1404/02/06
بسم الله الرحمن الرحیم
امر پنجم و ششم/كيفية استعمال المجازي /المقدمة
موضوع: المقدمة/كيفية استعمال المجازي /امر پنجم و ششم
امر پنجم
بحث در این بود که موضوع الفاظ ذات معانی هستند و مستعمل فیه الفاظ هم ذات معانی هستند و اگر بخواهد اراده جزء معنی و جزء موضوع له باشد پیامدهایی دارد غیر قابل قبول و غیر قابل التزام.
که بعضی از آن پیامدها مطرح کردیم و آن اینکه لازمه دخالت دادن قصد و اراده در معنا و در موضوع له و همین طور در مستعمل فیه لازمه این دخالت دادن امری است بر خلاف وجدان هر مستعمل که لفظی را در معنایی استعمال میکند استعمال کاریست قصدی و ارادی.قصد و لحاظ و اراده تا نباشد استعمالی صورت نمی گیرد و کاملا پیداست که در مقام استعمال الفاظ هیچ یک از دو اراده ندارد دوقصد نداردو یک قصد دارد
استعمال لفظ در معنی و یکی هم قصد خود معنی.اگر زید وضع شده است برای زید مقصود که قصد جزء معناست.کلمه ذیل وضع شده برای آن شخص خاص که مقصود است.قصد و اراده جزء معنی قرار گرفته است.در مقام استعمال به دلیل اینکه استعمال امری است ارادی و قصدی که تحققش به قصد است
ما باید قصد داشته باشیم. و اراده داشته باشیم و به دلیل این که آن معنی قیدش، شرطش. اراده است. ممکن است یک بار به دلیل این که قصد و اراده جزء معناست و یک بار به خاطر اینکه اراده و قصد شرط تحقق استعمال است.هر مستعمل باید دو بار قصد و اراده داشته باشد در حالی که بالوجدان هر مستعملی تنها یک اراده و یک قصد داردای ن هم برای اینکه استعمال تحقق خارجی پیدا کند.
نه اینکه معنی از نظر معنایی و مفهومی.شکل پیدا کند و صورت پذیرد از پیامد اول التزام به امری است خلاف وجدان و التزام دوم اگر اراده و قصد جزء معنا باشد اراده ای جزء معنا است که آن اراده، اراده مفهومی نباشد اراده خارجی باشد.یعنی اراده ای که در نفس مستعمل محقق است اراده مصداقی و این اراده جزء معنا بود برای انطباق بر خارج.همیشه باید معنا را از این قیدش یعنی از قید اراده تجرید کنیم.تا قابل انطباق بر خارج باشد. شما گفتید زید مراد اراده را هم گفتید یعنی اراده نفسانی که در نفس متکلم اراده مصداقی.زید مراد که در خارج نیز در خارج زید.بدون این قید است هر گاه استعمال کردی زید را رعایت زید واقعی تو زید اخبر توزیرا در تمام این موارد باید این الفاظی که در این معانی در مقام اخبار استعمال می شود در مقام تطبیق بر خارج وبعید است قصد و اراده و امثال ذلک که قیود نفسانی هستند.تجرید بشوند تا قابل انطباق بر خارج بشنوند و این لغو و بر خلاف حکمت وضع قابل التزام نیست.
پیامد سوم
در موارد زیادی ما قائل به وضع عام موضوع له عام این پذیرفته شده و از عام.مثل اسماء اجناس ولیکن اگر ما معنا را مقیاسه کردیم به قید مراد بودن آن هم اراده مصداقی لازمه اش نفی وضع عام موضوع له عام است.حتی در همان مواردی که همه پذیرفته و قبول کرده اندبه این چند محذور.مراد و اراده و قصد و لحاظ و همه اینها جزء معنا و مستعمل نیستند لذا مرحوم آخوند با بیان اشکالات عدیده این فکر را ابطال می کند.این که قصد و اراده جزء معنا باشد.بعد می گوینداین که به دو تا از اعلام فن حکمت و کلام نسبت داده شده که آنها هم قائل به جزئیت. یا شخصیت اراده برای معنی در دلالت وضعیه و در دلالت تصوریه نیست بحث آن ها در دلالت تصدیقی است.
