« فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیدحسن مرتضوی

1402/08/06

بسم الله الرحمن الرحیم

شروط من یجب علیه وجوب الجمعه/ نماز جمعه/

 

موضوع: / نماز جمعه/شروط من یجب علیه وجوب الجمعه

در رابطه با شرط سوم که حریت بود، صاحب حدائق می فرماید:«و اشتراط الحرية غير معلوم من ألاخبار»[1] این شاهد علی ما ذکرنا است با این فرق که ایشان می گویند غیر معلوم است ما گفتیم معلوم العدم است..

کما اینکه یکی مطالب عرض شده در این شرط، عبد مبعّض بود، این عبد مبعّض را ما خیلی مختصر بحث کردیم،جواهر این را در دو جا بحث کرده است:یکی صفحه260و دیگری در صفحه280که در این صفحه بهتر بحث کرده است.

شرط چهارم: حضر

سیدنا الاستاد می فرمایند:«و الحضر»[2]

یکی از شرایط سقوط وجوب سعی الی نماز جمعه، این است که انسان حاضر باشد.در این شرط اولا نسبت به عنوان بحث می شود و ثانیا اگر موفق شدیم کلام از جواهر ومستند و حدائق محقق همدانی عرض می کنیم.

اما عنوان بحث:

در این بحث، دو مطلب است:

مطلب اول:این شرط در کلمات فقهاء به دو نحو ذکر شده است:

1. علامه در قواعد و محقق در شرایع و سیدنا الاستاد در تحریر و... به عنوان الحضر ذکر کرده اند. شرط وجوب نماز جمعه این است که انسان حاضر باشد، مقصودشان این است که مسافر نباشد.

بعد مستند و محقق همدانی و حدائق رفتنه اند این عنوان را شرح کرده اند .جماعتی از محققین علی ما حکی عن بعضهم، بحث این گونه مطرح شده است که شرط وجوب نماز جمعه،ان لا یکون مسافرا. معنایش این است که رفتن به نماز جمعه از مسافر ساقط است. یعنی اگر مسافر شد، رفتن به نماز واجب نیست.

اینکه ما اینجوری معنا می کنیم با اینکه در روایاتی که خواهیم خواند،و وضعهاالجمعه دارد و از این کلمه این در آمد، چون این کلمه سه احتمال است:1. جمعه ساقط است؛2. نماز جمعه ساقط است؛3. ذهاب الی نماز جمعه ساقط است. ما چرا اینگونه معنا کردیم؟ چون سقوط جمعه که معنا ندارد و طبعا مراد یکی از دو امر است یا سعی الی الجمعه و یا وجوب جمعه، لا ینبغی التأمّل که مراد سعی الی جمعه است، لقرینة الداخلیه والخارجیة.

قرینه داخلیه: در بعضی از خود این روایات، کلمه شهود آمده است، یشهد الجمعه، یعنی حضور برای جمعه، یعنی سعی برای حضور، این کلمه می گوید بر مسافر لم یجب، یعنی ذهاب به نماز جمعه واجب نیست.

قرینه خارجیه: کما سیاتی درمسئله دوم، اگر مسافر در نماز جمعه شرکت کرد، نماز ظهربر اوواجب نیست، اگر نماز جمعه واجب نیست، چگونه نماز ظهر بر او واجب نیست؟! این فتوای فقهاء می گوید اگر مسافرخودش را به زحمت انداخت و در نماز جمعه شرکت کرد، می گویند نماز ظهر واجب نیست و همین نماز جمعه کفایت است.پس مراد از وضع هاالجمعه، خود نماز جمعه است و یا مراد حضور است یا وجوب که ما می گوئیم منظور حضور است بخاطر قرینه داخلیه و خارجیه.

بر این اساس مطلب اول این شد که این شرط به دو عنوان بیان شده است:1. حضر؛2. عدم سفر.

مطلب دوم: ظاهرا عنوان دوم بهتر است، ما اینجوری بگوئیم از مسافر حضور در نماز جمعه ساقط است، ان لا یکون مسافرا.چرا این عنوان انسب است؟ در این جهت باید ملاحظه روایات کنیم که در پنج روایت وجود داردکه چهار روایت در باب1آمده است و یک روایت در باب18آمده است که در هیچ کدام، اشعاری به کلمه حضر نشده است، هیچ روایتی ندارد که یکی از شرایط این است که انسان حاضر باشد، ملاحظه کنید روایات را و هر دو جهت را در نظر بگیرد، یعنی هم قرینه داخلیه را در نظربگیرید که کدام روایت دلالت برآن دارد و هم عنوان را ملاحظه کنید:

