1404/02/10
بسم الله الرحمن الرحیم
علامت حقیقت و مجاز؛ تبادر/كيفية استعمال المجازي /المقدمة
موضوع: المقدمة/كيفية استعمال المجازي /علامت حقیقت و مجاز؛ تبادر
تبادر
اعلام بحثمون در نخستین علامت و نشانه نخستین کاشف از علامات و نشانه ها و کاشف های معنای حقیقی بود که اسم این نخستین کاشف عبارت بود از تبادر. تبادر اهل لسان اگر ما یک معنایی رو میخواهیم بفهمیم آیا این معنا موضوع له لفظی ست یا موضوع له نیست به خود اهل آن زبان به فارسی زبان و عرب زبان غیر از فارسی و عرب به هر یک از ملل و جوامعی که زبانی دارن و برای الفاظ در اون زبان معانی وضع شده ما برای تشخیص معنای حقیقی به خود اهل آن زبان مراجعه می کنیم. و هر معنایی که از اون لفظ به ذهن آنها متبادر بود، همان معنای منسوب و متبادر و پیشی گرفته شده را معنای اون لفظ میدانی و لیکن گفته شد که این تبادرباید تبادرحاقی باشد تبادل به اعتبار منشاء تبادر اقسامی دارد.
اقسام تبادر
تبادر به اعتبار منشا تبادر اقسامی دارد
1. قرینه
گاهی منشاء تبادرقرینه است تبادل از شنیدن لفظ از دیدن لفظ حاصل می شود. معنایی به ذهن مخاطب و جستجوگر میرسد. اهل لسان معنایی از آن لفظ می فهمند. ولی به کمک قرینه حالا قرینه گاهی قرینه خاصه است. مثل اینکه در عبارتی دید یا شنید که می گوید رأیت یرمی کلمه یرمی اینجا قرینه است قرینه است و این قرینه هم قرینه خاصه است از این لفظ به کمک این قرینه انسان شجاع به ذهن انسان می آید انسان شجاع انصباغ پیدا می کند به ذهن ولی این انصباغ این تبادل و پیشی گرفتن به کمک قرینه است.
قرینه خاصه
قرینه خاصه گاهی قرینه، قرینه عامه است قرینه عامه یعنی مقدمات حکمت اگر لفظی را گفت و در مقام بیان بود گوینده سخن قرینه ای در کلام نیاورد ممکن است از اطلاق با مقدمات تحقق اطلاق معنایی به ذهن بیاید. اینجا آن معنای به ذهن راه یافته و پیشی گرفته چون از طریق مقدمات حکمت حاصل شده باز این انصباغ انصباغی که علامت وضع است نمی باشد این انصباغ محصول قرینه است. گرچه قرینه قرینه عامه است
نکته بعدی این است که ملاک کاشف بودن و قرینه بودن تبادل چیست؟ می توان در مقام تبیین ملاک اینطور گفت که وقتی لفظی را اهل لسان یا عالم به وضع میشنود و قرینه ای نه عموماً و نه بالخصوص در کلام نمی آورد. با نبودن قرینه عام و قرینه خاص اگر معنایی از اون لفظ به ذهن آمد از دو حال خارج نیست ثبوتا و واقعاً دو لفظ بیشتر متصور نیست فرض اول اینکه بگوییم دلالت این لفظ بر این معنا ذاتیست دلالت این لفظ بر این معنا ذاتیست .
فرض دوم این است که بگوییم دلالت این لفظ و کشف این لفظ از این معنا به اعتبار است و به وضع است واضع لغت این لفظ را برای این معنا وضع کرده و اعتبار کرده.
از این دو احتمال ثبوتی فرض اول قطعاً باطل است یعنی دلالت لفظ بر معنا ذاتی نیست مثل حرارت برای آتش نیست که هر جا لفظی باشد دلالت بر معنا وجود داشته باشد پس احتمال ذاتی بودن دلالت قطعاً باطل است قرینه هم که علی الفرض نه قرینه عام و نه قرینه خاصه وجود ندارد احتمال نه وضعی بودن و قراردادی بودن متعین میشود این بیانی است که در توجیه مناط نشانه بودن و ملاک بودن تبادل برای کشف از وضع می توان گفت این هم یک مطلب یک سوال مطرح می کنیم .
سوالی اینجا مطرح است که آیا تبادل از علائم قطعی وضع لفظ برای معناست؟ با تبادل آیا می توان تعینی بودن وضع رو قطعاً ثابت کرد یا خیر به این سوال در درس بعدی پاسخ خواهیم داد.