« فهرست دروس
درس کفایة الاصول استاد سید مهدی میرمعزی

1403/11/06

بسم الله الرحمن الرحیم

الجمع المحلّی باللام - النکرة/الفصل الأوّل: تعریف المطلق و الالفاظه /المقصد الخامس: فی المطلق و المقیّد و المجمل و المبیّن

 

موضوع: المقصد الخامس: فی المطلق و المقیّد و المجمل و المبیّن/الفصل الأوّل: تعریف المطلق و الالفاظه /الجمع المحلّی باللام - النکرة

 

متن کتاب: و منها (1) النكرة (2) مثل «رجل‌» فی‌ «وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَةِ» أو فی «جئنی برجلٍ» و لا إشكال‌ أن المفهوم منها (3) فی‌ الأول (4) و لو بنحو تعدد الدال‌ و المدلول‌ (5) هو الفرد المعین فی الواقع المجهول عند المخاطب (6)‌ المحتمل‌ الانطباق‌ (7) على غیر واحد من أفراد الرجل‌ (8)؛

    1. ای من الفاظ الاطلاق.

    2. تفاوت نکره با اسم جنس آن است که نکره همان اسم جنسی است که تنوین تنکیر بر آن داخل شده و علاوه بر دلالت بر طبیعت بما هی هی به سبب اسم جنس، به سبب تنوین تنکیر دلالت بر وحدة نیز خواهد داشت.

ممکن است گفته شود اسم جنس، یا محلّی به لام است که می شود همان مفرد محلّی به لام و یا دارای تنوین تنکیر است که می شود نکره، بنا بر این موردی برای اسم جنس به عنوان لفظی از الفاظ مطلق در مقابل مفرد محلّی به لام و نکره باقی نخواهد ماند، در حالی که مرحوم مصنّف، اسم جنس را به عنوان یکی از الفاظ اطلاق در مقابل مفرد محلّی به لام و نکره مطرح نمودند.

پاسخ آن است که اسم جنس در مواردی استعمال شده است که نه محلّی به لام است و نه نکره و محلّی به تنوین تنکیر:

اسم جنس غیر منصرف مثل صفراء و حمراء که در صورت عدم وقوع بعد از لام، اساساً نمی تواند هیچ تنوینی بپذیرد، نه تنوین تنکیر و نه سایر انواع تنوین مثل تنوین تمکّن.

اسم جنس مبنی مثل قبل و بعد که نه لام می پذیرد و نه تنوین.

اسم جنس مُعرَبی که تنوین تمکین پذیرفته که صرفاً دلالت بر معرب و منصرف بودن اسم و امکان گرفتن حرکات مختلف در آخر اسم دارد، نه دلالت بر وحدة مثل «هذا رجلٌ لا إمرأةٌ».

    3. ای من النکرة ای «رجل».

    4. ای فی النکرة غیر الواقعة عقیب الأمر و النهی و النفی مثل قضیّة «و جاء رجلٌ من اقصی المدینة».

    5. ای بضمیمة «رجل» و هو اسم الجنس الی تنوین التنکیر و الی کون هذه القضیّة قضیّة اخباریّةً ماضیة لا یمکن وقوعه الّا عن رجلٍ معیّنٍ فی الواقع؛ فیدلّ «رجل» علی اصل طبیعة الرجل و یدلّ تنوین التنکیر علی علی فردٍ من افراد طبیعة الرجل و یدلّ تلک القرینة علی کون تلک الفرد معیّناً فی الواقع مجهولاً عند المخاطب، فیتعدّد الدالّ و المدلول.

    6. ای أو المجهول عند المتکلّم مثل قولک: «ایّ رجلٍ جائک؟».

    7. ای عند المخاطب الجاهل أو المتکلّم الجاهل.

    8. همانطور که واضح است، این معنای اوّل از نکره، جزئی حقیقی است، زیرا اگرچه در ظاهر، قابل صدق بر کثیرین است، ولی در واقع، قابل صدق بر کثیرین نبوده و یک مصداق بیشتر ندارد.

