1403/09/17
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی روایات سن بلوغ در پسران/حقوق صبیان /فقه الاسره
موضوع: فقه الاسره/حقوق صبیان /بررسی روایات سن بلوغ در پسران
کلام در حقوق صبیان بود که در ابتدای بحث از علائم مطلق بلوغ سخن گفتیم ، یعنی بحث و گفتگوی ما در علائم مشترک بود و محل نزاع ما علائم اختصاصی نبود.
اولین علامت از بین علائم ، شعر العانه بود که به همین مناسبت از شعر الوجه و شعر الابط نیز سخن گفتیم.
بعد از شعر العانه ، وارد احتلام شدیم و مفصلا بحث شد و ادله روایی آن هم ذکر شد.
سومین علامت ، مساله سن بلوغ است.
خود سن و نفس این مساله مشترک است اما در کمیت و مقدار سن در بلوغ ، بین دختر و پسر تفاوت وجود دارد. لذا این دو موضوع (ذکور و اناث) باید جداگانه مورد بحث قرار بگیرد.
در اولین بخش به سن ذکور پرداختیم. شهرت بین علما و فقها و حتی بین عوام و عموم جامعه ، 15 سالگی است. اما بعد از رجوع به اخبار و روایات ، تعدد و تفاوت در بین روایات ملاحظه می شود. منبع جامع که روایات باب را جمع آوری نموده است جامع الاحادیث است.[1]
بخش عمده روایات 15 سالگی را بیان نموده اند. بعضی 13 ، بعضی مردد بین 14 و 15 و بخشی 10 سالگی و برخی روایات 8 سالگی ذکر شده است.
مشکل عمده در این مقام ، جمع بین روایات باب است. شهرت موید 15 سالگی است و روایات دیگر غیر 15 سالگی را بیان می کند.
مرحوم محقق اردبیلی معتقد است سند روایات دال بر 15 سالگی مخدوش است اما روایات دیگر خاصه روایات 13 سالگی ، سند معتبر و قابل اطمینان دارند. البته استاد محترم در جلسات سابق به مناسبت مباحث دیگر ، برخی از روایات را ذکر و سند آن ها را تصحیح فرمودند.
علی ای حال وظیفه چیست؟ شهرت را اخذ کنیم یا شهرت را ترک کنیم و اخذ کنیم به روایات دیگر که از حیث سند هم معتبر هستند؟
قبل از بررسی دو مبنا و دو طیف در مساله ، باید بگوییم :
در فرهنگ فقاهت ، بیشتر فقها تمرکز بر سند روایات دارند و اگر سند روایت معتبر باشد ، مدلول روایات را به راحتی حل می کنند به این بیان که اگر مدلول واضح باشد ، فبها و بدون زحمت فتوا صادر می شود.
اما اگر مدلول ابهام داشت :
یا ابهام از متن روایت است به جهت تقیه یا مسائل دیگر : این مقام نیاز به زحمت و تلاش دارد.
یا ابهام از جهت تعارض و قیاس با دیگر روایات است : سراغ ادله حل تعارض می روند.
این گروه از فقها همین مسیر را طی کرده اند و به نتیجه واصل شده اند.
در طرف دیگر فرهنگ فقاهت دیگری داریم که خود را وابسته به سند نمی کنند بلکه آنچه برایشان اهمیت دارد وثوق به صدور روایات است و به رجال بی اعتنا نیستند اما سند را به عنوان یک وسیله برای وثوق به صدور روایت استفاده می کنند و آنچه مهم است در نزد این فرهنگ قرائن و شواهد محفوفه ی به روایات است که از طریق این شواهد به متن حجت خدا برسند و مقصود حجت خدا را از متن مورد نظر برسند.
در ما نحن فیه که مساله بلوغ و سن ذکور است ، یک گروه که قلیل هستند مثل ابن جنید[2] (از قدما) ، محقق اردبیلی[3] (از متاخرین) و اتباع و شاگردانش معتقد به سن 13 سالگی و خلاف مشهور شده اند. عده ای دیگر هم از بیاناتشان استشمام می شود که قائل به 13 سالگی هستند. مثل مرحوم شیخ طوسی ره[4] و شیخ صدوق ره [5] که در خصال و من لا یحضره الفقیه نقل کرده روایت 13 سالگی را و نقل من لا یحضر ، شاهد بر فتوا است چرا که شان تالیف من لا یحضره الفقیه درخواست مومنین جهت تالیف کتابی در فقه و احکام عملیه است که شیخ صدوق این کتاب را تالیف و در اختیار ایشان قرار می دهد و نکته حائز اهمیت تالیف من لا یحضر در اواخر عمر شریف ایشان است ؛ اما در خصال جنبه اخلاقی مد نظر است و نسبت به فتوا و جنبه فقاهتی اعم است و ممکن است فتوای فقهی ایشان نباشد.
اما مرحوم صاحب جواهر نسبت به 15 سالگی می فرماید نزدیک به اجماع است و صاحب مدارک ادعای اجماع کرده است.
اما به نظر استاد محترم قطعا اجماع نیست چون فقهایی از متقدمین غیر این مطلب را معتقد شده اند.
نکته : در این مساله ، شهرت جایگاه خاصی دارد که این شهرت هم در صورتی که شهرت قدما باشد ارزشمند است. قدما هم از سال 260 تا 460 که پایان عمر شریف شیخ طوسی ره باشد ، گفته می شود. متاخرین از 420 تا 726 که عصر علامه حلی ره باشد ، گفته می شود و از آن به بعد متاخر المتاخرین است.
برخی از فقها هم مثل مرحوم سید خویی ره ، شهرت را قادح و موهن روایات نمی دانند و اخذ به روایات مخالف با مشهور را مشکل نمی دانند و علت هم اینست که ما مقلد مشهور نیستیم.
اما در طرف مقابل منکر تقلید بودن اخذ به شهرت می دانند و اخذ به شهرت را یک مبنای فقاهتی می دانند.