درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب الحج
92/09/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:
آيا حج بر کفّار واجب ميشود؟
بحث دیروز رسید به اینجا که برای قاعدهی «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» نمیشود وجهی پیدا کرد، گرچه ادعای اجماع شده اما از آن طرف نیز دلیل همهی آنها اطلاق ادلّهی احکام است و ما گفتیم در ادلّهی احکام تشریع حکم است و در مقام بیان خصوصیات نیست، و این اجماع مدرکی میشود و علاوه بر اینکه مدرکیست، مربوط به علم کلام هم هست و مربوط به فقه نیست و در بحث کلامی ادعای اجماع کردن و با تعبّد حرفی را درست کردن، کار مشکلی است؛ و معمولاً هم عقلاء نمیپسندند که کسی سیصد سال در کفر عمر کرده ولو کفرش هم کفر لجاجت و جهولی هم باشد، این مخلّد در جهنم است، همینطور که قرآن در خیلی جاها فرموده است؛ و اما اگر بخواهند این شخص را صد سال عقاب برای ترک نماز و روزه و واجبات و عقاب به فعل محرمات یعنی عقاب مضاعف کنند، این را عقل هم نمیپسندد. این شخص اگر کافر است، عقاب بر فروعات ندارد. اگر عقاب بر فروعات باشد، پس مسلمان یعنی شیعه است و هردوی اینها با هم نه با رحمت خدا سازگاری دارد و نه با قواعد کلامی و فقهی ما. اما در آخر کار یک جمله گفتم و آن جمله مثل اینکه رفع نزاع میکند. میگفتم در اینگونه مسائل اگر به راستی کفّار معاقب به فروع بودند، این باید در میان ائمهی طاهرین و در میان أصحاب ائمهی طاهرین و مخصوصاً طلبهها و در زمان امام باقر و مخصوصاً امام صادق باید خیلی گفتگو شده باشد و همین گفتگو نشدن دلیل بر اینست که عقاب بر فروعات نیست، و این یک قاعده در فقه ماست. هر چیزی که عام البلوا باشد و اما گفتگویی از آن نشده باشد، دلیل بر اینست که واجب نیست و یا در محرّمات، حرام نیست؛ و الاّ «لبان و اشتهر».
این خلاصهی بحث دیروز بود. گفتم تمسّک به آیهی شریفه هم شده است و به قرینهی (فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ) [1] مراد از (وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ)[2]، کفر عملی است و نه کفر اعتقادی؛ و ما در قرآن زیاد داریم که آنکه مثلاً نماز نمیخواند و مقیّد به ظواهر شرع نیست، اطلاق کفر بر او شده است. «مَنْ تَرَكَ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ كَفَرَ» در روایات ما زیاد آمده است و ما به قرینهی (فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ) پی میبریم که در آیهی (فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ * عَنِ الْمُجْرِمِينَ ) [3] مراد از مجرمین، شیعه است. یعنی شیعهی بی نماز را به جهنم میبرند و بهشتیها تعجب میکنند که شیعه و جهنم! و آنگاه از جهنمی سوال تعجب آور میکند و او میگوید من نماز نمیخواندم و لذا نتوانستم مورد شفاعت واقع شوم.
الان نیز مرحوم آقای خوئی یک روایت از امام رضا «سلاماللهعلیه» نقل میکنند و بماند برای فردا. ولی خلاصهی حرف اینست که ملتزم شویم به اینکه «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» عقلاً یا شرعاً مشکل است. گرچه گفتم مرحوم صاحب جواهر به اندازهای مسئله را مسلّم گرفته است که میفرمایند عامه و خاصه گفتند و مخالفی هم جز ابوحنیفه نیست. اما با همین حرف مرحوم صاحب جواهر نیز باز از صاحب جواهر میخواهیم که این فرمایش شما از کجاست و این چه اجماعی است و چه کسی متعرض شده است! این عدم خلافها یا در مسئلهی کلامی و یا اجماع مقطوع المدرکیه چطور ما به این اتکا پیدا کنیم. لذا اصل اشکالی که مرحوم سید کردند و دیگران هم کردند، سالبه به انتفاء موضوع میشود. برای اینکه اشکالی که مرحوم سید به خودشان کردند، این بود که این کافری که میگویید معاقب به فروع است، شما میگویید اگر مسلمان شد، قاعدهی جبّ میگوید از تو نمیخواهم. پس در حال کفر از او نمیخواهند یعنی پذیرفته نمیشود، زیرا کافر است؛ در حال اسلام هم از او نمیخواهند، پس لغویت لازم میآید و لازم میآید که این تکلیف هیچگاه منجز نباشد. در حال کفرش منجز نیست برای اینکه مشروط به اسلام است و در حال اسلام هم قاعدهی جبّ آن را از بین میبرد، بنابراین تکلیف لغوی است.
