درس خارج فقه استاد سیدمحمد میراحمدی
1403/03/15
بسم الله الرحمن الرحیم
فقه الاسره/جلسه اختتامیه /جلسه اختتامیه سال 1402/403
موضوع: فقه الاسره/جلسه اختتامیه /جلسه اختتامیه سال 1402/403
روز گذشته روز ارتحال مرحوم امام راحل عظیم الشان ره بود. جهت شادی روح ایشان و شهدای روز 15 خرداد و شهدای خدمت صلواتی بفرستید.
استاد محترم ، قبل از ورود به اصل موضوع اخلاقی ، چند جمله راجع به حضرت امام و شهدای 15 خرداد بیان کردند.
استاد فرمودند :
ریشه حادثه 15 خرداد ، حادثه دو روز قبل در مدرسه فیضیه قم است. در سال 1342 در روز 13 خرداد آن سال که مصادف با عاشورا بود ، امام راحل در مدرسه فیضیه سخنرانی آتشین فرمودند و علیه حکومت پهلوی ، مطالبی را ایراد فرمودند. حکومت پهلوی را طاغوت و شخص محمد رضا را تشبیه به یزید می فرماید.
امام متوجه بودند که چه می فرماید. در کنار ایشان هم علمای حامی ایشان پشت سر امام حرکت کردند. حوزه یکدستی بود که علما و فضلا پشت این سید راه افتادند.
در روز 15 خرداد در نیمه شب ، ساواک با حمله به بیت حضت امام و هتک حرمت ایشان ، امام ره را دستگیر می کنند و می بردند.
حاج قاسم ره نقل می کند که وقتی امام را دستگیر می کنند ، در بین راه تهران ، امام را از بیراهه بردند و امام یقین کردند که قصد کشتن ایشان را دارند.
بعد از دقایقی برگشتند طرف جاده تهران و این بار امام ره یقین کردند که قصد کشتن ندارند.
نکته جالب این است که امام فرمودند در هر دو باری که یقین پیدا کردم ، نه ترسیدم ، نه خوشحال شدم.
ما انسان های عادی ، در مقابل ناملایمات و سختی ها چگونه رفتار و برخورد می کنیم؟ این نشان دهنده این است که هنوز ساخته نشده ایم.
امام در جوانی خودش را ساخته بود.
وقتی در نجف بود و از درس به حجره برمیگشت و تشنه بود. یادش آمد هندوانه خنکی در حجره دارد و به خاطر زودتر رسیدن ، سریعتر حرکت کرد. ناگاه متذکر شد و جلوی خود را گرفت و نفس خود را توبیخ کرد. وقتی به حجره رسید نمک ریخت روی هندوانه ، بعد تناول کرد. اینگونه شد که ایشان خود را آماده کرد برای شب 15خرداد.
ما مدیون امام و شهدای 15 خرداد هستیم که در حمایت از امام امت به میدان آمدند.
اما بحث اخلاقی :
انسان کمال گراست. تفوق طلب است. البته این اراده الهی است که در وجود انسان قرار داده شده است. علت هم این است که بناست آزمایش شود انسان و یکی از ابزار های امتحان ، کمال گرایی است.
در مجلس مهمانی ، غیر از افراد خاص ، ما انسان های معمولی به میوه های بهتر نگاه میکنیم و حال آنکه افرادی که در ادامه نشسته اند هم حقی دارند.
بعضی سعایت می کنند برای صعود خودشان.
اگر این حس تربیت نشود ، فردا دچار مشکل می شود. سوف سوف کردن و تسویف ، آفت تربیت است.
کمال طلبی گاهی در مسیر مثبت است ، گاهی در مسیر منفی.
کمال گرایی ، گاهی شبیه طمع می شود.
فرق کمال طلبی و طمع این است ، که در کمال طلبی انسان به واقعیت ها و داشته هایش توجه می کند. اسلام این را تایید کرده است.
در طمع ولی انسان به داشته های دیگران نگاه می کند. انقدر توجه می کند به دیگران که موجب غفلت از داشته های خودش می شود.
توجه به داشته های دیگران ابتدای قصه های پر غصه است.
دزد ، مخفیانه دزدی می کند. شیطان مخفیانه در قلب نفوذ می کند و ما را از داشته های خودمان غافل می کند. فلانی ماشین و منزل و دارایی و فلان دارد.
این ها عمل شیطان است که موجب بیچارگی انسان است.
امام سجاد علیه السلام فرمود :
... مَنِ اتَّكَلَ عَلَى حُسْنِ اخْتِيَارِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ لَمْ يَتَمَنَ أَنَّهُ فِي غَيْرِ الْحَالِ الَّتِي اخْتَارَهَا اللَّهُ تَعَالَى لَه[1]
[ترجمه : هر کس به حسن اختیار پروردگار تکیه کند ، آرزوی حالی غیر از این حالی که خدا برایش اختیار کرده را نمی کند.]
در قیامت هیچکس به داشته های دیگران نگاه نمی کند.
خب در همین دنیا به آن جا برسیم.
بدبختی این است که در طمع ، نه به داشته دیگران می رسیم نه از داشته های خودمان لذت می بریم.
حکایتی هست که عبرت آموز است که می گوید :
آقایی دچار مشکل در زندگی بود و وضعیت امکانات زندگی خوبی نداشت. از طرفی ظاهر زندگی دیگران در نظرش عالی بود.
کم کم گلایه هایش شروع شد. رفیق حکیمی داشت که با او گفتگو کرد و این گلایه ها را مطرح کرد.
رفیق حکیم گفت : برو خداراشکر کن. بدتر از این هم هست.
بعد از مدتی احظاریه دادگاه آمد و شکایت بابت دیون کردند. این شخص زندانی شد.
به رفیق حکیمش خبر داد و گفت به این دلیل زندانی شدم.
رفیق حکیمش باز گفت : برو خداراشکر کن. بدتر از این هم هست.
بعد از مدتی به سبب شیطنت و آزار ، به سلول انفرادی منتقل شد.
باز به رفیق حکیمش خبر داد.
رفیق حکیمش جواب داد : برو خداراشکر کن. بدتر از این هم هست.
باز هم این شخص توجه نکرد.
بعد از مدتی یک شرور دیگر هم آمد وارد همین سلول شد و روزانه چند نوبت این شخص را کتک می زد.
باز به رفیقش خبر داد.
رفیق حکیم باز گفت : برو خداراشکر کن. بدتر از این هم هست.
بعد از چند روز این شخص را در سلول انفرادی با طناب بستند.
باز به رفیقش خبر داد.
رفیقش گفت : برو خداراشکر کن. بدتر از این هم هست.
بعد از این وضعیت ، این شخص اطاعت کرد و خدا را شکر کرد که لااقل مثلا زنده است یا دست های او و هم بندی شرورش را پشت به هم بسته اند و چشمشان به هم نمی افتد.
بعد از مدتی کم کم طناب ها باز شد و بعد از مدتی از سلول خارج شد و کم کم آزاد شد و زندگی اش متغیر شد.
انسان نباید توجهش به ظاهر داشته های دیگران باشد.
توجه به نعمت های خود انسان موجب افزایش نعمت و آرامش خاطر انسان است.