73/09/29
بسم الله الرحمن الرحیم
/ خمس گنج/تعریف
موضوع: تعریف/ خمس گنج/
کلام در احتمال سوم در صحیحه بزنطی بود که مرحوم محقق همدانی فرموده است، ایضا ناتمام است.
اولا ذکرنا به اینکه صحیحه بزنطی با مویدات اربعه ظهور در احتمال دوم دارد بناءً علی هذا مجال برای تمسک به اطلاق کما عن المحقق الهمدانی نمی باشد.
واضح است که روایت مماثلت در مقدار می گوید و شکی نیست که تمسک به اطلاق شود.
ثانیا تمسک به اطلاق بعضی از مراحل آن قطعا خلاف واقع است، مثلا تمسک به اطلاق معنایش این است کما اینکه موضوع زکات طلا بوده است کذلک موضوع خمس طلا می باشد، کما اینکه موضوع زکات مسکوک بوده است کذلک موضوع خمس مسکوک می باشد. کما اینکه موضوع زکات عشرین دینار بوده است کذلک موضوع خمس عشرین دینار است. کذلک موضوع زکات تمسک از تصرف در تمام سال بوده است کذلک موضوع خمس تمسک از تصرف در تمام سال در مکنوز است.
پس باید این قسم آخر هم شرط باشد چون ایشان اطلاق را گفته است و همه باید از باب مماثلت شرط باشد.
این مرحله از اطلاق قطعا خلاف واقع است.
و ثالثا اگر مقصود از روایات اطلاق مماثلت بود، این معنا به عبارت مختصرتر قابل بیان بود. مثلا می فرمود ما یجب فیه الزکاة یجب فیه الخمس، این هم مختصر تر است و هم ادبی تر، کلمه مثل چرا آورده شده است. اگر همه مثل هم باشد باید جمله فوق می آمد.
و رابعا تمسک به اطلاق در این موارد غلط است، زیرا در باب تمسک به اطلاق استعمال لفظ در معنایی باید احراز شود و شک در این باشد که معنای اراده شده مطلق است یا مع الخصوصه است، مثلا می دانیم کلمه عالم استعمال در من له العلم شده است و نمی دانیم علم مقید به عدالت است یا خیر که اطلاق می گوید فرق ندارد عدالت باشد یا خیر.
پس شرط تمسک به اطلاق احراز استعمال لفظ در معنا می باشد، غایة الامر شک در این است که معنای مراد با آن خصوصیت است یا بدون آن.
و این واقعیت در مورد بحث وجود ندارد. چون همانطور که در ادبیات خوانده اید وقتی که می گوئید زیدٌ کالاسد مقصود گوینده از این کلام چیست؟ در تمام خصوصیت زید مثل شیر است یا در شجاعت یا در اظهر الصفات. مثلیت زید با شیر یا در تمام خصوصیات است یا در خصوصیت بارزه است. جعل الشیء مثلا للشیء مثل جعل الزید مثل الاسد، یا باید بگوئید تمام صفات است یا جهت مشترکه است.
الطواف کالصلاة همه صفات یکی است یا جهت مشترکه دارند؟
پس جعل الشیء مثلا للشیء یا تماثل در همه صفات است یا در یک جهت است.
در این روایت موضوع خمس، مماثل با موضوع زکات گرفته شده است، این سوال به وجود می آید که غرض از مماثلت چه است؟ مماثلت از جمیع جهات است یا از بعضی از جهات؟
مماثلت از جمیع جهات اولا به عبارت مختصرتر و بهتر باید می بود و ثانیا در بعضی از جهات امکان ندارد مماثلت باشد.
پس شما باید ابتدائا ببینید لفظ در چه استعمال شده است و بعد تمسک به اطلاق کنید.
این لفظ در چه جهتی می خواهد بگوئید موضوع خمس همان موضوع زکات است؟ مثلا بگوئید غرض از جعل مماثل، جعل مماثل در مقدار بوده است که بعد بگوئید منظور مقدار طلا است یا مقدار نقره است یا اقل الامرین است و بعد تمسک به اطلاق کنید.
شما می گوئید در اینجا احتمال دارد که جهت مشترکه بین موضوع خمس و زکات، ملاحظه جنس باشد، شما می گوئید غرض از تشبیه، جنسیت بوده است، این را اثبات کن بعد اگر شک در خصوصیات جنس کردی، تمسک به اطلاق می کنی.
شرط در تمسک به اطلاق این است که استعمال لفظ در معنایی مسلم شود و بعد در خصوصیات آن شک شود تا تمسک به اطلاق شود.
این شرط در ما نحن فیه است یا خیر؟ شما می دانید جهت مشترکه است اما نمی دانید مقدار بوده است یا جنس. شما با این شک نمی توانید به اطلاق تمسک کنید و بگوئید در هر دو استعمال شده است. اینکه در کدام استعمال شده است باید باب وضع مشخص کند نه اطلاق.
پس فرمایش محقق همدانی ناتمام است. چون تمسک به اطلاق و اینکه جهت مشترکه جنس و مقدار بوده است، این غلط است.