 

متن کتاب: متن کتاب: كما أنه‌ (1) فی‌ الثانی (2) هی الطبیعة المأخوذة مع قید الوحدة، فیكون (3)‌ حصة من الرجل‌ (4) و یكون‌ (3) كلیا ینطبق على كثیرین (5)، لا فردا مرددا بین الأفراد (6) (7) و بالجملة النكرة أی ما بالحمل‌ الشائع‌ یكون نكرة (8) عندهم (9) إما هو (10) فرد معین فی الواقع غیر معین للمخاطب‌ (11) (12)

    1. ای المفهوم من النکرة و هو «رجل».

    2. ای فی النکرة الواقعة عقیب الأمر مثل «جئنی برجلٍ».

    3. ای المفهوم من النکرة و هو «رجل» فی قضیّة «جئنی برجلٍ».

    4. ای حصّةً من الرجل لا یشمل الّا فرداً واحداً منه.

    5. ای فی الواقع، لا فی الظاهر عند المخاطب او المتکلّم فقط.

    6. ای لا فرداً جزئیّاً معیّناً فی الواقع، مردّداً بین الافراد عند المخاطب أو المتکلّم.

    7. همانطور که واضح است، جامع بین این دو فرد از نکره، وحدة و عدم تعیّن فی الجملة می باشد که در فرد اوّل از نکره، وحدت و عدم تعیّن در ظاهر است و در فرد دوّم، وحدت و عدم تعیّن در واقع و ظاهر[1] .

    8. و هو مثل لفظ «رجلٌ» و «امرأةٌ»، لا النکرة بالحمل الأوّلی و هو لفظ «نکرة».

    9. ای عند اهل العربیّة.

    10. مرحوم صاحب فصول راجع به نکره معتقد هستند نکره مطلقاً، فرد مردّد بوده و جزئی می باشد نه کلّی؛

مرحوم مصنّف با این تفصیلی که در اینجا ذکر می نمایند در واقع در صدد نقد فرمایش صاحب فصول هستند و می فرمایند: نکره صرفاً در صورتی دلالت بر فرد مردّد نموده و جزئی می باشد که بعد از امر واقع نشده باشد، امّا اگر بعد از امر واقع شده باشد، جزئی نبوده و دلالت بر فرد مردّد ندارد، بلکه کلّی می باشد؛ کما اینکه با عبارت بعدی یعنی عبارت «و بالجملة الخ»، با تفصیل بیشتری به نقد فرمایش صاحب فصول می پردازند[2] .

به نظر می رسد حتّی می توان پا را فراتر از فرمایش مرحوم مصنّف گذاشته و در مقام ردّ مرحوم صاحب فصول گفت: بلکه نه تنها نکره آنگونه که مرحوم صاحب فصول فرموده اند، فقط برای فرد معیّن فی الواقع مردّد عند المخاطب أو المتکلّم وضع نشده است، بلکه می توان گفت اساساً نکره در هیچ موردی، حتّی در مثل قضیّه «جائنی رجلٌ»، برای حصّه کلّی یک نفره از طبیعت وضع شده است، نه فرد معیّن فی الواقع مردّد عند المخاطب او المتکلّم، زیرا همانطور که گذشت، نکره عبارت است از اسم جنس محلّی به تنوین تنکیر که اسم جنس، دلالت بر طبیعت دارد و تنوین تنکیر دلالت بر وحدت و فرد واحد و مجموعاً به تعدّد دالّ و مدلول، دلالت بر فرد واحد از طبیعت خواهند داشت که حصّه کلّیّه بوده و عموم بدلی داشته و بر همه افراد طبیعت صادق است؛ نهایتاً در صورتی که نکره در جمله خبریّه مثبت قرار بگیرد مثل «جائنی رجلٌ» یا بعد از مثل سؤال به «ایّ» قرار بگیرد در مثل «ایّ رجلٍ جائک؟»، جمله خبریه یا «ایّ» قرینه بر تعیّن این فرد در واقع خواهد بود و به هر حال، نفس نکره نه به لحاظ اسم جنس بودنش و نه به لحاظ تنوین تنکیرش، هیچ دلالتی بر تعیّن فرد در واقع و به عبارتی دلالت بر فرد معیّن فی الواقع مردّد عند المخاطب أو المتکلّم ندارد، بلکه دلالت بر تعیّن فرد، ناشی از دالّ ثالث یعنی قرینه خارجیّه وقوع در سیاق اخبار یا در سیاق سؤال به مثل أیّ می باشد[3] .

    11. ای فی مثل «جائنی رجلٌ».