در علم کلام مفصل دربارهی این اشکال صحبت کردم. لذا مثل آقای بروجردی و حضرت امام وقتی به اینجاها میرسند، میفرمایند بحث مسئله در جای دیگر است. حال نمیدانم چرا این را گفتند برای اینکه مثل آقای بروجردی و یا حضرت امام میتوانستند با دو سه سطری یا حرف مرحوم سید را قبول و یا رد کنند. اما اینکه در بوتهی اجمال گذاشتند و رد شدند، نمیدانم چرا چنین شده است. یا مثل آقای خوئی و امثال محشین بر عروه گفتند که اشکال وارد نیست و یا فیه اشکالٌ؛ و بالاخره مثل اینکه این اشکال در ذهن مبارک مرحوم سید یک اشکال مهمی بوده که قابل ذبّ نیز نبوده است. لذا مرحوم سید مجبور شدند چیزی که به مقام شامخشان نمیخورد بیاورند، اینکه تکلیف، تکلیف تحکمّی است و واقعی نیست. درحقیقت تکلیف برای اینست که او را کتک بزنند و یا او را عقاب به خاطر ترک صلاة و یا خوردن شراب کنند و الاّ تکلیف حقیقی نیست. و اگر مثل مرحوم محقق در شرایع و یا مرحوم صاحب جواهر اصلاً مسئله را متعرض نمیشدند، خیلی بهتر بود از اینکه مسئله و اشکال را متعرض شوند و بعد نتوانند جواب دهند و بگویند تکلیف یک تکلیف تحکمّی است. و اینطور که من شما را معطل کردم، به خاطر اینست که میخواهیم مسئله را سالبه به انتفاء موضوع کنیم. اگر مسئله سالبه به انتفاء موضوع شد، اصلاً اشکالی وارد نیست، اما اگر جداً شما از افرادی شدید که گفتید «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» و قاعدهی جبّ را نیز جلو آوردید آنگاه اشکالی که مرحوم سید به خودشان کردند، اشکال واردی است و قابل جواب هم نیست، چنانچه مرحوم سیّد درحالی که مسئلهی فرعی میگویند اما مثل اینکه در ذهن مبارکشان بوده که مسئله خیلی مشکل است و نباید مسئلهی فرعی را استدلال کنند و در اینجا تقریباً یک صفحه با ان قلت قلتها میگویند که به مقام شامخ مرحوم سید نیز نمیخورد.
