73/11/01
بسم الله الرحمن الرحیم
خمس گنج/حکم ما فی جوف الحیوان/
موضوع: /حکم ما فی جوف الحیوان/ خمس گنج
نتیجه ما ذکرنا این شد هر موردی که ما فی جوف الحیوان مالک داشته باشد، حکم مجهول المالک دارد و هر موردی که آن مال مالک نداشته باشد، جواز تملک دارد.
فعلا کلام در این است که از روایات وارد فی المسئله علی خلاف ما ذکرناه استفاده می شود یا خیر؟ یا به تعبیر دیگر فعلا کلام در این است که از روایات در مورد بحث چه استفاده می شود؟
این روایات دو طائفه است:
طائفه اولی روایاتی است که در دواب وارد شده است از قبیل گاو و گوسفند.
طائفه دوم روایاتی است که در اسماک وارد شده است.
طائفه اول دو روایت است که هر دو روایت از عبدالله بن جعفر حمیری است و هر دو ظاهرا صحیح السند می باشند:
منها: صحیحه عبدالله بن جعفر: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى الرَّجُلِ ع أَسْأَلُهُ عَنْ رَجُلٍ اشْتَرَى جَزُوراً أَوْ بَقَرَةً لِلْأَضَاحِيِّ فَلَمَّا ذَبَحَهَا وَجَدَ فِي جَوْفِهَا صُرَّةً فِيهَا دَرَاهِمُ أَوْ دَنَانِيرُ أَوْ جَوْهَرَةٌ لِمَنْ يَكُونُ ذَلِكَ فَوَقَّعَ ع عَرِّفْهَا الْبَائِعَ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ يَعْرِفُهَا فَالشَّيْءُ لَكَ رَزَقَكَ اللَّهُ إِيَّاهُ».[1]
منها: صحیحه عبدالله بن جعفر حمیری: «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ قَالَ: سَأَلْتُهُ ع فِي كِتَابٍ عَنْ رَجُلٍ اشْتَرَى جَزُوراً أَوْ بَقَرَةً أَوْ شَاةً أَوْ غَيْرَهَا لِلْأَضَاحِيِّ أَوْ غَيْرِهَا فَلَمَّا ذَبَحَهَا وَجَدَ فِي جَوْفِهَا صُرَّةً فِيهَا دَرَاهِمُ أَوْ دَنَانِيرُ أَوْ جَوَاهِرُ أَوْ غَيْرُ ذَلِكَ مِنَ الْمَنَافِعِ لِمَنْ يَكُونُ ذَلِكَ وَ كَيْفَ يَعْمَلُ بِهِ فَوَقَّعَ ع عَرِّفْهَا الْبَائِعَ فَإِنْ لَمْ يَعْرِفْهَا فَالشَّيْءُ لَكَ رَزَقَكَ اللَّهُ إِيَّاهُ».[2]
این دو جهت از سه جهت فرق دارد:
1. در روایت اولی کلمه غیرها ندارد و در روایت دوم غیرها دارد و لذا روایت اول شامل اهو و... نمی شود و روایت دوم اوسع است هم شاة را گفته است و شامل اهو و... می شود.
2. در روایت دوم به دنبال کلام اضاحی أو غیرها دارد و روایت دوم فقط اضاحی دارد و مختص است.
3. در روایت اول دراهم و جواهر و دنانیر است اما در روایت دوم غیرها دارد و شامل سایر اشیاء می شود.
روایت به طریق مرحوم صدوق اوسع از روایات به طریق مرحوم کلینی است..
کلام در این است که از احکام اربعه از این دو روایت کدام استفاده می شود، یکی از احکام اربعه وجوب تعریف بود از این روایت وجوب تعریف استفاده می شود که عرفها البایع بود است یکی دیگر تملک واجد بود که از این روایات استفاده می شود یکی دیگر وجوب خمس بود که از این روایات استفاده نمی شود و یکی دیگر عدم نصاب بود که از این روایات اعتبار نصاب استفاده نمی شود پس عدم نصاب را دلالت دارد.
پس این روایات سه حکم از احکام را به را دلالت دارد: 1. تملک واجد؛ 2. تعریف؛ 3. عدم اعتبار نصاب؛ و دیکو حکم را نمی رساند که وجوب خمس است.