الی هنا به این نتیجه می رسیم که ما افاده حاج آقا رضا چهار اشکال دارد:
اولا روایت اجمالی ندارد که تمسک به اطلاق کند.
ثانیا بعضی از جهات مماثلت امکان ندارد.
ثالثا عبارت انسبی بوده است.
رابعا تمسک بعد از احراز معنای مراد و اینکه به چه مناسبت استعمال شده می باشد.
پس در عبارت بزنطی سه احتمال وجود دارد:
1. مماثلت در جنس مراد است که این احتمال را مرحوم اقای حکیم در مستمسک و مرحوم نراقی در مستند و مرحوم استادنا المحقق در بحث خمس انتخاب کرده اند و تقدم الکلام که این نظریه دلیل ندارد و مجرد ادعا است.
2. مقصود از این روایت جعل مماثلت در مقدار و کیمت بوده است ما هم این نظریه را انتخاب کردیم و برای آن چهار موید ذکر کردیم، مضافا بر اینکه در اینجا الفاظ به صورتی آمده است که جنس واحد را اراده کرده است نه اجناس متعدده.
3. نظریه سوم این است که مقصود از مماثلت در مقدار و جنس هر دو بود که محقق همدانی انتخاب کرده است که دلیل و اشکال آن تقدم الکلام.
و یوید ما ذکرنا را که خمس در کنز اختصاص به نقدین ندارد، روایت انس بن مالک است، مضمون آن این است که فلسفه جعل خمس این بوده است که عبدالمطلب یکی از سننی که گذاشته بود این بود که کنزی پیدا کرده بود و از آن خمس را داده است، اسلام این را تایید کرده است.
این کنز، نقدین بوده است؟ مبدا پیدایش نقدین کی بوده است؟
ملاحظه کنید روایت را: «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو وَ أَنَسِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ ع فِي وَصِيَّةِ النَّبِيِّ ص لِعَلِيٍّ ع قَالَ: يَا عَلِيُّ إِنَّ عَبْدَ الْمُطَّلِبِ سَنَّ فِي الْجَاهِلِيَّةِ- خَمْسَ سُنَنٍ أَجْرَاهَا اللَّهُ لَهُ فِي الْإِسْلَامِ- إِلَى أَنْ قَالَ وَ وَجَدَ كَنْزاً فَأَخْرَجَ مِنْهُ الْخُمُسَ وَ تَصَدَّقَ بِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ الْآيَةَ.».[1]
این روایت موید است لما ذکرنا که ضعف سندی دارد چون هیچکدام از رجال سند قابل توثیق نمی باشند.
و یوید ما ذکرنا را آیه 12 سوره هود و آیه 7 سوره فرقان و آیه 59 سوره شعرا و آیه 75 سوره قصص. کل این آیات را ملاحظه کنید که کنز در مطلق مال استعمال شده است.
پس نمی شود ادعا کرد که کنز اختصاص به طلا و نقره مسکوک دارد.
بقی فی المقام امران:
امر اول فرق بین احتمال اول و دوم و سوم در صحیحه بزنطی چه می شود؟
جواب این سوال این است که از دو جهت بین این احتمالات فرق است:
1. بنا بر احتمال اول صحیحه بزنطی دلیل بر نصاب در باب کنز نمی باشد، لذا کسانی که احتمال اول را می گویند در اعتبار نصاب در کنز نمی توانند به روایت استدلال کنند یا باید اعتبار نصاب نکنند یا باید تمسک به ادله دیگر کنند. چون بنا بر این احتمال این روایت با مقدار کار ندارد و اینکه مقدار در باب کنز باید مثل زکات باشد، دلیل چیست؟ کدام روایت این را می گوید؟
بنا بر احتمال دوم و سوم این روایت دلیل بر اعتبار نصاب در مورد کنز است، غایة الامر فرق بین این دو احتمال این است که بنا بر احتمال دوم بالنصوصیه است و بنا بر احتمال سوم بالظهور است.
امر دوم فرق دومی بین این احتمالات است که آن این است که این روایت بنا بر احتمال اول و سوم معنای آن این می شود کنزی که مکنوز آن طلا باشد، مسکوک باشد، 20 مثقال باشد، خمس دارد و کنزی که مکنوز آن طلای غیر مسکوک باشد یا فضه غیر مسکوک باشد یا عقیق و مروارید باشد، کل این مکنوزها خمس ندارد.
بنا بر احتمال اول و سوم یک قسم از کنز خمس دارد که طلا باشد و مسکوک باشد و 20 مثقال باشد.
بنا بر احتمال دوم مطلق مکنوز خمس دارد طلا و نقره ی مسکوک باشد یا غیر مسکوک باشد مطلق جواهرات باشد خمس دارد، مس باشد یا آهن باشد یا مروارید باشد و... خمس دارد.
لذا دقت کنید حواشی عروه را که اختلاف است و اختلاف به خاطر فهم هر کس از روایت است.
و للکلام تتمة سیاتی ان شاء الله تعالی.