و اما قاعدهی جبّ:
«الاسلام یجبّ ما قبله»
یک حرف در مدرکش هست که مثل مرحوم آقای خوئی و یا دیگران فرمودند که این سند ندارد. وقتی سند ندارد، بنابراین اصلاً ما قاعدهی جبّ نداریم. بعضیها گفتند سند ندارد اما اصحاب به آن عمل کردند و چون اصحاب عمل کردند، مثل همان قاعدهی «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» گفتند چطور در آنجا مدرکش اجماع بلا خلاف از سنی و شیعه است، پس در اینجا نیز چنین است و مدرکش اجماع است. اما بعضی هم مثل مرحوم آقای خوئی که اصلاً قبول ندارند، البته اینطور نیست که همیشه به یک مشی جلو رفته بودند، مرحوم آقای خوئی راجع به اینکه آیا عمل اصحاب بعضی اوقات میتواند جبران روایت ضعیف السند کند یا نه؛ بعضی اوقات میگویند نه. مخصوصاً در معجمشان خیلی اصرار دارند که نه و در فقهشان نیز بعضی اوقات میگویند نه و اما فضلای جلسه در خیلی جاها و همین آقای خوئی میفرمایند روایت معمولٌ به عندالاصحاب است و ضعف سند جبران میشود به عمل اصحاب. و معلوم است که حتی اگر روایت معارض هم داشته باشد که حضرت فرمودند «خذ بمشتهر بین أصحاب ودع الشاذ النادر» ولی علاوه بر اینها اگر اصحاب از آن اعراض کرده باشند، روایت متهمه میشوند و عقلاء آن را حجت نمیدانند و اگر عمل به روایت کرده باشند، بالاتر از این نیست و یک ثقه میگوید روایت حجت است و شما عمل به روایت کنید و اما هفت ـ هشت ده تا از فقها به روایت عمل کرده باشند و شما به اندازهی یک ثقه آن را قبول نکنید. لذا قاعدهی جبّ اینگونه است. بعضیها میگویند سند ندارد الاّ روایت غوالی اللئالی و بعضیها میگویند روایت غوالی اللئالی ضعیف است و اصلاً سند ندارد، پس حجیّت ندارد. بعضی هم میگویند همان اجماعی که در «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» در اینجا هم هست. یعنی اجماع مسلّم عند الخاصه بلکه عند العامه هست. اما این قاعدهی جبّ الاّ از قاعدهی «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» است برای اینکه یک سیرهی قطعی در اسلام هست، هم در زمان پیغمبر اکرم و هم در زمان ائمهی طاهرین و هم در زمان خلفای جور اینطور بود که مثلاً اگر کسی خدمت امام صادق «سلاماللهعلیه» میآمد و دَهری و کافر بود و مسلمان میشد. آنگاه امام صادق خیلی خوشحال میشدند و او را تشویق میکردند و به یکی از شاگردان میفرمودند اسلام را به این یاد بده، نماز و روزه به او یاد بده؛ و اما جایی نبوده که بگویند نمازهایت را قضاء کن. در زمان پیغمبر اکرم کسانی که مسلمان میشدند، اگر نمازها و روزههایشان قضا داشت و یا خمس و زکات برایشان واجب بود، باید پیغمبر اکرم به آنها میفرمود الان که مسلمان شدی، قضای نمازهایت را بخوان، اما قطعاً چنین چیزی نیست. در جنگها نیز همینطور است. همه میدانیم که چه جنایتهایی کرده بودند، چه آدم کشیها و چه غارتها و مال مردم خوریها، اما در فتح مکه که پیغمبر اکرم مسلط شدند، به همه گفتند «انتم الطلقا» و تفاوتی هم نمیکند که معنای «انتم الطلقا» یک عفو و یا یک منت باشد و یا همان معنای لغوی آن یعنی قطع باشد. یعنی تا اینجا اصلاً تکلیف نداشتی و الان که مسلمان شدی تکلیف به نماز پیدا کردی. ظاهراً اگر قاعدهی جبّ را اینطور معنا کنیم، خیلی خوب است. اینکه مثلاً یک بهائی نزد شما میآید و مسلمان واقعی میشود. حال شما اصلاً به ذهنتان نمیآید که این بهائی باید قضای نمازهایی که نخوانده را بخواند و یا قضای روزههایش را به جا بیاورد. مسلّم این حرف اصلاً به ذهنتان نمیآید، در زمان ائمهی طاهرین هم چنین بوده و در زمان پیغمبر اکرم نیز همینطور بوده و در زمان فتح مکه نیز که پیغمبر اکرم فرمودند «انتم الطلقا»، معنایش این بوده که من عرض کردم و «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» اصلاً نبوده است. این الان مسلمان شده و از الان تکلیف پیدا کرده است. قاعدهی جبّ یعنی قبل از اسلام و بعد از اسلام فرق دارد. الان که مسلمان شده، آن تکلیفهای قبلی قطع است. اگر حرف فقهاء را نیز بزنید، باز منت است. منتّاً علی الامة، منتاً بر این مسلمان. حال که مسلمان شده، پیغمبر فرمودند «انتم الطلقا». این عفو و منت است. از نظر نتیجه فرق نمیکند. قاعدهی جبّ میگوید گذشتهها گذشته است. اگر حق الناس باشد گذشته و اگر حق الله باشد، باز گذشته و اگر قتل و جنایت باشد، گذشته است و از الان که مسلمان شدی باید مسلمان واقعی شوی. من خیال میکنم معنای قاعدهی جبّ این باشد که به همان معنای لغوی یعنی قطع است. یعنی 50 سال یهودی بوده و الان که مسلمان شده، از الان شروع کند.