پس این روایت با ما ذکرنا می سازد که تعریف باشد و با ما ذکرنا مخالف است چون روایت می گوید واجد تملک می کند بعد از تعریف و ما گفتیم صدقه باید بدهد.
بلکه این روایت در بعد اول از دو حیث مع ما ذکرنا تخالف دارد، چون مقتضای ما ذکرنا این بود به هر کسی که احتمال می دهیم آنچه در شکم حیوان ملک او بوده است باید تعریف کرد، بایع باشد یا مالکین قبلی باشد یا همسایه مالک باشد یا اجنبی باشد. تعریف مجهول المالک اختصاص به فردی دون فردی ندارد.
پس مدعای ما این نتیجه دارد که آنچه از شکم گاو پیدا شده است باید به هر کسی که احتمال می دهیم از او باشد باید تعریف کرد اما روایت فقط خصوص بایع را می گوید شامل غاصب یا همسایه یا اجنبی نمی شود.
بناءا علی هذا مفاد ذکرنا مع ما ذکرنا در این موارد تخالف دارد:
1. مالک قبل از بایع
2. ذو الید غاصب
3. اجنبی از مال
طبق ما ذکرنا تعریف به این سه لازم است و طبق روایت خیر.
پس مفهوم روایت مع ما ذکرنا در وجوب تعریف ایضا مخالف است. تعریف ما غیر تعریف روایت است.
پس روایت از ناحیه نوع تعریف و وجوب صدقه تخالف با ما ذکرنا دارد.
در طائفه دوم آنچه که در روایات است موافق با کل ما ذکرنا می باشد و مخالف با بعض ما افاده سیدنا الاستاد می باشد.
ملاحظه کنید این طائفه را بعد ببنید موافق ما ذکرنا بوده است یا مخالف:
منها: معتبره ابی حمزه: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ أَنَّ رَجُلًا عَابِداً مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَانَ مُحَارَفاً «4» فَأَخَذَ غَزْلًا فَاشْتَرَى بِهِ سَمَكَةً فَوَجَدَ فِي بَطْنِهَا لُؤْلُؤَةً فَبَاعَهَا بِعِشْرِينَ أَلْفَ دِرْهَمٍ فَجَاءَ سَائِلٌ فَدَقَّ الْبَابَ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ ادْخُلْ فَقَالَ لَهُ خُذْ أَحَدَ الْكِيسَيْنِ فَأَخَذَ أَحَدَهُمَا وَ انْطَلَقَ فَلَمْ يَكُنْ بِأَسْرَعَ مِنْ أَنْ دَقَّ السَّائِلُ الْبَابَ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ ادْخُلْ فَدَخَلَ فَوَضَعَ الْكِيسَ فِي مَكَانِهِ ثُمَّ قَالَ كُلْ هَنِيئاً مَرِيئاً أَنَا مَلَكٌ مِنْ مَلَائِكَةِ رَبِّكَ إِنَّمَا أَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُوَكَ فَوَجَدَكَ شَاكِراً ثُمَّ ذَهَبَ».[3]
این روایت در کافی هم هست و مرحوم مجلسی هم در بحار این روایت را نقل کرده است و روایت طولانی است که صاحب وسائل تقطیع کرده است. حاصل آن این است که در بنی اسرائیل فقیری عابدی بود و مقدار نخی کنار دریا برده است و کسی ماهی بیرون آورده است و بعضی متعفن شده بودند، گفت بیا این نخ را بگیرد و همین ماهی های متعفن را بده به من و قبول کردند و شکم ماهی را باز کرد و دو لولو پیدا کرد و این را به 20 درهم فروخت و به خانه رفت.
یک فقری آمد درب خانه و این فرد یک کیسه را داد و رفت و بعد برگشت و گفت ملک بودم و خواستم امتحانت کنم و چون خدا را شکر کردی و ناراحت نشدی خدا امر کرد که به تو بگردانم.
این روایت دلالت دارد که بیع نافذ بوده است و معنایش این است که خریدار ماهی آنچه در شکم ماهی بوده است مالک شده است.