دلالت تصدیقی را به دو شعبه تقسیم می کند و بحث مفصلی آنجامطرح می کنند که خلاصه آن را ما گفتیم.
امر ششم
این است که ما اوضاع را هم در مفردات خواه جامد باشند مثل زید و بکر و امثال ذلک، اینها جامد هستند یعنی حیات و ماده آنهادبرای یک چیز وضع شده زید برای این هیأت و ذا و یا و دال هم مجموع شان یک موضع دارند خواه در مشتقات مثل قائم که هم هیأت آن و آماده آن هم در مشتقات.و هم در جوامعما وضع راهم در هیأت ترکیبیه زید.زید قائم ،علاوه بر زید و قائم یک وضع دارد. هیئت جمله اسمیه،مفردات یک وضع مجموع این هیأت ومفردات یک هیئت حالا آیا علاوه بر زیدٌ و کلمه قائم که وضع در مفردات و هیئت ترکیبیه که زید قائم هست آیا وضع سومی هم قابل تصور است؟
بیاییم بگوییم که مجموع زیدٌ و قائم مجموع زید و قائم به اضافهی زید و قائم اول، زید و قائم هر یک به تنهایی یک وزن دارند. گفتیم زیدٌ قائم خودشون هیئت ترکیبیه یک وزن دارن بعد این زید قائم اون هیئت ترکیبیه است به اضافۀ زید و قائم و هیئت ترکیبیه.می شود وضعیت سوم آیا میتونی اینم یه وضع دیگه داشته باشه؟ یه وضع مجموعشون. یه وضع. بعد دوباره میگوییم این هیئت ترکیبیه هیئت ترکیبیه به انضمام مفردات و هیئت ترکیبیه یعنی هیئت ترکیبیه رو دوباره زیرمجموعۀ یه یک ترکیب سوم قرار بدین میتونه آیا زید قائم هیئت ترکیبی دوباره هیئت ترکیبی را در رأس مخروط قرار بدیم بگیم دوباره اون هیئت ترکیبی است به انضمام هیئت ترکیب و اجزاء؟میشود اینجا یه وضعی براش تصور کنیم؟
یک تسلسلی که خودمون تا چند مرحله پیش تعقیبش میکنیم چون سلسله دوقسمت یک تسلسل محال تسلسل علی و معلولی است.در امور خارجیه تسلسل امور تکوینی سلسله محال است در امور اعتباریه تخیلی ذهنی بیاید.علت آن این است ذهن من و تو هر جا که ذهن برود به این علت که این تسلسل در امور اعتباریه است، در امور اعتباریه تسلسل محال نیست چون دارم در آن تصور در علت و معلول محال آن هم علت دارد یک معنا دارد.
خلاصه ما بیاییم یک هیئت ترکیبیه که آن هیئت ترکیبیه اجزائش از هیأت ترکیبی قبلی و مفردات قبلیتشکیل شده باشد و بیاییم بگوییم که وضع دوم ما داریم وضع سومی داریم به یک لحاظ بشه.دوم چون هیئت ترکیبیه رو دوباره ما لحاظ کردیم بیاییم بگوییم که ما زید و قائم و هیئت ترکیبیه یک چیز داشت دوباره هیئت ترکیبیه در رأس قرار بدیم، هیئت ترکیبیه زید و زید قائم رو ببینیم، اجزاء هیئت ترکیبیه قرار بدیم و قائل بشیم به یک وضع دیگری.آیا این میشه یا نه؟
دو تا دلیل هم برای این برای رد این مطلب آورده تا انشالله در جلسه بعدی وارد بحث حقیقت و مجاز بشیم.