این قاعدهی جب که مثل محشین بر عروه افتادند در اشکال و یکی میگوید دلیل ندارد و یکی میگوید روایت غوالی اللئالی است و یکی میگوید جبر سند به عمل اصحاب است؛ شما اینها را نگویید. قاعدهی جبّ غیر از قاعدهی «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» است و آن دلیل ندارد و این دلیل دارد و این سیرهی قطعیه از پیغمبر اکرم و ائمهی طاهرین «سلاماللهعلیهم» است و هیچ جا نمیتوانیم پیدا کنیم که پیغمبر اکرم یا ائمهی طاهرین «سلاماللهعلیهم» در یک جا به کسی که مسلمان شده بگویند که نمازهایی را که در حال کفر نخواندی، الان بخوان. آن عرض اول مرا نیز درست کنید که بگوییم اصلاً نماز و روزه برایش واجب نبوده و الان که مسلمان شده نماز بر او واجب شده و باید نماز بخواند. قاعدهی جبّ منتی هم نمیشود و نگوییم منتّاً علی الامة. مثل در قضیهی فتح مکه که میگویند منتّاً علی الامة پیغمبر اکرم چنین کردند. حال بگوییم اگر مسلمان واقعی شود، تکلیف از وقتیست که بگوید «اشهد أن لا اله الا الله» و معنای قاعدهی جبّ نیز همین است و دلیل هم دارد و دلیلش سیره است و سیره هم قطعی است و عدم رد و امضا هم لازم نیست و سیره قطعی است به اینکه پیغمبر اکرم و ائمهی طاهرین «سلاماللهعلیهم» اگر کسی مسلمان میشد، کاری به قبل او نداشتند، ولو جنایت باشد ولو حق الناس و یا قتل باشد. مثلاً یک قاتلی کافر بود و الان جداً مسلمان شد. مسلّم اینطور نبوده که بگویند تو قاتلی و باید قصاص شوی. نه در زمان پیغمبر و نه در زمان ائمهی طاهرین و نه در زمان فقهاء. در معاملات هم همینطور است. مگر اینکه مثلاً خانهی کسی را به زور گرفته باشد و در خانه نشسته باشد و خانه موجود باشد و قبلاً یهودی و یا نصرانی و یا بهائی بوده و الان مسلمان شده، میگویند گذشتهها هیچ و اما این خانهای که الان موجود است و از مردم است و رسماً در آن نشستی، باید بدهی. مثل اینکه در فتاوا و در عروه و رساله ها هست که اگر کسی وسط روز مسلمان شود، میگویند اگر وقت دارد باید نمازش را بخواند. روزهی آن روز برایش واجب نیست و اما نماز آن روز برایش واجب است و اینکه بگوییم «الاسلام یجبّ ماقبله» نماز ظهر و عصر برایش واجب نیست، اینطور نیست بلکه چون وقت دارد، باید نماز ظهر و عصرش را بخواند. راجع به حق الناس نیست ممکن است کسی اینطور بگوید که گذشتهها گذشته و اما اگر مال مردم در دست این موجود باشد، این الان که مسلمان شده باید مال مردم را بدهد و مثل آنجا که مسلمان است و خانهی مردم را غصب کرده، باید خانهی مردم را بدهد، الان نیز در حال اسلام غاصب است و مسلّم باید خانهی مردم را بدهد.