    12. أو للمتکلّم مثل قولک: «ایّ رجلٍ جائک؟».

 

متن کتاب: أو حصة كلیة (1)، لا الفرد المردد بین الأفراد (2) و ذلك (3) لبداهة كون لفظ رجل فی «جئنی برجل»‌، نكرة مع أنه‌ یصدق على كل من‌ جی‌ء به‌ من الأفراد (4) و لا یكاد یكون (5) واحد منها (4) هذا أو غیره كما هو قضیة الفرد المردد (6) لو كان (6) هو المراد منها (7)، ضرورة أن كل واحد (8) هو هو، لا هو أو غیره (9)‌، فلا بد أن تكون النكرة الواقعة فی متعلق الأمر هو الطبیعی المقید بمثل مفهوم الوحدة، فیكون (10) كلیا قابلا للانطباق‌ (11) فتأمل جیدا.

    1. و هذا فیما اذا وقعت النکرة بعد الأمر.

    2. ای لا الفرد المردّد فی الواقع بین الافراد مثل مفهوم احدهما.

    3. ای کون النکرة بعد الأمر بمعنی الحصّة الکلّیّة، لا الفرد المردّد فی الواقع بین الافراد مثل مفهوم احدهما

    4. ای من افراد الرجل.

    5. ای معنی لفظ الرجل فی «جئنی برجلٍ».

    6. ای الفرد المردّد فی الواقع بین الأفراد الذی هو مفاد مثل لفظ احدهما.

    7. ای من النکرة.

    8. ای کلّ واحدٍ من افراد الطبیعة.

    9. ای ضرورة أنّه کلّ فردٍ من افراد الجنس و الطبیعة، معیّنٌ فی الواقع و لم یکن الفرد المردّد فی الواقع، احد افراد الجنس و الطبیعة حتّی تکون النکرة دالّا علیه و بعبارةٍ اخری ضرورة أنّ کلّ واحدٍ من الافراد المعیّنة، هو ذلک الفرد بعینه فی الواقع و لا یکون فرداً مردّداً بین ذلک الفرد و غیره فی الواقع.

    10. ای فیکون النکرة الواقعة عقیب الأمر.

    11. ای کلّیّاً قابلاً للانطباق علی الافراد فی الواقع.

 

متن کتاب: إذا عرفت‌ ذلك (1)‌، فالظاهر صحة إطلاق المطلق‌ عندهم (2) حقیقة على اسم الجنس‌ و النكرة بالمعنى الثانی (3) (4) (5) كما یصح‌ لغة (6)

    1. ای اذا عرفت ما ذکرنا فی ما وضع له الالفاظ المشهورة بالفاظ المطلق مثل اسم الجنس و المفرد المحلّی باللام و الجمع المحلّی باللام و النکرة.

    2. ای عند الأصولیّون.

    3. ای النکرة بمعنی الحصّة الکلّیّة المقیّدة بالوحدة فی النکرة الواقعة بعد الأمر مثل «جِئنی برجلٍ»، لا النکرة بالمعنی الأوّل ای النکرة بمعنی الفرد المعیّن فی الواقع المردّد عند المخاطب مثل «جائنی رجلٌ» او المتکلّم مثل «أیّ رجلٍ جائک؟».

    4. مفهوم این عبارت مرحوم مصنّف آن است که عند الاصولیّون، فقط اسم جنس و نکره به معنای دوّم، لفظ مطلق می باشند؛ امّا علم جنس، مفرد محلّی به لام جنس، مفرد محلّی لام الإستغراق، مفرد محلّی به لام عهد باقسامه، جمع معرّف به لام و نکره به معنای اوّل، هیچکدام عند المشهور، لفظ مطلق به حساب نمی آیند.