منها: « مُحَمَّدُ بْنُ‌ عَلِيِّ‌ بْنِ‌ الْحُسَيْنِ‌ بِإِسْنَادِهِ‌ عَنْ‌ زُرَارَةَ‌ بْنِ‌ أَعْيَنَ‌ عَنْ‌ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ قَالَ‌: إِنَّمَا فَرَضَ‌ اللَّهُ‌ عَزَّ وَ جَلَّ‌ عَلَى النَّاسِ‌ مِنَ‌ اَلْجُمُعَةِ‌ إِلَى اَلْجُمُعَةِ‌ خَمْساً وَ ثَلاَثِينَ‌ صَلاَةً‌ مِنْهَا صَلاَةٌ‌ وَاحِدَةٌ‌ فَرَضَهَا اللَّهُ‌ عَزَّ وَ جَلَّ‌ فِي جَمَاعَةٍ‌ وَ هِيَ‌ الْجُمُعَةُ‌ وَ وَضَعَهَا عَنْ‌ تِسْعَةٍ‌ عَنِ‌ الصَّغِيرِ وَ الْكَبِيرِ وَ الْمَجْنُونِ‌ وَ الْمُسَافِرِ وَ الْعَبْدِ وَ الْمَرْأَةِ‌ وَ الْمَرِيضِ‌ وَ الْأَعْمَى وَ مَنْ‌ كَانَ‌ عَلَى رَأْسِ‌ فَرْسَخَيْنِ‌.»[3]

و وضعها می گوید رفعها، می گوید نماز جمعه ساقط است یا رفتن ساقط است یا خودجمعه ساقطاست. می گوید وضعها عن تسعه که یکی را مسافر دانسته است. پس موضوع حکم در اینجا، مسافر است نه حضور.پس حدیث موضوعحکم را مسافر قرار داده است.

منها: « قَالَ‌: وَ خَطَبَ‌ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ فِي الْجُمُعَةِ‌ فَقَالَ‌ الْحَمْدُ لِلَّهِ‌ الْوَلِيِّ‌ الْحَمِيدِ إِلَى أَنْ‌ قَالَ‌: وَ الْجُمُعَةُ‌ وَاجِبَةٌ‌ عَلَى كُلِّ‌ مُؤْمِنٍ‌ إِلاَّ عَلَى الصَّبِيِّ‌ وَ الْمَرِيضِ‌ وَ الْمَجْنُونِ‌ وَ الشَّيْخِ‌ الْكَبِيرِ وَ الْأَعْمَى وَ الْمُسَافِرِ وَ الْمَرْأَةِ‌ وَ الْعَبْدِ الْمَمْلُوكِ‌ وَ مَنْ‌ كَانَ‌ عَلَى رَأْسِ‌ فَرْسَخَيْنِ‌.»[4]

در این حدیث هم کلمه مسافر ذکر شده است نه حضر.

منها: « مُحَمَّدُ بْنُ‌ يَعْقُوبَ‌ عَنْ‌ مُحَمَّدِ بْنِ‌ يَحْيَى عَنْ‌ أَحْمَدَ بْنِ‌ مُحَمَّدٍ عَنِ‌ اَلْحُسَيْنِ‌ بْنِ‌ سَعِيدٍ عَنِ‌ اَلنَّضْرِ بْنِ‌ سُوَيْدٍ عَنْ‌ عَاصِمِ‌ بْنِ‌ حُمَيْدٍ عَنْ‌ أَبِي بَصِيرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ‌ مُسْلِمٍ‌ جَمِيعاً عَنْ‌ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ قَالَ‌: إِنَّ‌ اللَّهَ‌ عَزَّ وَ جَلَّ‌ فَرَضَ‌ فِي كُلِّ‌ سَبْعَةِ‌ أَيَّامٍ‌ خَمْساً وَ ثَلاَثِينَ‌ صَلاَةً‌ مِنْهَا صَلاَةٌ‌ وَاجِبَةٌ‌ عَلَى كُلِّ‌ مُسْلِمٍ‌ ، أَنْ‌ يَشْهَدَهَا إِلاَّ خَمْسَةً‌ الْمَرِيضَ‌ وَ الْمَمْلُوكَ‌ وَ الْمُسَافِرَ وَ الْمَرْأَةَ‌ وَ الصَّبِيَّ‌.»[5]

در این حدیث هم مسافر آمده است.