منها: «سَعِيدُ بْنُ هِبَةِ اللَّهِ الرَّاوَنْدِيُّ فِي قِصَصِ الْأَنْبِيَاءِ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ رَجُلٌ وَ كَانَ مُحْتَاجاً فَأَلَحَّتْ عَلَيْهِ امْرَأَتُهُ فِي طَلَبِ الرِّزْقِ فَابْتَهَلَ إِلَى اللَّهِ فِي الرِّزْقِ فَرَأَى فِي النَّوْمِ أَيُّمَا أَحَبُّ إِلَيْكَ دِرْهَمَانِ مِنْ حِلٍّ أَوْ أَلْفَانِ مِنْ حَرَامٍ فَقَالَ دِرْهَمَانِ مِنْ حِلٍّ فَقَالَ تَحْتَ رَأْسِكَ فَانْتَبَهَ فَرَأَى الدِّرْهَمَيْنِ تَحْتَ رَأْسِهِ فَأَخَذَهُمَا وَ اشْتَرَى بِدِرْهَمٍ سَمَكَةً وَ أَقْبَلَ إِلَى مَنْزِلِهِ فَلَمَّا رَأَتْهُ الْمَرْأَةُ أَقْبَلَتْ عَلَيْهِ كَاللَّائِمَةِ وَ أَقْسَمَتْ أَنْ لَا تَمَسَّهَا فَقَامَ الرَّجُلُ إِلَيْهَا فَلَمَّا شَقَّ بَطْنَهَا إِذَا بِدُرَّتَيْنِ فَبَاعَهُمَا بِأَرْبَعِينَ أَلْفَ دِرْهَمٍ».[4]
مضمون روایت این است که فقیری در بنی اسرائیل بوده است خانمش به دنبال کار کردن این را فرستاد و در خواب دید که 2000 هزار درهم از حرام می خواهی یا 2 درهم از حلال، بیدار شد و زیر بالشت خود دو درهم دید و رفت ماهی خرید و پاک کرد و دو در پیدا کرد و آن را فروخت.
این روایت هم کما ذکرنا دلالت بر صحت معامله می کند و معنایش این است که واجد مالک است.
پس معنا این است که اگر مالک محترم نداشت، واجد مالک می شود.
منها: «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ بَابَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ عَابِدٌ وَ كَانَ مُحَارَفاً تُنْفِقُ عَلَيْهِ امْرَأَتُهُ فَجَاعُوا يَوْماً فَدَفَعَتْ إِلَيْهِ غَزْلًا فَذَهَبَ فَلَا يُشْتَرَى بِشَيْءٍ فَجَاءَ إِلَى الْبَحْرِ فَإِذَا هُوَ بِصَيَّادٍ قَدِ اصْطَادَ سَمَكاً كَثِيراً فَأَعْطَاهُ الْغَزْلَ وَ قَالَ انْتَفِعْ بِهِ فِي شَبَكَتِكَ فَدَفَعَ إِلَيْهِ سَمَكَةً فَرَفَعَهَا وَ خَرَجَ بِهَا إِلَى زَوْجَتِهِ فَلَمَّا شَقَّهَا بَدَتْ مِنْ جَوْفِهَا لُؤْلُؤَةٌ فَبَاعَهَا بِعِشْرِينَ أَلْفَ دِرْهَمٍ».[5]
مضمون روایت این است که کسی بود مفلس فی امان الله و خانمش خرجی می داد و نخی را فروخت به صیاد و ماهی گرفت و در شکم آن در بود که آن را به 20 هزار درهم فروخت.
اگر این آقا در را مالک نبوده است چگونه فروخته است؟
پس روایت می گوید این شخص مالک می شود.
