1404/01/19
بسم الله الرحمن الرحیم
مسألة: تلقّی الرکبان؛مسألة: النجش/تنبیهات البیع /کتاب البیع
موضوع: کتاب البیع/تنبیهات البیع /مسألة: تلقّی الرکبان؛مسألة: النجش
متن کتاب: ثمّ إنّه لا فرق (1) بین أخذ المتلقّى (2) بصیغة البیع أو الصلح أو غیرهما (3) (4)؛ نعم، لا بأس باستیهابهم (5) و لو بإهداء شیءٍ إلیهم (6) (7)؛ و لو تلقّاهم (6) لمعاملات أُخر غیر شراء متاعهم (6) (8)، فظاهر الروایات عدم المرجوحیة (9).
1. ای لا فرق فی کراهة التلقّی.
2. ای أخذ المتلقّی لأمتعة الرکبان.
3. مشخّص نیست مراد مرحوم مصنّف از غیر بیع و صلح چیست، زیرا ایشان هبه معوّضه را استثناء می نمایند و به غیر از هبه معوّضه، بیع و صلح، هیچ معاوضه دیگری وجود ندارد.
4. زیرا آنچه از تعلیل «و المسلمون یرزق الله بعضهم من بعض» استفاده می شود آن است که مناط کراهت تلقّی تنها در صورتی برطرف می شود که رکب، به بلد بیاید و مال خود را در بلد بفروشد؛ امّا در صورتی که به بلد نیاید، چه مال خود را به بیع به متلقّی منتقل نماید، چه به صلح و چه به غیر آن، مناط کراهت مرتفع نمی شود.
5. ای طلب الهبة من الرکب.
6. ای الرکب.
7. به نظر می رسد عدم کراهت استیهاب رکب و لو به هبه معوّضه به آنها تنها در صورتی می تواند صحیح باشد، که به صورت اتّفاقی واقع شود و در این صورت نیز تفاوتی بین استیهاب، بیع و صلح و غیر آنها در عدم کراهت تلقّی وجود ندارد، امّا اگر این استیهاب، راهی برای تخلّص از تلقّی مکروه باشد، مناط کراهت تلقّی رفع نشده و این استیهاب نیز مثل سایر انواع معاوضات، مکروه خواهد بود.
8. مثل اینکه به ملاقات کاروانیان رفته است تا به آنها چیزی بفروشد یا به آنها خانه خود را اجاره دهد یا آنکه با آنها قرارداد اجاره ببند که مثلاً اجیر آنها در فروش کالاهای آنها در شهر شود یا با دختر یکی از آنها ازدواج نماید.
9. متعلّق مرجوحیّت در این عبارت حذف شده است و دو احتمال در آن وجود دارد:
اوّل آنکه مراد، عدم مرجوحیّة تلک المعاملات الأُخَر باشد و دوّم آنکه مراد، عدم مرجوحیّة التلقّی باشد؛
به نظر می رسد عدم مرجوحیّت معاملات أُخَر، امری واضح بوده و نیازی به بیان ندارد و مراد از روایات، عدم مرجوحیّت تلقّی می باشد.
متن کتاب: نعم، لو جعلنا المناط (1) ما یقرب من قوله علیه السلام: «المسلمون یرزق اللّٰه بعضهم من بعض» (2)، قوی سرایة الحكم (3) إلى بیع شیءٍ منهم (4) و إیجارهم (4) المساكن و الخانات (5).
كما أنّه إذا جعلنا المناط فی الكراهة (6)، كراهة غبن الجاهل كما یدلّ علیه النبوی العامی: «لا تلقّوا الجُلَّب (7)، فمن تلَقّاه (8) و اشترِى منه (8)، فإذا أتى (8) السوق، فهو (8) بالخیار»، قوی سرایة الحكم (9) إلى كلّ معاملة توجب غبنهم (4) كالبیع و الشراء منهم (4) متلقّیاً و شبه ذلك (10). لكن الأظهر هو الأوّل (11).
1. ای المناط فی کراهة التلقّی.
2. و هو التعلیل المذکور فی روایة العروة المتقدّمة للنهی عن تلقّی الرکبان.
3. ای حکم الکراهة.
4. ای الرکب.