یک سیرهی قطعیه برای قاعدهی جبّ داریم که قاعدهی جب چه به معنای امتنان باشد که مشهور در میان اصحاب هست که امتناناً بر این مسلمان و تشویقاً برای اینکه کفار مسلمان شوند و یا بگویید اصلاً قبل از اسلام تکلیف نداشته و الان که مسلمان شده تکلیف پیدا کرده بنابراین برای نماز صبحش تکلیف نداشته تا بگویند نماز صبحت را بخوان. اصلاً قاعدهی امتنان هم نیست. تفاوتی نمیکند. اگر عرض من باشد زیر قاعدهی «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» میزنیم وآن را قبول نداریم و اما قاعدهی جبّ را قبول داریم و این نباید نماز صبح را بخواند. اگر امتنانی هم بفرمایید، باز همین است. مثلاً نماز صبح برای او واجب بوده و الان که مسلمان شده، امتناناً میگویند که نمیخواهد نماز صبح را بخوانی. اما علی کل حالٍ چه امتناناً و چه به معنای عدم تکلیف، اینکه آقای خوئی میفرمایند دلیلی برای قاعدهی جبّ نداریم و روایت غوالی است و عمل اصحاب نمیتواند روایت غوالی را جبران کند؛ به مرحوم آقای خوئی میگوییم قاعدهی جبّ الاّ از قاعدهی «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» است و قاعدهی جبّ دلیل دارد و دلیلش هم خیلی بالاتر از روایات صحیح السند است. اگر ده روایت هم داشتیم اگر بخواهیم با این سیره بسنجیم، این سیرهی قطعیه از آن ده روایت بالاتر است. این خلاصهی حرف است.
یک بحثی هست که نمیدانم چه شده که هم مرحوم سید در عروه و هم مرحوم محقق و صاحب شرائع مفصل راجع به مرتدّ صحبت کردند، اما همهی آنها در آخر کار نتیجه گرفتند که فرقی بین کافر و مرتدّ نیست. همینطور که در کافر هرچه گفتیم که معمولاً میگویند «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» و اما اگر مسلمان شد، قاعدهی جبّ دارد، راجع به مرتد نیز همینطور فرمودند. مثلاً اگر یک بهائی مسلمان شود، گفتند اگر مسلمان نشود «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» و اگر مسلمان شود، قاعدهی جبّ جلو میآید و به او میگویند گذشتهها گذشته و از الان شروع کن و اما اگر مطالعه کرده باشید، مثل صاحب جواهر بیش از دو ـ سه صفحه گفتند اما نتیجه برمیگردد به اینکه فرقی نیست بین کافر و مرتدّ، همینطور که فرقی نیست بین یهودی و نصرانی و یا دهری و فرقی نیست بین اینکه کفر ارتدادی باشد یا کفر غیرارتدادی. بنابراین بحثش را نمیکنیم زیرا بحثی ندارد و ندیدم کسی یک نتیجه بر آن بار کند یعنی فرق بین مرتد و غیرمرتد بگذارد، بنابراین هرچه در کافر گفتیم، در مرتدّ نیز میگوییم و همان قاعدهی جبّ نیز یک سیره در مرتد هست. در زمان پیغمبر اکرم این ارتداد زیاد بود اما پیغمبر اکرم حسابی میبخشند. قرآن نیز میفرماید: (الذین آمنوا ثمّ کفروا ثمّ آمنوا، ثمّ کفروا) اگر نمیخواست بازی در بیاورد، درحالی که مسلمان بود و کافر میشد و دوباره مسلمان میشد، اسلامش را قبول میکردند و قاعدهی جبّ را نیز دربارهی او جاری میکردند.
