1403/10/11
بسم الله الرحمن الرحیم
اقسام بیع الصبرة و احکامها/فرعٌ: الثالث من وجوه بیع البعض من الکلّ: الکلّی فی المعیّن /اشتراط العلم بقدر الثمن
موضوع: اشتراط العلم بقدر الثمن/فرعٌ: الثالث من وجوه بیع البعض من الکلّ: الکلّی فی المعیّن /اقسام بیع الصبرة و احکامها
متن کتاب: و الثانی (1) مع معارضته (2) بأصالة (3) عدم علم المشتری بالمبیع على وصف آخر (4) حتّى یكون (5) حقّا له (6) یوجب (7) الخیار (8): بأنّ (9) الشكّ فی علم المشتری بهذا الوصف (10) و علمه (11) بغیره (12) مسبّب عن الشكّ فی وجود غیر هذا الوصف (12) سابقاً، فإذا انتفى غیره (12) بالأصل (13) الذی یرجع إلیه (14) أصالة عدم تغیّر المبیع، لم یجر (15) أصالة عدم علمه (11) بهذا الوصف (10) (16).
1. ای و یمکن ان یضعّف الاستدلال الثانی لتقدیم قول المشتری المدّعی للمغایرة فی بیع الغائب المُشاهَد سابقاً و هو استصحاب عدم علم المشتری بالتغیّر حین العقد.
2. ای معارضة استصحاب عدم علم المشتری بالتغیّر حین العقد الذی مقتضاه .
3. ای استصحاب.
4. ای وصفٍ آخر غیر ما کان موصوفاً به واقعاً حین العقد من التغیّر، فالمراد من الوصف الآخر هو الوصف المُشاهَد فی السابق؛ فاصالة عدم علم المشتری بالتغیّر حین العقد یعارض اصالة عدم علم المشتری بکون المبیع حین البیع متّصفاً بالوصف المُشاهَد سابقاً؛ مثلاً اگر بایع می گوید مشتری می دانست مبیع عند البیع، لاغر شده بوده و مشتری می گوید من خیال می کردم همانطور که سابقاً آن را مشاهده کرده بودم، عند البیع نیز چاق بوده، استصحاب عدم علم مشتری به لاغری این گوسفند با استصحاب عدم علم مشتری به چاقی این گوسفند معارضه می نماید و تساقط می کنند و اینطور نیست که صرفاً استصحاب عدم علم مشتری به لاغری این گوسفند جاری شده و اعتقاد مشتری به چاقی این گوسفند در زمان بیع را ثابت نماید تا حقّی برای مشتری نسبت به این وصف چاقی ثابت گردیده و مشتری برای استیفاء این حقّ، دارای خیار فسخ باشد.
5. ای حتّی یکون تلک الوصف الآخر و هو الوصف المُشاهَد سابقاً علی فرض علم المشتری و اعتقاده ببقاء هذا الوصف حین البیع.
6. ای للمشتری.
7. ای یوجب تلک الحقّ.
8. به نظر می رسد این اشکال اوّلی که مرحوم مصنّف به استدلال دوّم مطرح فرموده اند وارد نیست، زیرا واضح است که استصحاب عدم علم مشتری در هنگام بیع به وصف چاقی که سابقاً با این وصف مبیع را مشاهده نموده است در اینجا جاری نمی شود، زیرا حالت سابقه مشتری نسبت به وصف چاقی، عدم علم نیست، بلکه به جهت مشاهده چاقی گوسفند در سابق، حالت سابقه مشتری علم به چاقی گوسفند می باشد و در صورت شکّ در علم مشتری به چاقی گوسفند در زمان بیع، استصحاب می شود علم او به چاقی و علم او به چاقی گوسفند در زمان بیع ثابت می گردد و با اثبات این علم، حقّی برای مشتری نسبت به این وصف چاقی ثابت گردیده و مشتری برای استیفاء این حقّ، دارای خیار فسخ می گردد.
9. عبارت «بأنّ الشکّ الخ»، جار و مجرور و متعلّق به «یضعّف الثانی» می باشد.
10. ای هذا الوصف الموجود حین البیع المغایر للوصف الذی شاهده به سابقاً علی البیع.
11. ای المشتری.
12. ای فإذا انتفی کون وصف المبیع فی السابق، وصفاً غیر هذا الوصف الموجود للمبیع حین البیع.