منها: « وَ عَنْهُ‌ عَنْ‌ صَفْوَانَ‌ عَنْ‌ مَنْصُورٍ عَنْ‌ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ فِي حَدِيثٍ‌ قَالَ‌: الْجُمُعَةُ‌ وَاجِبَةٌ‌ عَلَى كُلِّ‌ أَحَدٍ لاَ يُعْذَرُ النَّاسُ‌ فِيهَا إِلاَّ خَمْسَةٌ‌ الْمَرْأَةُ‌ وَ الْمَمْلُوكُ‌ وَ الْمُسَافِرُ وَ الْمَرِيضُ‌ وَ الصَّبِيُّ‌.»[6]

این حدیث هم موضوع حکم مسافر است و اشعار ندارد یکی از شرایط، حضور است.

منها:« مُحَمَّدُ بْنُ‌ الْحَسَنِ‌ بِإِسْنَادِهِ‌ عَنْ‌ سَعْدِ بْنِ‌ عَبْدِ اللَّهِ‌ عَنْ‌ مُحَمَّدِ بْنِ‌ الْحُسَيْنِ‌ عَنْ‌ عَبَّادِ بْنِ‌ سُلَيْمَانَ‌ عَنِ‌ اَلْقَاسِمِ‌ بْنِ‌ مُحَمَّدٍ عَنْ‌ سُلَيْمَانَ‌ عَنْ‌ حَفْصِ‌ بْنِ‌ غِيَاثٍ‌ قَالَ‌: سَمِعْتُ‌ بَعْضَ‌ مَوَالِيهِمْ‌ سَأَلَ‌ اِبْنَ‌ أَبِي لَيْلَى عَنِ‌ الْجُمُعَةِ‌ هَلْ‌ تَجِبُ‌ عَلَى الْمَرْأَةِ‌ وَ الْعَبْدِ وَ الْمُسَافِرِ فَقَالَ‌ لاَ قَالَ‌ فَإِنْ‌ حَضَرَ وَاحِدٌ مِنْهُمُ‌ الْجُمُعَةَ‌ مَعَ‌ الْإِمَامِ‌ فَصَلاَّهَا هَلْ‌ تُجْزِيهِ‌ تِلْكَ‌ الصَّلاَةُ‌ عَنْ‌ ظُهْرِ يَوْمِهِ‌ قَالَ‌ نَعَمْ‌ قَالَ‌ وَ كَيْفَ‌ يُجْزِي مَا لَمْ‌ يَفْرِضْهُ‌ اللَّهُ‌ عَلَيْهِ‌ عَمَّا فَرَضَهُ‌ اللَّهُ‌ عَلَيْهِ‌ إِلَى أَنْ‌ قَالَ‌: فَمَا كَانَ‌ عِنْدَ اِبْنِ‌ أَبِي لَيْلَى فِيهَا جَوَابٌ‌ وَ طَلَبَ‌ إِلَيْهِ‌ أَنْ‌ يُفَسِّرَهَا لَهُ‌ فَأَبَى ثُمَّ‌ سَأَلْتُهُ‌ أَنَا عَنْ‌ ذَلِكَ‌ فَفَسَّرَهَا لِي فَقَالَ‌ الْجَوَابُ‌ عَنْ‌ ذَلِكَ‌ أَنَّ‌ اللَّهَ‌ عَزَّ وَ جَلَّ‌ فَرَضَ‌ عَلَى جَمِيعِ‌ الْمُؤْمِنِينَ‌ وَ الْمُؤْمِنَاتِ‌ وَ رَخَّصَ‌ لِلْمَرْأَةِ‌ وَ الْمُسَافِرِ وَ الْعَبْدِ أَنْ‌ لاَ يَأْتُوهَا فَلَمَّاحَضَرُوا سَقَطَتِ‌ الرُّخْصَةُ‌ وَ لَزِمَهُمُ‌ الْفَرْضُ‌ الْأَوَّلُ‌ فَمِنْ‌ أَجْلِ‌ ذَلِكَ‌ أَجْزَأَ عَنْهُمْ‌ فَقُلْتُ‌ عَمَّنْ‌ هَذَا قَالَ‌ عَنْ‌ مَوْلاَنَا أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌.»[7]

در این روایت اگرچه دوبار کلمه مسافر آمده است و لکن در کلام امام نیست.در این روایت یک کلمه حضروا دارد اما ربطی به ما نحن فیه ندارد.

فعلیه مقتضای پنج روایت، این است که موضوع مسافر است، لا یجب السعی علی المسافر، لانّه وضعها عن المسافر، یعنی رفعها عن المسافر.کما اینکه در یکی از روایات که حدیث14باب1بود، کلمه ان یشهدها داشت که به آن استدلال کردیم مراد ازوضعها، وجوب جمعه و وجوب نماز جمعه نیست، بلکه وجوب حضور در جمعه است.