بحث دیروز رسید به اینجا که برای قاعدهی «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» نمیشود وجهی پیدا کرد، گرچه ادعای اجماع شده اما از آن طرف نیز دلیل همهی آنها اطلاق ادلّهی احکام است و ما گفتیم در ادلّهی احکام تشریع حکم است و در مقام بیان خصوصیات نیست، و این اجماع مدرکی میشود و علاوه بر اینکه مدرکیست، مربوط به علم کلام هم هست و مربوط به فقه نیست و در بحث کلامی ادعای اجماع کردن و با تعبّد حرفی را درست کردن، کار مشکلی است؛ و معمولاً هم عقلاء نمیپسندند که کسی سیصد سال در کفر عمر کرده ولو کفرش هم کفر لجاجت و جهولی هم باشد، این مخلّد در جهنم است، همینطور که قرآن در خیلی جاها فرموده است؛ و اما اگر بخواهند این شخص را صد سال عقاب برای ترک نماز و روزه و واجبات و عقاب به فعل محرمات یعنی عقاب مضاعف کنند، این را عقل هم نمیپسندد. این شخص اگر کافر است، عقاب بر فروعات ندارد. اگر عقاب بر فروعات باشد، پس مسلمان یعنی شیعه است و هردوی اینها با هم نه با رحمت خدا سازگاری دارد و نه با قواعد کلامی و فقهی ما. اما در آخر کار یک جمله گفتم و آن جمله مثل اینکه رفع نزاع میکند. میگفتم در اینگونه مسائل اگر به راستی کفّار معاقب به فروع بودند، این باید در میان ائمهی طاهرین و در میان أصحاب ائمهی طاهرین و مخصوصاً طلبهها و در زمان امام باقر و مخصوصاً امام صادق باید خیلی گفتگو شده باشد و همین گفتگو نشدن دلیل بر اینست که عقاب بر فروعات نیست، و این یک قاعده در فقه ماست. هر چیزی که عام البلوا باشد و اما گفتگویی از آن نشده باشد، دلیل بر اینست که واجب نیست و یا در محرّمات، حرام نیست؛ و الاّ «لبان و اشتهر».
این خلاصهی بحث دیروز بود. گفتم تمسّک به آیهی شریفه هم شده است و به قرینهی (فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ) [1] مراد از (وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ)[2]، کفر عملی است و نه کفر اعتقادی؛ و ما در قرآن زیاد داریم که آنکه مثلاً نماز نمیخواند و مقیّد به ظواهر شرع نیست، اطلاق کفر بر او شده است. «مَنْ تَرَكَ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ كَفَرَ» در روایات ما زیاد آمده است و ما به قرینهی (فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ) پی میبریم که در آیهی (فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ * عَنِ الْمُجْرِمِينَ ) [3] مراد از مجرمین، شیعه است. یعنی شیعهی بی نماز را به جهنم میبرند و بهشتیها تعجب میکنند که شیعه و جهنم! و آنگاه از جهنمی سوال تعجب آور میکند و او میگوید من نماز نمیخواندم و لذا نتوانستم مورد شفاعت واقع شوم.
الان نیز مرحوم آقای خوئی یک روایت از امام رضا «سلاماللهعلیه» نقل میکنند و بماند برای فردا. ولی خلاصهی حرف اینست که ملتزم شویم به اینکه «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» عقلاً یا شرعاً مشکل است. گرچه گفتم مرحوم صاحب جواهر به اندازهای مسئله را مسلّم گرفته است که میفرمایند عامه و خاصه گفتند و مخالفی هم جز ابوحنیفه نیست. اما با همین حرف مرحوم صاحب جواهر نیز باز از صاحب جواهر میخواهیم که این فرمایش شما از کجاست و این چه اجماعی است و چه کسی متعرض شده است! این عدم خلافها یا در مسئلهی کلامی و یا اجماع مقطوع المدرکیه چطور ما به این اتکا پیدا کنیم. لذا اصل اشکالی که مرحوم سید کردند و دیگران هم کردند، سالبه به انتفاء موضوع میشود. برای اینکه اشکالی که مرحوم سید به خودشان کردند، این بود که این کافری که میگویید معاقب به فروع است، شما میگویید اگر مسلمان شد، قاعدهی جبّ میگوید از تو نمیخواهم. پس در حال کفر از او نمیخواهند یعنی پذیرفته نمیشود، زیرا کافر است؛ در حال اسلام هم از او نمیخواهند، پس لغویت لازم میآید و لازم میآید که این تکلیف هیچگاه منجز نباشد. در حال کفرش منجز نیست برای اینکه مشروط به اسلام است و در حال اسلام هم قاعدهی جبّ آن را از بین میبرد، بنابراین تکلیف لغوی است.