امّا علم جنس و مفرد محلّی به لام جنس، عند الاصولیّون، لفظ مطلق به حساب نمی آیند، زیرا بنا بر مبنای مشهور، این دو به معنای جنس و طبیعت متعیّن به تعیّن ذهنی هستند و اساساً شامل هیچ فردی از افراد نمی شوند تا بحث از اطلاق و شمول آنها نسبت به همه افراد یا تقیید و عدم شمول آنها نسبت به همه افراد، مطرح گردد؛

امّا مفرد محلّی به لام استغراق یا جمع معرّف به لام، عند الاصولیّون، لفظ مطلق به حساب نمی آید، زیرا بنا بر مبنای مشهور، این دو برای استغراق جمیع افراد وضع شده اند و فقط بر مجموعه شامل همه افراد، صادق می باشد، نه بر کلّ فردٍ فردٍ من الافراد تا اطلاق داشته باشد؛

امّا مفرد محلّی به لام عهد باقسامه، عند الاصولیّون، لفظ مطلق به حساب نمی آید، زیرا بنا بر مبنای مشهور، این لفظ برای فرد معیّن معهود ذکراً أو ذهناً أو حضوراً وضع شده است و لذا شامل همه افراد نشده و مطلق نیستند؛

و امّا نکره به معنای اوّل یعنی فرد معیّن فی الواقع المردّد عند المخاطب مثل «جائنی رجلٌ» أو عند المتکلّم مثل «أیّ رجلٍ جائک؟»، عند الاصولیّون، لفظ مطلق به حساب نمی آید، زیرا این لفظ در واقع فقط بر فرد معیّنی صادق است و شامل همه افراد نمی شود.

    5. مراد مرحوم مصنّف از تعبیر «عند الاصولیّون»، «عند مشهور الأصولیّون» می باشد، نه «عند جمیع الأصویّون»، زیرا همانطور که گذشت، اصولیّون راجع به معنای موضوعٌ له الفاظ مطلق، اختلاف دارند؛ لذا اینکه مرحوم مصنّف، لفظ مطلق را عند الاصولیّون، صرفاً در مورد اسم جنس و نکره به معنای ثانی صادق می دانند، مربوط به مبنای مشهور اصولیّون در این الفاظ می باشد نه همه آنها، بلکه در اقوال دیگر، امر متفاوت می باشد، مثلاً بنا بر مبنای مرحوم مصنّف، علاوه بر اسم جنس و نکره به معنای دوّم، علم جنس و مفرد محلّی به لام جنس هم لفظ مطلق به حساب می آیند، زیرا همانطور که گذشت، مرحوم مصنّف این دو را هم معنی با اسم جنس و به معنای طبیعت بما هی هی غیر المقیّدة بأیّ قیدٍ حتّی الإرسال و عدم التقیید به شمار آورده اند و الف و لام در مفرد محلّی به الف و لام جنس را نیز الف و لام تزیین دانسته و تعریف در هر دو را از قبیل تعریف لفظی می شمارند.

    6. ای کما یصحّ اطلاق المطلق حقیقةً علی اسم الجنس و النکرة بالمعنی الثانی عند اهل العربیّة.

 

متن کتاب: و غیر بعید أن یكون جریهم (1)‌ فی هذا الإطلاق (2)‌ على وفق اللغة من دون أن یكون لهم (3) فیه (4)‌ اصطلاح‌ على خلافها (5) كما لا یخفى (6).

    1. ای الأصولیّین.

    2. ای فی اطلاق المطلق حقیقةً علی اسم الجنس و النکرة بالمعنی الثانی.

    3. ای للأصولیّین.

    4. ای فی «المطلق».

    5. ای علی خلاف اللغة.

    6. به نظر می رسد این فرمایش مرحوم مصنّف صحیح نیست، زیرا اطلاق در لغت عبارت است از ارسال و شیوع، در حالی که اطلاق در اصطلاح علم اصول، خصوص ارسال و شیوعی است که لفظ، برای آن وضع نشده باشد، بلکه به مقدّمات حکمت از لفظ استنباط شود، أمّا ارسال و شیوعی که لفظ برای آن وضع شده باشد در علم اصول، عموم نامیده می شود، نه اطلاق[4] .

 

نعم‌ لو صح‌ ما نسب‌ إلى‌ المشهور (7) من كون المطلق عندهم (8) موضوعا لما قیّد بالإرسال‌ و الشمول البدلی، لما كان ما أرید منه‌ الجنس (9) أو الحصة (10) عندهم (8) بمطلق‌ (11) (12) إلا أن الكلام‌ فی صدق النسبة (13)

    7. ای مشهور الأصولیّین.

    8. ای عند مشهور الأصولیّین.

    9. و هو اسم الجنس.

    10. و هی النکرة بالمعنی الثانی.