13. ای باصالة عدم تحقّق وصفٍ سابقاً علی البیع مغایرٍ للوصف الموجود حین البیع؛ مثلاً اگر گوسفند مبیع در زمان بیع لاغر می باشد، شکّ می کنیم آیا سابقاً و در زمان مشاهده نیز لاغر بوده یا چاق بوده، می گوییم قبل از زمان مشاهده قطعاً زمانی بوده که لاغر بوده است، شکّ می کنیم در زمان مشاهده چاق شده یا خیر؟ استصحاب می کنیم لاغر بودن مبیع را در زمان مشاهده و بالتالی حکم می کنیم به عدم تغییر مبیع از زمان مشاهده تا زمان بیع؛ بنا بر این اصل عدم تغیّر مبیع به همین استصحاب بقاء لاغری قبل از مشاهده مبیع تا زمان مشاهده باز می گردد.
14. ای الی ذلک الاصل.
15. ای فإذا انتفی بالاصل الراجع الیه اصالة عدم التغییر، کون الوصف المُشاهَد فی السابق، غیر الوصف الموجود حین البیع، فلا یبقی شکٌّ فی انّ المشتری علم بالوصف الموجود حین البیع و لا شکّ فی علم المشتری بالوصف الموجود حین البیع حتّی یجری اصالة عدم علم المشتری بهذا الوصف.
16. به نظر می رسد این اشکال مرحوم مصنّف صحیح نباشد، زیرا همانطور که سابقاً بیان گردید، با توجّه به استدلال های سه گانه مذکور در کلام قائلین به تقدیم قول مشتری دانسته می شود ممکن است استدلال دوّم ایشان یعنی استصحاب عدم علم مشتری به تغیّر، هیچ ربطی به مسأله نزاع در اصل تغیّر نداشته باشد، بلکه مربوط به مسأله اتّفاق بایع و مشتری بر تغیّر و نزاع بر سر علم مشتری به تغیّر یا عدم علم او باشد و واضح است که در این فرض، شکّ در علم مشتری به تغیّر یا عدم آن مسبّب از شکّ در اصل تغیّر نیست تا با اجرای اصل عدم تغیّر در شکّ سببی، شکّ مسبّبی مرتفع شده و اصل عدم علم مشتری به تغیّر جاری نگردد، بلکه شکّ در علم مشتری به تغیّر برخواسته از اتّفاق طرفین بر تغیّر و عدم شکّ در تغیّر است و در این صورت، استصحاب عدم علم مشتری به تغیّر جاری می گردد و حقّی را نسبت به وصف مشاهد سابقاً المفقود عند العقد برای مشتری ایجاد کرده و برای او حقّ خیار را ثابت می نماید.
متن کتاب: و الثالث (1) بأنّ حقّ المشتری من نفس العین قد وصل إلیه (2) قطعاً، و لذا (3) یجوز له (2) إمضاء العقد، و ثبوت حقٍّ له (2) من حیث الوصف المفقود غیر ثابت (4) (5)، فعلیه (2) الإثبات (6)، و المرجع (7) أصالة لزوم العقد (8). و لأجل ما ذكرنا (9) قوّى بعضٌ (10) تقدیم قول البائع (11).
1. ای و یمکن ان یضعّف الاستدلال الثالث لتقدیم قول المشتری المدّعی للمغایرة فی بیع الغائب المُشاهَد سابقاً و هو استصحاب عدم وصول حقّ المشتری الیه.
2. ای المشتری.
3. ای لوصول حقّ المشتری من نفس العین الیه.
4. ای و ثبوت حقٍّ للمشتری من حیث الوصف المفقود غیر ثابتٍ حتّی یوجب الخیار.
5. زیرا فرض آن است که ثبوت حقّ مشتری نسبت به وصف مفقود، ادّعای مشتری بوده و بایع آن را قبول ندارد، لذا این ادّعا هنوز ثابت نشده است و این حقّ برای مشتری هنوز ثابت نشده تا گفته شود شکّ داریم حقّ مشتری به او رسیده است یا خیر؟
6. ای اثبات انّ للمشتری حقٌّ من حیث الوصف المفقود.
7. ای عند الشکّ فی ثبوت حقٍّ للمشتری من حیث الوصف المفقود فیثبت الخیار او عدم ثبوته فلا یثبت الخیار و یکون العقد لازماً.
8. ای و هو امّا لاستصحاب عدم زوال الملک الحاصل بالعقد بالفسخ و امّا لعموم «أوفوا بالعقود».
9. ای من عدم جریان اصالة البرائة عن اداء الثمن و کذلک اصالة عدم علم المشتری بالوصف الموجود حین البیع و کذلک اصالة عدم وصول حقّ المشتری الیه، بل جریان اصالة اللزوم فی العقد المطابق لقول البائع.
10. ای صاحب الجواهر رحمه الله.
11. زیرا اصالة اللزوم، مطابق با قول بائع بوده و لذا بائع، منکر می باشد و قول او بدون نیاز به بیّنه، به صرف یمین و قسم مقدّم می گردد.