در علم کلام مفصل دربارهی این اشکال صحبت کردم. لذا مثل آقای بروجردی و حضرت امام وقتی به اینجاها میرسند، میفرمایند بحث مسئله در جای دیگر است. حال نمیدانم چرا این را گفتند برای اینکه مثل آقای بروجردی و یا حضرت امام میتوانستند با دو سه سطری یا حرف مرحوم سید را قبول و یا رد کنند. اما اینکه در بوتهی اجمال گذاشتند و رد شدند، نمیدانم چرا چنین شده است. یا مثل آقای خوئی و امثال محشین بر عروه گفتند که اشکال وارد نیست و یا فیه اشکالٌ؛ و بالاخره مثل اینکه این اشکال در ذهن مبارک مرحوم سید یک اشکال مهمی بوده که قابل ذبّ نیز نبوده است. لذا مرحوم سید مجبور شدند چیزی که به مقام شامخشان نمیخورد بیاورند، اینکه تکلیف، تکلیف تحکمّی است و واقعی نیست. درحقیقت تکلیف برای اینست که او را کتک بزنند و یا او را عقاب به خاطر ترک صلاة و یا خوردن شراب کنند و الاّ تکلیف حقیقی نیست. و اگر مثل مرحوم محقق در شرایع و یا مرحوم صاحب جواهر اصلاً مسئله را متعرض نمیشدند، خیلی بهتر بود از اینکه مسئله و اشکال را متعرض شوند و بعد نتوانند جواب دهند و بگویند تکلیف یک تکلیف تحکمّی است. و اینطور که من شما را معطل کردم، به خاطر اینست که میخواهیم مسئله را سالبه به انتفاء موضوع کنیم. اگر مسئله سالبه به انتفاء موضوع شد، اصلاً اشکالی وارد نیست، اما اگر جداً شما از افرادی شدید که گفتید «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» و قاعدهی جبّ را نیز جلو آوردید آنگاه اشکالی که مرحوم سید به خودشان کردند، اشکال واردی است و قابل جواب هم نیست، چنانچه مرحوم سیّد درحالی که مسئلهی فرعی میگویند اما مثل اینکه در ذهن مبارکشان بوده که مسئله خیلی مشکل است و نباید مسئلهی فرعی را استدلال کنند و در اینجا تقریباً یک صفحه با ان قلت قلتها میگویند که به مقام شامخ مرحوم سید نیز نمیخورد.
