْرَابِيُّ وَيْحَكُمْ النَّبِيُّ هَذَا أَمْ هَذَا فَقِيلَ هَذَا النَّبِيُّ وَ هَذَا أَخُوهُ وَ ابْنُ عَمِّهِ فَقَالَ الْأَعْرَابِيُّ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ.[3]
این یکی از مواردي که خود امیرالمؤمنين توسل به اهل بیت نمودند.
روایت دیگری در بحار، جلد 94، صفحه 1، حدیث 1 که در خصال، أمالي صدوق، معاني الأخیار، مجالس مفید و ثواب الأعمال و سایر کتب دیگر موجود است. حاصل این جریان این است که خداوند متعال اینگونه نقل ميفرماید به اینکه روز قیامت بشود هر کسي در جاي خود قرار ميگیرد، عبدی است از عباد خدا که سبعین خریف (هفتاد سال) در آتش بوده است، هر چه خدا را قسم داده است اثري نکرده است تا اینکه قسم داده است خدا را به محمد و آل او. این قسم راه گشا بوده است، این قسم را که داد خداوند متعال امر فرمود به جبرئیل که برو و این آقا را بیاور. جبرئیل عرض کرد که کیست که بتواند وارد آتش بشود؟ خداوند متعال فرمود برداً و سلام ميشود. جبرئیل عرض کرد او را از کجا پیدا کنم، خداوند فرمود فلان مکان است، جبرئیل وارد آتش شد و شخص را آورد و بعد خداوند سؤالش کرد که چند وقت که تو ما را قسم ميدهی و اثری هم نميکند؟ او گفت مدت بسياری است اما مدتش را نميدانم، فقط ميدانم خيلي طول کشیده است تا اينکه شما را به اسماء مبارکی قسم دادم. که به برکت این توسل به ائمه خداوند متعال آن فرد را از آتش جهنم نجات داده است.
خداوندا به حق محمد و آل محمد شفیعان ما را ائمه قرار دادهاي، محروم مفرما.