    11. زیرا همانطور که گذشت، اسم جنس برای طبیعت بما هی هی و غیر مقیّدة بأیّ قیدٍ حتّی قید الإرسال و الشمول وضع شده است و نکره به معنای دوّم نیز برای حصّه کلّیّه مقیّد به وحدت وضع شده است، در حالی که مطلق نزد مشهور برای دلالت بر معنای مقیّد به شیوع و ارسال وضع شده است و این دو با یکدیگر تضادّ دارند.

    12. به نظر می رسد این فرمایش مرحوم مصنّف صحیح نیست، زیرا همانطور که گذشت، مطلق در علم اصول، با مطلق در لغت متفاوت است، مطلق در علم اصول، برای شیوع و ارسال وضع نشده است، بلکه قید شیوع و ارسال از مقدّمات حکمت استنباط می شود، در نتیجه مراد مشهور اصولیّون هم که مطلق را لفظ دالّ بر شیوع و ارسال دانسته اند این نیست که شیوع و ارسال، قید موضوعٌ له لفظ مطلق می باشد تا گفته شود بنا بر قول مشهور، اسم جنس و نکره به معنای دوّم که قید ارسال و شیوع، قید موضوعٌ له آنها نمی باشد، نمی توانند مطلق باشند[5] .

    13. ای نسبة کون المطلق بمعنی ما قُیِّدَ بالإرسال و الشمول البدلی الی مشهور الأصولیّین.

 

متن کتاب: و لا یخفى‌ أن المطلق‌ بهذا المعنى (1)، لطروء القید غیر قابل (2)، فإن‌ ما له (3) من الخصوصیة (4) ینافیه (5) و یعانده (5) (6)، و هذا بخلافه (7) بالمعنیین (8)، فإن كلا منهما (8) له قابل (9)، لعدم‌ انثلامهما (8) بسببه (10)‌ أصلا كما لا یخفى (11).

و علیه‌ (12) لا یستلزم‌ التقیید (13) تجوزا فی المطلق، لإمكان‌ إرادة معنى لفظه‌ (14) منه (15)‌ و إرادة قیده‌ (16) من قرینة حال أو مقال (17)

    1. ای بمعنی ما قُیِّدَ بالإرسال و الشمول البدلی.

    2. ای غیر قابلٍ لطروء القید و غیر قابلٍ لکونه مقیّداً.

    3. ای للمطلق بهذا المعنی ای بمعنی ما قُیِّدَ بالإرسال و الشمول البدلی.

    4. و هو التقیید بالأرسال و الشمول البدلی.

    5. ای التقیید بقیدٍ خاصّ.

    6. زیرا واضح است که تقیید به قید خاصّ، با تقیید به ارسال و شمول بدلی، تضادّ داشته و قابل جمع نیستند.

    7. ای بخلاف المطلق.

    8. ای المعنیین اللغویین المذکورین للمطلق فی اسم الجنس و فی النکرة بالمعنی الثانی.

    9. ای قابلٌ لطروء القید.

    10. ای سبب القید.

    11. زیرا همانطور که گذشت، معنای لغوی اسم جنس، طبیعت بما هی هی به معنای لا بشرط مقسمی است و این معنا، با تقیید طبیعت به قیود وجودیّه یا عدمیّه یعنی طبیعت به شرط شیء یا طبیعت به شرط لا، منافاتی ندارد، زیرا بر خلاف لا بشرط قسمی، اطلاق، ارسال، شمول و به عبارتی عدم تقیید به قیود وجودیّه و عدمیّه در آن قید نشده است تا با تقیید به قیود وجودیّه یا عدمیّه، منافات داشته باشد.

    12. ای علی المعنی اللغوی المذکور للمطلق فی اسم الجنس و النکرة بالمعنی الثانی.

    13. ای تقیید المطلق.

    14. ای معنی لفظ المطلق و هو الطبیعة بما هی هی غیر المقیّدة بأیّ قیدٍ حتّی قید الارسال و الشمول البدلی فی اسم الجنس و الحصّة الکلّیّة من الطبیعة المقیّدة بالوحدة فی النکرة بالمعنی الثانی و هی النکرة الواقعة بعد الأمر مثل «جِئنی برجلٍ».

    15. ای من لفظ المطلق.

    16. ای القید المقیّد بها معنی المطلق.

