« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سیدحسن مرتضوی

73/02/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 خمس غنائم دار الحرب/ مراد از اموال گرفته شده از کفار /

موضوع: / مراد از اموال گرفته شده از کفار / خمس غنائم دار الحرب

 

طائفه سوم روایاتی است که مضمون آنها این است کسانی که ادعا می کنند که رسول خدا را دوست دارند و بغض علی را دارند این ادعای آنها کاذب است، اکثر این روایات از خود رسول اکرم نقل شده است. بحار.[1]

طائفه چهارم روایاتی است که مضمون آنها این است که الشقی کل الشقی یا الشقی حق الشقی من نصب العداوة. این طائفه ایضا مع ما ذکرنا تعارض دارد چون از این طائفه برداشت می شود که بعضی هستند که بغض علی را دارند و آن روایات می گویند کسی بغض علی را ندارد.[2]

طائفه پنجم روایاتی است که مضمون آنها این است کسی که بغض علی را داشته باشد مات کمیتة الجاهلیة.[3]

طائفه ششم روایاتی است که فوق تواتر است که مضمون آنها این است که کسی ولد الزنا باشد علی را دشمن دارد و اگر کسی حب علی را دارد، بداند ولد الزنا نمی باشد. لذا در روایات دارد که اگر حب علی را داری شکر کن برای اولین نعمت که سوال می شود اولین نعمت چیست، می گویند حب علی.[4]

طائفه هفتم روایاتی است که مفاد آنها این انست اولادی که در حیض منعقد شده باشند، مبغض ائمه خواهند بود.[5]

طائفه هشتم روایاتی است که مضمون آنها این است که ناصبی را شفاعت شاملش نمی باشد، در بعضی روایات در من نصب علیا اگر تمام شهدا او را شفاعت کنند و بلکه آسمان و زمین شفاعت کند، فایده ندارد.[6]

نتیجه ما ذکرنا این است کل این روایات و شاید ده ها طائفه دیگر باشد که مضمون آنها این است که مبغض علی و ائمه وجود دارد و کل این روایات با ما ذکرنا تعارض دارد و اگر آن دو روایت حجت بود باز هم ساقط می شدند چون با این متواتر نمی تواند معارضه کند.

درباره نظریه دوم روایت سومی هم وجود دارد که اوضح دلالة از آن دو روایت شاید باشد و این روایت در وافی است: «الحسين بن محمد عن علي بن محمد بن سعيد عن محمد بن سالم بن أبي سلمة عن محمد بن سعيد بن غزوان عن ابن المغيرة قال قلت لأبي الحسن الأول ع إن لي جارين أحدهما ناصب و الآخر زيدي و لا بد من معاشرتهما فمن أعاشر فقال هما سيان من كذب آية من كتاب اللَّه فقد نبذ الإسلام وراء ظهره و هو المكذب بجميع القرآن و الأنبياء و المرسلين قال ثم قال إن هذا نصب لك و هذا الزيدي نصب لنا».[7]

ان هذا ناصب لک یعنی ناصبی با شیعه ها دشمن است و فحش می دهد و زیدی هم ما را قبول ندارد و هر دو یکی هستند.

در این روایت به وضوح می گوید ناصبی کسانی هستند که با شیعیان دشمن باشند و این روایت در ردیف ابن سنان و ابن خنیس نوشته شود.

اشکالات این روایت هم اشکالات روایات قبل است البته بحث سندی را بعد خواهیم کرد که خوب است یا خیر.

پس برای نظریه دوم سه روایت وجود دارد.

لقائل ان یقول که اشکال چهار وارد نباشد به این بیان که بین این طوائف و آن سه روایت تعارضی وجود ندارد، جمع دلالی بینهما ممکن است، برای اینکه مضمون این هشت طائفه از روایات وجود ناصب است، وجوب مبغض است، وجود دشمن اهل البیت است و این اعم از این است که اظهار به دشمنی بکند یا خیر، ممکن است صد نفر دشمن اهل البیت باشند اما لجهة من الجهات نمی توانند اظهار کنند ممکن است بخاطر جهات سیاسی یا بخاطر جهات اجتماعی.

