« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد رجب علی مقیسه

1404/02/07

بسم الله الرحمن الرحیم

امر ششم: وضع جملات/كيفية استعمال المجازي /المقدمة

 

موضوع: المقدمة/كيفية استعمال المجازي /امر ششم: وضع جملات

 

امر ششم:

هر جمله دارای اجزایی است و مرکب است از اجزایی و جزء مادی از هر جمله عبارتند از مفردات جمله واز موضوع و محمول. در زیدٌ قائمٌ، زید موضوع است و قائمٌ محمول است و زید منهای اعراب آن خود کلمه زید وضع شخصی دارد برای شخص خاصی وضع شده است واین زید به لحاظ این که مبتدا واقع می شود وضع نوعی دارد. در قائمٌ، قائم منهای اعرابش یک وضع دارد وبه لحاظ اعراب آن یک وضع. جزء دیگر جمله هیأت جمله است که جزء دوم، جزء سوری جمله نامیده می شود پس ساختمان هر جمله و ساختار آن متشکل است از مواد آن جمله مثل زید و مثل قائم و جزء دوم در مقابل مواد جزء سوری جمله است که این جزء سوری از ارتباط قیام به زید واز انضمام قیام به زید حاصل می شود همان گونه که زید و قائم هریک وضعی داشتند به لحاظ ماده و شکل و صورت که از اعراب آن ها پدید می‌آمد هیأت حاصل از انضمام آن اجزا به هم دیگر باز وضعی دارد.

بحث در این امر ششم این است که آیا علاوه بر وضع در اجزای جمله چه جزء صوری که همان هیأت است وچه جزء مادی که مفردات جمله است آیا مجموع مفردات وهیأت ترکبیه وضع علی حده ای دارند یا ندارند؟ بحث بر سر این است علاوه بر اجزاء مادی و صوری جمله که هریک از آنها که هرکدام با مثال مشخص گردید آیا مجموع اجزاء مادی یعنی زید وبکر و صوری یعنی آن هیأت حاصل آیا وضعی دارند یا ندارند؟

پاسخ آخوند منفی است.

بیان لغویت:

از طریق وضع وتخصیص الفاظ یا اختصاص الفاظ ، ابراز مقاصد است برای این که در زندگی جمعی انسان ها مقاصد همدیگررا بفهمند پای وضع به میان آمده است ووضع مفردات وهیأت ترکیبیه که از انضمام مفردات به همدیگر حاصل می‌شود به همین اندازه مقاصد آن ها تأمین می گردد ووضع اضافه بر وضع این امور لغو است وبیهوده .

بیان دوم: خلاف وجدان بودن وضع علی حده

در جمله زید قائم وامثال آن غیر از نسبت قیام به زید معنای دیگری به ذهن نمی‌آید. خود آن معنای اضافه زید به قیام بالوجدان بیش از یک بار به ذهن مخاطب نمی‌آید پس به صبر و تقسیم فاقد معنی نیست و کاشف از معنای غیر هم نیست و کاشف اضافه قیام به زید بیش از یک بار نیست .

«لا وجه لتوهّم وضع للمركبات ، غير وضع المفردات ، ضرورة عدم الحاجة إليه ، بعد وضعها بموادها ، في مثل ( زيد قائم ) و ( ضرب عمرو بكراً ) شخصياً ، وبهيئاتها المخصوصة من خصوص إعرابها نوعيا ، ومنها خصوص هيئات المركبات الموضوعة لخصوصيات النسب والإضافات ، بمزاياها الخاصة من تأكيد وحصر وغيرهما نوعياً ؛ بداهة أن وضعها كذلك وافٍ بتمام المقصود منها ، كما لا يخفى ، من غير حاجة إلى وضع آخر لها بجملتها ، مع استلزامه الدلالة على المعنى : تارةً بملاحظة وضع نفسها ، وأخرى بملاحظة وضع مفرداتها. ولعل المراد من العبارات الموهمة لذلك ، هو وضع الهيئات على حدة ، غير وضع المواد ، لا وضعها بجملتها ، علاوة على وضع كلّ منهما» [1]

 


logo