5. زیرا این معاملات، معاملاتی هستند که باب رزق عموم مسلمین را سدّ می نمایند؛ زیرا اگر رکبان، وارد شهر شوند، شاید بتوانند به قیمتی پایینتر مسکن و یا مغازه از دیگر مسلمین اجاره نموده و ارزاق خود را از سوق مسلمین تهیّه نمایند؛ به خلاف مثل ازدواج که از آنجا که باب رزق مسلمین را نمی بندد، تعلیل مذکور در روایت عروه یعنی «و المسلمون یرزق الله بعضهم من بعضٍ»، موجب سرایت کراهت به چنین معاملاتی نخواهد گردید؛
کما اینکه ظاهر «و المسلمون یرزق الله بعضهم من بعضٍ» همانطور که گذشت آن است که وجه کراهت تلقّی رکبان، جهل رکبان به قیمت های شهر است و این ملاک همانطور که در خرید کالاهای رکبان وجود دارد، در فروش کالاها به رکبان و همچنین اجاره دادن مغازه و خانه به آنها نیز محقّق بوده و لذا به مقتضای تعمیم علّت، موجب ثبوت حکم کراهت برای این امور نیز خواهد گردید.
6. ای کراهة التلقّی.
7. «جُلَّب»، جمع جالب به معنای کسی است که طعام و گندم و جو را به شهر می آورد.
8. ای الجُلَّب.
9. ای کراهة التلقّی.
10. مثل اجارة الخانات و المساکن الیهم متلقّیاً.
11. ای عدم سرایة کراهة التلقّی الی سائر المعاملات، غیر الشراء من الرکب.
متن کتاب: و كیف كان (1)، فإذا فرض جهلهم (2) بالسعر، فثبت لهم (2) الغبن الفاحش، كان لهم (2) الخیار (3).
و قد یحكى عن الحلّی (4) ثبوت الخیار (5) و إن لم یكن غبن (6)، و لعلّه (7) لإطلاق النبوی المتقدّم (8) (9) المحمول (10) على صورة تبینِ الغبن بدخول السوق و الاطّلاع على القیمة.
و اختلفوا (11) فی كون هذا الخیار (12) على الفور (13) أو التراخی (14) على قولین، سیجیء ذكر الأقوى منهما (15) فی مسألة خیار الغبن إن شاء اللّٰه.
1. ای سواءٌ تسرّی کراهة التلقّی الی جمیع المعاملات مع الرکب او اختصّ بخصوص الشراء منهم.
2. ای الرکب.
3. ای خیار الغبن.
4. ای ابن ادریس الحلّی.
5. ای للرکب.
6. ای و إن لم یکن غبنٌ فاحش.
7. ای حکم ابن ادریس الحلّی رحمه الله بثبوت الخیار للرکب و ان لم یکن غبنٌ فاحش.
8. ای المنقول عن العامّة و هو قوله (ص): «لا تلقّوا الجَلَب، فمن تُلَقّاه و اشتُرِىَ منه، فإذا أتى السوق، فهو بالخیار».
9. به نظر می رسد این فرمایش مرحوم مصنّف صحیح نباشد، زیرا ابن ادریس حلّی، خبر واحد مسند صحیح را حجّت نمی داند، تا چه رسد به خبر واحد مرسل منقول از عامّه[1] .
10. ای المحمول اطلاقه بقرینة فهم العرف.
11. ای الفقهاء.
12. ای الخیار الغبن الثابت للرکب.
13. فیسقط الخیار لو لم یُعمِله فوراً.
14. فلا یسقط الخیار و لو لم یُعمِله فوراً.
15. ای من هذین القولین.
متن کتاب: مسألة يحرم النجش على المشهور كما في الحدائق، بل عن المنتهي و جامع المقاصد: أنّه (1) محرّم إجماعاً، لرواية ابن سنان عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال: «قال رسول اللّٰه صلّى اللّٰه عليه و آله: الواشمة و المؤتشمة (2) و الناجش و المنجوش ملعونون على لسان محمّد (ص)».
و في النبوي المحكيّ عن معاني الأخبار: «لا تناجشوا و لا تدابروا»، قال (3): «و معناه: أن يزيد الرجل في ثمن السلعة و هو (4) لا يريد شراءها (5)؛ ليُسمِعَ (6) غيرَه، فيزيد (7) بزيادته (4)، و الناجش خائن، و التدابر: الهجران (8)»، انتهى كلام الصدوق.
1. ای النجش.
2. «وشم» به معنای خال کوبی می باشد و «واشمه» به زنی آرایشگری می گویند که برای دیگر بانوان خالکوبی انجام می دهد و «مؤتشمه» به زنی می گویند که خالکوبی برای او انجام می گیرد؛
باید توجّه داشت که با لحاظ روایاتی که در این زمینه وجود دارد، مطلق خالکوبی حرام نیست، بلکه خالکوبی که موجب تدلیس در نکاح گردد، مورد نهی قرار گرفته است مثل اینکه خال سیاهی بزند تا پوست او سفید تر به نظر رسیده و خواستگار را به اشتباه بیاندازد.
3. ای قال معانی الأخبار فی تفسیر التناجش.