پس مفاد این طوائف وجود ناصب است و مفاد سه روایت اظهار به بغض کند. در سه روایت می گوید کسی پیدا نمی شود که اظهار به بغض کند و بین اثبات وجود و نفی اظهار منافاتی وجود ندارد.

بر این اساس اشکال چهار بر استدلال طائفه اولی از روایات وارد نمی باشد چون جمع دلالی بین روایات وجود دارد و وجهی برای رفع ید نمی باشد.

این توهم ساقطٌ می باشد و ذلک لوجهین:

اولا بعضی از آن طوائف قابل این حمل نمی باشند، مثلا ما ورد فی احمد بن بلال کاتب در روایت حنظله این جمله آمده است «کان بمحل من النصب و کان یظهره و لا یکتمه» یعنی در خیابان هم اظهار می کرده که من ناصبی هستند و دشمن اهل البیت هستم.

و ثانیا کل این روایات و غیر این روایات این همه وجود ناصبی یک نفر اظهار نکند، فی غایة البعد است. این همه ناصبی وجود دارد و اظهار عقیده نکند نمی شود.

پس این توجیه فی غایة الاشکال است.

پس نظریه دوم که حدائق و شهید و جماعتی و مجمع فرموده اند دلیلی ندارد.

نظریه سوم این است که مراد از ناصبی کسانی هستند که امامت طاغوت را قبول کرده اند، ایمان به جبت و طاغوت داشته اند یا بفرمائید هر کس ایمان به اهل البیت نداشته است فهو ناصبی.

این نظریه را صاحب حدائق قائل شده است و حکایت می کند که مرحوم سید جزائری هم همین نظریه را داشته است.

بر اساس این نظریه ادعا می کنند که جمیع مخالفین ائمه کافر می باشد.

برای این نظریه به چند روایت می شود استدلال کرد:

روایت اولی معتبر ضریس کناسی می باشد که این معتبر در تفسیر برهان[8] وجود دارد که خودش دو روایت است که روایت اولی را مرحوم کلینی به سه طریق نقل کرده است یکی طریق ضعف دارد که طریق ایشان به سهل است و دو طریق دیگر ضعف ندارد.

حدیث دوم هم ضعف طریق ندارد.

اشکالی که در این روایت ممکن است من حیث السند مطرح شود این است که ضریس کناسی مشترک بین دو نفر است، ضریس بن عبدالواحد الکناسی و ضریس بن عبدالملک الکناسی، ضریس بن عبدالملک ثقه است و ضریس بن عبدالواحد مجهول می باشد.

بر این اساس ممکن است که گفته شود روایت ضعف سندی دارد به این اعتبار که ضریس مشترک بین ثقه و غیر ثقه است و باعث عدم حجیت روایت می شود.

این اشکال ناتمام است چون ما ذکر صحیح است ما صدمه به حجیت روایت نمی زند. چون اگرچه ضریس مشترک است اما صدمه به حجیت روایت نمی زند، چون کل موردی که ضریس مطلق وارد شود انصراف به ضریس بن عبدالملک است چون از امام روایت دارد و اصل دارد و کتاب دارد و مشهور است و اینکه از امام نقل می کند در این روایت قرینه است ضریس به عبدالملک است و ضریس بن عبدالواحد از امام روایت ندارد.

پس نتیجه ما ذکرنا این است که هر دو طریق این روایت معتبر است.

کما اینکه یکی از این دو روایت در بحار آمده است[9] مضمون هر دو روایت در مورد بحث هیچ اختلافی ندارد و روایت تفسیر برهان اضافه ای دارد که امام می فرمایند ارواح مومنین بعد از گذاشتن مومن در قبر روح مومن به طرف بهشت پرواز می کند. عصرها مشغول استفاده از نعمتها هستند و صبحها برگشت می کنند. ارواح کافرین هم به جهنم می روند و صبح ها بر می گردند و در احفار خود هستند. تا روز قیامت.

از اینجا به ما بعد مطلب دیگری دارد که راوی می گوید کسانی که مسلمان هستند اما ولایت را دنبال نکرده اند اما ناصب نیستند، اینها خیرات هم دارند. وضع اینها چیست؟ حضرت فرمودند در قبر خود باقی می مانند و روزنه ای باز می شود و از نسیم بهشت دنیوی خود به آنها می رسد. در روایات دارد اینها جزء مستضعفین می باشند و با آنها این معامله می شود در روز قیامت.

