1403/08/29
بسم الله الرحمن الرحیم
دو نکته در علامت بودن شعر العانه/حقوق صبیان /فقه الاسره
موضوع: فقه الاسره/حقوق صبیان /دو نکته در علامت بودن شعر العانه
سخن ما در ادله علامیت شعر العانه برای بلوغ بود و ادله را بیان کردیم ولکن یک اشکال در اینجا مطرح می شود.
ان قلت :
همان طور که در ابتدای مبحث گفته شد مقام بحث ما مربوط به علائم بلوغ در نگاه کلی و به طور مطلق است یعنی فارغ از جنسیت مذکر و مونث و با توجه به این ادعا شما ، در مقام استشهاد برای مدرک و سند اولین علامت که شعر العانه بود به روایاتی استشهاد کردید که همه این روایات اختصاص به جنس مذکر داشت چرا که موضوع برخی از اینها تصریح شد غلام است که در واقع همان پسر بچه می باشد بنابراین روایات مورد احتجاج با ادعا هماهنگ نیست و به تعبیری دلیل اخص از مدعا شد.
قلنا :
آری همین گونه است ، حق با شماست ، مورد روایات مختص به فرض ذکور است لکن این بدان معنا نیست که علائم مذکور هم مختص به جنس ذکور بوده باشد بلکه فضای روایات از باب تغلیب می باشد فلذا مانعی ندارد که آن علائم با تناسب حال شامل قشر مونث هم بشود. کما اینکه در کلام عرب به شمس و قمر ، قمرین می گویند که این به جهت مذکر معنوی بودن قمر است یا در روایات سوالی می کنند از "رجلی" که فلان کار را انجام داده و حکمش چیست و حضرت پاسخ می دهد. در این مقام نمی توان گفت که حکم آن مساله مختص به رجال است بلکه مورد روایت به حسب غالبی است.
تذکر : در کلمات مشهور فقها ، "شعر الوجه" به عنوان علامت بلوغ دیده نشده است در حالی که به نظر ما این هم می تواند علامت مستقلی برای بلوغ باشد مخصوصا که در خبر یزید الکناسی تصریح شد "او یشعر فی وجهه" که به عنوان یک علامت مستقل مطرح شد البته لا یخفی که این نظر مختار ما به عنوان مخالفت با مشهور هم نمی باشد به دو جهت :
اولا : اینکه لعل و یمکن اگر فقهای مشهور از قدما شعر الوجه را نفرمودند چون ظاهرا در مقام بیان علامات مطلق بلوغ که مشترک بین مذکر ومونث است بوده اند و این در حالی است که شعر الوجه جزء علائم اختصاصی مذکر است فلذا از این جهت است که این شعر الوجه را در ردیف علائم بلوغ ذکر نکرده اند کما اینکه قطعا حمل و حیض جزء علائم مسلم بلوغ است ولی چون مختص به اناث است در اینجا در ردیف علائم مشترک بیان نشد.
ثانیا : دیگر اینکه لعل و یمکن به اینکه شعر الوجه تلازم با شعر العانه دارد به این معنا که نوعا وقتی در شخصی شعر الوجه روئید ، از اینجا کشف می شود که قاعدتا شعر العانه هم در او روئیده است فلذا به صورت نوعی شعر الوجه تلازم با شعر العانه دارد.
قید نوعا را بیان کردیم به این جهت که سائر احکام نیز ناظر به نوع مکلفین است مثل حرمت موسیقی مطرب که ممکن است برای شخصی موجب طرب نشود اما از جهت نوعی مطرب باشد که باز هم حکم حرمت در این موسیقی ثابت است، لذا در ما نحن فیه هم این تلازم به نحو نوعی است.
بنابر این به لحاظ همین جهت تلازم است که فقها به ذکر شعر العانه اکتفا کرده اند چرا که وقتی که شعر العانه که جلوتر اتفاق می افتد علامت بلوغ باشد پس شعر الوجه که پس از آن محقق می شود قهرا به طریق اولی می تواند علامت بلوغ باشد.
خلاصه آن که عدم ذکر شعر الوجه در کلام مشهور یمکن که به جهت این تلازم بوده باشد و این دو نکته ای که بیان کردیم صرفا شاهدی بود برای اثبات عدم مخالفت با مشهور در قول به علامیت شعر الوجه و نظر استاد محترم علامیت شعر الوجه به نحو مستقل است.
علی ای حال نظریه ما در علامیت شعر الوجه ، مخالف با قول مشهور نیست به همان دو دلیل که بیان کردیم.
ادامه فرمایش امام راحل در تحریر الوسیله :
الثاني خروج المني يقظة أو نوما بجماع أو احتلام أو غيرهما[1]
دومین علامت بلوغ است که عبارتست از خروج منی البته از موضع معتاد (برخلاف عمل های جراحی که بدون امور عادی ، منی از موضع کذایی خارج می کنند) چه در بیداری باشد یا در خواب باشد ؛ چه از طریق جماع و مباشرت باشد و چه از طریق احتلام و چه غیر اینها مثل فرض استمنا ، در همه این موارد خروج منی با خصوصیات مذکور دلیل بر بلوغ شخص می باشد.
لا یخفی که این تعبیر امام راحل ره در علامت دوم که خروج المنی فرمودند بهتر و دقیق تر است از تعبیر "احتلام" چرا که برخی از فقها دومین علامت را به احتلام تعبیر کرده اند که این تعبیر را نمی توان صرفا به معنای متبادر عرفی اش حمل کرد به لحاظ اینکه هرچند که احتلام در اصل به معنای درک لذت در خواب است لکن در اینجا در مبحث علائم بلوغ کنایه از استعداد و توانمندی برای خروج منی است مطلقا یعنی از هر راهی که بالاتر بیان شد. یعنی چه از طریق جماع و چه از طریق استمنا که البته استعداد صرف هم مقصود نیست بلکه استعدادی که ناظر به انفصال حسی منی باشد که جنبه کشف از تحقق بلوغ محرز باشد.