4. ای الرجل.
5. ای السلعة.
6. ای لیُسمِعَ زیادته فی الثمن.
7. ای فیزید غیرَه فی الثمن.
8. هجران به معنای آن است که شخصی که قصد خرید کالایی را ندارد، بعد از پرسیدن قیمت کالا از بایع، آن مجلس را ترک نماید تا این کار او به سمع و نظر سایر مشتریان رسیده و موجب شود قیمت آن کالا در چشم آنها پایین بیاید تا بعداً بتواند کالا را با قیمت کمتری از بایع خریداری نماید[2] .
متن کتاب: و الظاهر أنّ المراد بزيادة الناجش: مؤاطاة البائع المنجوش له (1) (2).
1. ممکن است گفته شود با مراجعه به لغت روشن می شود فرمایش مرحوم مصنّف مبنی بر تقیید نجش به خصوص صورت تواطی و همدستی ناجش و منجوشٌ له، صحیح نبوده و اطلاق نجش، شامل صورت عدم تواطی نیز می گردد.
جوهری در صحاح در مقام تفسیر نجش می گوید[3] : «و النَّجْش أن تزايد في المبيع ليقع غيرك و ليس من حاجتك»؛
همچنین فيّومی در مصباح المنيردر مقام تفسیر نجش می گوید[4] : «نجش الرجل نجشاً من باب قتل إذا زاد في سِلعةٍ أكثر من ثمنها و ليس قصده أن يشتريها، بل لِيَغُرَّ غيره فيوقعه فيه، و كذلك في النكاح و غيره، و الإسم النَّجَشُ ... و أَصل النَّجْش، الإستتار، لِأَنّه يستر قصده و منه يقال للصَّائد ناجش، لاستتاره».
بله، جناب فيروزآبادی در قاموس المحيط در مقام تفسیر نجش، قید تواطی را ذکر نموده و می گوید[5] : «النجشُ أن تُواطِئَ رجلًا إذا أراد بيعاً أن تمدحه، أو أن يُريد الإنسان أن يبيع بياعه فتساومه فيها بثمنٍ كثيرٍ لينظر إليك ناظرٌ فيقع فيها»؛ ولی این تقیید نمی تواند اطلاق فرمایشات سایر لغویّین در مورد نجش را تقیید بزند، زیرا اثبات شیء نفی ما عدا نمی کند و به عبارتی فرمایش جناب فیروز آبادی که نجش را مقیّد به تواطی معنا نموده است با فرمایش سایر لغوییّن که نجش را مطلق، معنا نموده اند، مثبتین بوده و تنافی با یکدیگر ندارند، لذا موجب تقیید معنای نجش به خصوص صورت تواطی ناجش با منجوشٌ له نخواهد گردید.
در پاسخ گفته می شود: نجش بدون تواطی محقّق نمی شود، زیرا در صورتی که ناجش بدون همانگی و تواطؤ با منجوشٌ له، قیمت بالایی پیشنهاد نماید، طبیعتاً منجوشٌ له، معامله را می پذیرد و از آنجا که ناجش، حقیقتاً قصد معامله ندارد، معامله را ردّ می کند و این ردّ او باعث می شود دیگر مشتریان متوجّه شیطنت او شده و قیمت کالا بالا نرود؛ با توجّه به این نکته است که مرحوم مصنّف، اطلاق کلام سایر لغویّون را حمل بر تقیید نموده و نجش را مقیّد به تواطؤ می شمارند.
2. یک نکته در پایان بحث به نظر می رسد و آن اینکه از آنجا که مناط حرمت نجش، فریب طرف مقابل و بالا بردن قیمت می باشد، از باب قیاس منقّح المناط، تفاوتی بین اینکه این نجش، در بیع واقع شود یا در شراء، مساقاة، مزارعه، جعاله، رهن یا غیر آنها وجود نخواهد داشت و نجش در تمامی این موارد حرام خواهد بود؛ کما اینکه این قیاس منقّح المناط، نجش در نکاح را نیز حرام قرار می دهد، مثل اینکه شخصی قصد ازدواج با دختری را نداشته باشد، ولی برای بالا بردن مهریّه او، با پدر دختر تواطؤ نموده و بگوید دختر تو را با مهر 100 دینار از تو خواستگاری می کنم و پدر هم نپذیرفته و این باعث شود شخص دیگری که واقعاً در صدد خواستگاری این دختر می باشد، در دام افتاده و دختر را به مهر 100 دینار، خواستگاری نماید.
کما اینکه نجش در صورت هماهنگی بین بایع و ناجش به این صورت که بایع به ناجش بگوید به صورت صوری، کالا را از من به قیمت بالاتر خریداری کن نیز صدق می نماید.