این جمله هم مورد استشهاد ما نمی شود.

در هر دو روایت این جمله است «و اما النصاب من اهل القبلة» یعنی ناصبی است اما خودش را مسلمان می داند. حضرت می فرمایند اینها به مجرد اینکه در قبر گذاشته شدند از جهنمی که خداوند برای آنها آمده کرده است از روزنه ای که در قبر ایجاد می شود به آنها می رسد.

این هم ارتباط به ما ندارد و مورد استشهاد از اینجا شروع می شود که در روز قیامت خداوند سوال می کند چه شد که علی بن ابی طالب را قبول نکردید و طاغوت را قبول کردید. به وضوح این روایت دلالت دارد هر کس دنبال جبت و طاغوت بوده است ناصبی است.

ملاحظه بفرمایید: «تفسير القمي أَبِي عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ ضُرَيْسٍ الْكُنَاسِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا حَالُ الْمُوَحِّدِينَ الْمُقِرِّينَ بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ ص مِنَ الْمُسْلِمِينَ الْمُذْنِبِينَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ لَيْسَ لَهُمْ إِمَامٌ وَ لَا يَعْرِفُونَ وِلَايَتَكُمْ فَقَالَ أَمَّا هَؤُلَاءِ فَإِنَّهُمْ فِي حُفَرِهِمْ لَا يَخْرُجُونَ مِنْهَا فَمَنْ كَانَ لَهُ عَمَلٌ صَالِحٌ وَ لَمْ يَظْهَرْ مِنْهُ عَدَاوَةٌ فَإِنَّهُ يُخَدُّ لَهُ خَدّاً إِلَى الْجَنَّةِ الَّتِي خَلَقَهَا اللَّهُ بِالْمَغْرِبِ فَيَدْخُلُ عَلَيْهِ الرَّوْحُ فِي حُفْرَتِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ حَتَّى يَلْقَى اللَّهَ فَيُحَاسِبَهُ بِحَسَنَاتِهِ وَ سَيِّئَاتِهِ فَإِمَّا إِلَى الْجَنَّةِ وَ إِمَّا إِلَى النَّارِ فَهَؤُلَاءِ الْمَوْقُوفُونَ لِأَمْرِ اللَّهِ قَالَ ع وَ كَذَلِكَ يُفْعَلُ بِالْمُسْتَضْعَفِينَ وَ الْبُلْهِ وَ الْأَطْفَالِ وَ أَوْلَادِ الْمُسْلِمِينَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ وَ أَمَّا النُّصَّابُ مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَةِ فَإِنَّهُمْ يُخَدُّ لَهُمْ خَدّاً إِلَى النَّارِ الَّتِي خَلَقَهَا اللَّهُ فِي الْمَشْرِقِ فَيَدْخُلُ عَلَيْهِمُ اللَّهَبُ وَ الشَّرَرُ وَ الدُّخَانُ وَ فَوْرَةُ الْحَمِيمِ ثُمَّ بَعْدَ ذَلِكَ مَصِيرُهُمْ إِلَى الْجَحِيمِ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تُشْرِكُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَيْ أَيْنَ إِمَامُكُمُ الَّذِي اتَّخَذْتُمُوهُ دُونَ الْإِمَامِ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً».

این روایت دلالتش بر مدعا تمام است و دو روایت دیگر هست که سیاتی ان شاء الله تعالی.

 


[1] بحار الانوار، مرحوم مجلسی، ج39، ص263، ح33.
[2] بحار الانوار، مرحوم مجلسی، ج39، ص265، ح37.
[3] بحار الانوار، مرحوم مجلسی، ج39، ص265، ح34 و 36.
[4] بحار الانوار، مرحوم مجلسی، ج27، ص145، ح1 و 2 و 25.
[5] بحار الانوار، مرحوم مجلسی، ج27، ص155، ح8 و 27.
[6] سفینة البحار، ج2، ص589.
[7] الوافی، فیض کاشانی، ج2، ص229، باب23، ح2.
[8] البرهان، سید هاشم بحرانی، ج4، ص103، ح1 و 2.
[9] بحار الانوار، مرحوم مجلسی، ج69، ص158.
logo