    17. فلا یکون تقیید المطلق من قبیل استعمال لفظ المطلق فی غیر ما وضع له مجازاً، بل یکون استعمالاً حقیقیّاً بتعدّد الدّال و المدلول.

 

متن کتاب: و إنما استلزمه (1) لو كان (2) بذاك‌ المعنى (3) (4)، نعم (5) لو أرید من لفظه (6)، المعنى المقید (7)، كان (8) مجازا مطلقا (9)، كان‌ التقیید بمتصل (10) أو منفصل‌ (11).

    1. ای و انّما استلزم تقیید المطلق تجوّزاً فی المطلق.

    2. ای لفظ المطلق.

    3. ای بذاک المعنی المنسوب الی مشهور الأصولیّین و هو ما قُیِّد بالإرسال و الشمول البدلی.

    4. زیرا در این صورت همانطور که گذشت، معنای مطلق به مقیّد باز گشته و قید مأخوذ در معنای مطلق یعنی ارسال و شمول، با تقیید به قیدی خاصّ، منافات داشته و لذا معنای مطلق، قابلیّت تقیید به قیدی خاصّ به تعدّد دالّ و مدلول را ندارد، بلکه برای استعمال لفظ مطلق در مقیّد، لازم است لفظ مطلق از قید معنای خود یعنی ارسال و شمول بدلی، تجرید شده و لفظ کلّ، در جزء معنای خود یعنی اصل طبیعت بما هی طبیعت از باب مجاز جزء و کلّ، استعمال شود.

    5. عبارت «نعم، لو أرید من لفظه الخ»، استدراک از عبارت «و علیه لا یستلزم التقیید الخ» می باشد یعنی در خصوص مستعملٌ فیه لفظ مطلق عند التقیید، دو فرض وجود دارد:

أمّا فرض اوّل این است که گفته شود لفظ مطلق، در معنای خود استعمال شده و قید، از قرینه متّصل یا منفصل به تعدّد دالّ و مدلول دانسته می شود؛

در این صورت، بنا بر قول به عدم اخذ قید ارسال و شیوع در معنای لفظ مطلق، استعمال لفظ مطلق، حقیقی می باشد، امّا بنا بر مبنای مشهور در معنای لفظ مطلق یعنی وضع لفظ مطلق برای معنای ارسال و شیوع و اخذ قید ارسال و شیوع در معنای مطلق، مطلق نمی تواند در معنای موضوعٌ له خود استعمال شده و باید مجازاً در معنای مجرّد از ارسال و شیوع، استعمال گردد، زیرا قید ارسال و شیوع، با تقیید، سازگاری ندارد؛

و أمّا فرض دوّم آن است که گفته شود لفظ مطلق، در معنای طبیعت مقیّده به قید خاصّ، استعمال شده است؛

در این صورت، مطلقاً استعمال لفظ مطلق در معنای طبیعت مقیّده به قید خاصّ، استعمال مجازی خواهد بود، چه بنا بر مبنای مشهور یعنی وضع لفظ مطلق برای ارسال و شیوع و اخذ قید ارسال و شیوع در معنای موضوعٌ له لفظ مطلق و چه بنا بر مبنای عدم اخذ ارسال و شیوع در معنای لفظ مطلق و قرینه متّصل و منفصل نیز قرینه بر مجاز خواهد بود، نه دالّ بر تقیید.

ولی به نظر می رسد بنا بر قول به عدم اخذ قید ارسال و شیوع در معنای لفظ مطلق، فرض دوّم، خلاف ظاهر بوده و ظاهر آن است که لفظ مطلق به استعمال حقیقی، در معنای موضوعٌ له خود یعنی طبیعت بما هی هی استعمال شده و تقیید، از قرائن متّصل و منفصل به تعدّد دالّ و مدلول، دانسته می شود[6] .

    6. ای لفظ المطلق.

    7. ای المعنی المنسوب الی مشهور الأصولیّین و هو ما قُیِّد بالإرسال و الشمول البدلی.

    8. ای کان استعمال لفظ المطلق فی المقیَّد.

    9. ای بقرینةٍ متّصلة.

    10. ای حتّی علی القول بوضع المطلق للطبیعة بما هی هی، لا بما هی مقیّدةٌ بالإرسال و الشمول.

    11. ای أو بقرینة منفصلة.


logo