فعلیه ظاهرا و الله العالم، تعبیر دوم که بگوئیم شرط ثبوت ذهاب الی الجمعه، مسافر نبودن است و اگر مسافر بود، وجوب ذهاب ندارد.

اما چرا فقهاء اینقدر اصرار کرده اند با اینکه روایت مخالف این است، ملاحظه کنید جواهر را:« و أما الحضر فعليه الإجماع في المعتبر و نهاية الأحكام و الذكرى و مصابيح الظلام على ما حكي عن بعضها، بل عن الأخير أنه ضروري، و في التذكرة «الإقامة أو حكمها شرط في الجمعة، فلا تجب على المسافر عند عامة العلماء» و قد سمعت أن الموجود في النصوص المسافر، و المنساق إلى الذهن منه السفر الشرعي و إن لم نقل بثبوت الحقيقة الشرعية له، و لا يتوقف صدقه على وجوب التقصير عليه قطعا»[8]

ایشان می گویند در نصوص مسافر است.

اگر مسافر است، چرا حضر را شرح می کنید؟

سفر شرعی در عبارت چیست؟ بعد می گوید حقیقت شرعی نداریم که بگوئیم مسافر حقیقت شرعی در سفر شرعی است، میگوید حقیقت شرعیه نداریم، فقط برداشت ازکلمات فقهاء این است که مقابل حاضر، مسافر شرعی است، مسافر شرعی این است که هشت فرسخ رفته باشد و شرایط دیگر هم داشته باشد.

اینها می خواستند چند فرع را درست کنند و اینجوری گفته اند.

فعلیه روشن شد اگر ما موضوع امر چهار را ان لا یکون مسافرا ً قرار بدهیم، بهتر است، زیرا اولا کلمه حضور که در روایات ندارد، پس چرا فقهاء اینگونه کرده اند، علامه در قواعد و محقق در شرایع و سیدنا الاستاد درتحریر چرا الحضر گفته اند؟

اولا: مرادشان از این حضر، همان روایت است، چونبه دنبال این کلمه می گویند فال یجب علی المسافر، کلمه حضر را مقدمه برای ما فی الروایات قرار داده اند، اینکه متّصل به کلمه حضر، می گویند فلا یجب علی المسافر،معنایش این است که حضر را اشاره به روایات قرار داده اند که روایات المسافر است.

ثانیا: یک استحسان خوبی است، البته مقابله با نصوص نمی کنیم و از حرف بر نمی گردیم، در مباحث گذشته خواندید، شاید ده روایت داشت به اینکه انما جعل الخطبتین مکان الرکعتین، معنای این جمله این است که هر جا که بر مکلف چهار رکعت واجب شد، خطبتین قائم مقام آن دو رکعت میشود، معلوم است که باید حضر را بگیرد. ملازمه است بین وجوب جمعه و خطبتین،باید گفت چهار رکعت است و این اختصاص به حاضر دارد و مسافر دو رکعت بیشتر نمی خواهند.پس معنا این است که اگر چهار رکعت باشد، نماز جمعه واجب است.

این استحسان خوبی است که هم در جواهر است و هم در فرمایش محقق همدانی است.فعلیه اینکه کلمه حضر را آورده اند خواستند عنوان صدق کند که جایی که چهار رکعت صدق کند، نماز جمعه بر او واجب است که این در موارد حضور است.روشن شد که اینکه فقها این کلمه حضر را آورده اند بخاطر این است که اولا حضر و سفر ضدین هستند و با گفتن یکی، دیگری هم مشخص می شود. وثانیا استحسان گفته اند.اما همانطور گفتیم که این استحسان است و باید به روایت مراجعه شود که در روایت مسافر آمده است نه حضر.بر این اساس بحث سومی پیش آمده است که آیا مطلق مسافر است یا منظور از مسافر، من ّقصر است؟


[1] حدائق الناضره، محدث بحرانی، ج10، ص149.
[2] تحریر الوسیله، امام خمینی، ج1، ص248.
[3] وسائل الشیعه، شیخ حرعاملی، ج7، ص295، ابواب صلوة الجمعة، باب1، ح1.
[4] وسائل الشیعه، شیخ حرعاملی، ج7، ص295، ابواب صلوة الجمعة، باب1، ح6.
[5] وسائل الشیعه، شیخ حرعاملی، ج7، ص295، ابواب صلوة الجمعة، باب1، ح14.
[6] وسائل الشیعه، شیخ حرعاملی، ج7، ص295، ابواب صلوة الجمعة، باب1، ح16.
[7] وسائل الشیعه، شیخ حرعاملی، ج7، صص337و338، ابواب صلوة الجمعه، باب18، ح1.
[8]  .
logo