منها: «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي الْأَمَالِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ الْأَسْتَرْآبَادِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَةَ عَنِ الزُّهْرِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع فِي حَدِيثٍ أَنَّ رَجُلًا شَكَا إِلَيْهِ الدَّيْنَ وَ الْعِيَالَ فَبَكَى وَ قَالَ أَيُّ مُصِيبَةٍ أَعْظَمُ عَلَى حُرٍّ مُؤْمِنٍ مِنْ أَنْ يَرَى بِأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ خَلَّةً فَلَا يُمْكِنَهُ سَدُّهَا إِلَى أَنْ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع- قَدْ أَذِنَ اللَّهُ فِي فَرَجِكَ يَا فُلَانَةُ احْمِلِي سَحُورِي وَ فَطُورِي فَحَمَلَتْ قُرْصَتَيْنِ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع لِلرَّجُلِ خُذْهُمَا فَلَيْسَ عِنْدَنَا غَيْرُهُمَا فَإِنَّ اللَّهَ يَكْشِفُ بِهِمَا عَنْكَ وَ يُرِيكَ خَيْراً وَاسِعاً مِنْهُمَا ثُمَّ ذَكَرَ أَنَّهُ اشْتَرَى سَمَكَةً بِإِحْدَى الْقُرْصَتَيْنِ وَ بِالْأُخْرَى مِلْحاً فَلَمَّا شَقَّ بَطْنَ السَّمَكَةِ وَجَدَ فِيهَا لُؤْلُؤَتَيْنِ فَاخِرَتَيْنِ فَحَمِدَ اللَّهَ عَلَيْهِمَا فَقُرِعَ بَابُهُ فَإِذَا صَاحِبُ السَّمَكَةِ وَ صَاحِبُ الْمِلْحِ يَقُولَانِ جَهَدْنَا أَنْ نَأْكُلَ مِنْ هَذَا الْخُبْزِ فَلَمْ تَعْمَلْ فِيهِ أَسْنَانُنَا فَقَدْ رَدَدْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْخُبْزَ وَ طَيَّبْنَا لَكَ مَا أَخَذْتَهُ مِنَّا فَمَا اسْتَقَرَّ حَتَّى جَاءَ رَسُولُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع- وَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ لَكَ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَتَاكَ بِالْفَرَجِ فَارْدُدْ إِلَيْنَا طَعَامَنَا فَإِنَّهُ لَا يَأْكُلُهُ غَيْرُنَا وَ بَاعَ الرَّجُلُ اللُّؤْلُؤَتَيْنِ بِمَالٍ عَظِيمٍ قَضَى مِنْهُ دَيْنَهُ وَ حَسُنَتْ بَعْدَ ذَلِكَ حَالُهُ».[6]
حاصل روایت این است که کسی نزد امام سجاد آمد که گرسنه هستم و حضرت ناراحت شد و گفت چقدر بد است که انسانی حاجت داشته باشد و انسان نتواند برآورده کند و فقط همین دو قرص نان را داریم که به او دادند و شخص گرفت و یک قرص را داد ماهی و یک قرص داد و نمک خرید. ماهی را پاک کرد، دو لولو در شکم آن دید و نمک فروش و نان فروش، این دو را برگرداند. بعد رجل لولوها را فروخت.
از این استفاده می شود که واجد لولو مالک می شود و الا حق فروش نداشت.
منها: «الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيُّ ع فِي تَفْسِيرِهِ فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ أَنَّ رَجُلًا فَقِيراً اشْتَرَى سَمَكَةً فَوَجَدَ فِيهَا أَرْبَعَةَ جَوَاهِرَ ثُمَّ جَاءَ بِهَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص- وَ جَاءَ تُجَّارٌ غُرَبَاءُ فَاشْتَرَوْهَا مِنْهُ بِأَرْبَعِمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ فَقَالَ الرَّجُلُ مَا كَانَ أَعْظَمَ بَرَكَةَ سُوقِيَ الْيَوْمَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص- هَذَا بِتَوْقِيرِكَ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ ص- وَ تَوْقِيرِكَ عَلِيّاً أَخَا رَسُولِ اللَّهِ وَ وَصِيَّهُ وَ هُوَ عَاجِلُ ثَوَابِ اللَّهِ لَكَ وَ رِبْحُ عَمَلِكَ الَّذِي عَمِلْتَهُ».[7]
به چهارصد هزار درهم آنچه در شکم ماهی بود فروخت. حضرت می گویند این بخاطر ولایت است.
از این پنج روایت به وضوح دلالت علی ما ذکرنا دارد.
و للکلام تتمة سیاتی ان شاء الله تعالی.