و اما قاعدهی جبّ:
«الاسلام یجبّ ما قبله»
یک حرف در مدرکش هست که مثل مرحوم آقای خوئی و یا دیگران فرمودند که این سند ندارد. وقتی سند ندارد، بنابراین اصلاً ما قاعدهی جبّ نداریم. بعضیها گفتند سند ندارد اما اصحاب به آن عمل کردند و چون اصحاب عمل کردند، مثل همان قاعدهی «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» گفتند چطور در آنجا مدرکش اجماع بلا خلاف از سنی و شیعه است، پس در اینجا نیز چنین است و مدرکش اجماع است. اما بعضی هم مثل مرحوم آقای خوئی که اصلاً قبول ندارند، البته اینطور نیست که همیشه به یک مشی جلو رفته بودند، مرحوم آقای خوئی راجع به اینکه آیا عمل اصحاب بعضی اوقات میتواند جبران روایت ضعیف السند کند یا نه؛ بعضی اوقات میگویند نه. مخصوصاً در معجمشان خیلی اصرار دارند که نه و در فقهشان نیز بعضی اوقات میگویند نه و اما فضلای جلسه در خیلی جاها و همین آقای خوئی میفرمایند روایت معمولٌ به عندالاصحاب است و ضعف سند جبران میشود به عمل اصحاب. و معلوم است که حتی اگر روایت معارض هم داشته باشد که حضرت فرمودند «خذ بمشتهر بین أصحاب ودع الشاذ النادر» ولی علاوه بر اینها اگر اصحاب از آن اعراض کرده باشند، روایت متهمه میشوند و عقلاء آن را حجت نمیدانند و اگر عمل به روایت کرده باشند، بالاتر از این نیست و یک ثقه میگوید روایت حجت است و شما عمل به روایت کنید و اما هفت ـ هشت ده تا از فقها به روایت عمل کرده باشند و شما به اندازهی یک ثقه آن را قبول نکنید. لذا قاعدهی جبّ اینگونه است. بعضیها میگویند سند ندارد الاّ روایت غوالی اللئالی و بعضیها میگویند روایت غوالی اللئالی ضعیف است و اصلاً سند ندارد، پس حجیّت ندارد. بعضی هم میگویند همان اجماعی که در «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» در اینجا هم هست. یعنی اجماع مسلّم عند الخاصه بلکه عند العامه هست. اما این قاعدهی جبّ الاّ از قاعدهی «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» است برای اینکه یک سیرهی قطعی در اسلام هست، هم در زمان پیغمبر اکرم و هم در زمان ائمهی طاهرین و هم در زمان خلفای جور اینطور بود که مثلاً اگر کسی خدمت امام صادق «سلاماللهعلیه» میآمد و دَهری و کافر بود و مسلمان میشد. آنگاه امام صادق خیلی خوشحال میشدند و او را تشویق میکردند و به یکی از شاگردان میفرمودند اسلام را به این یاد بده، نماز و روزه به او یاد بده؛ و اما جایی نبوده که بگویند نمازهایت را قضاء کن. در زمان پیغمبر اکرم کسانی که مسلمان میشدند، اگر نمازها و روزههایشان قضا داشت و یا خمس و زکات برایشان واجب بود، باید پیغمبر اکرم به آنها میفرمود الان که مسلمان شدی، قضای نمازهایت را بخوان، اما قطعاً چنین چیزی نیست. در جنگها نیز همینطور است. همه میدانیم که چه جنایتهایی کرده بودند، چه آدم کشیها و چه غارتها و مال مردم خوریها، اما در فتح مکه که پیغمبر اکرم مسلط شدند، به همه گفتند «انتم الطلقا» و تفاوتی هم نمیکند که معنای «انتم الطلقا» یک عفو و یا یک منت باشد و یا همان معنای لغوی آن یعنی قطع باشد. یعنی تا اینجا اصلاً تکلیف نداشتی و الان که مسلمان شدی تکلیف به نماز پیدا کردی. ظاهراً اگر قاعدهی جبّ را اینطور معنا کنیم، خیلی خوب است. اینکه مثلاً یک بهائی نزد شما میآید و مسلمان واقعی میشود. حال شما اصلاً به ذهنتان نمیآید که این بهائی باید قضای نمازهایی که نخوانده را بخواند و یا قضای روزههایش را به جا بیاورد. مسلّم این حرف اصلاً به ذهنتان نمیآید، در زمان ائمهی طاهرین هم چنین بوده و در زمان پیغمبر اکرم نیز همینطور بوده و در زمان فتح مکه نیز که پیغمبر اکرم فرمودند «انتم الطلقا»، معنایش این بوده که من عرض کردم و «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» اصلاً نبوده است. این الان مسلمان شده و از الان تکلیف پیدا کرده است. قاعدهی جبّ یعنی قبل از اسلام و بعد از اسلام فرق دارد. الان که مسلمان شده، آن تکلیفهای قبلی قطع است. اگر حرف فقهاء را نیز بزنید، باز منت است. منتّاً علی الامة، منتاً بر این مسلمان. حال که مسلمان شده، پیغمبر فرمودند «انتم الطلقا». این عفو و منت است. از نظر نتیجه فرق نمیکند. قاعدهی جبّ میگوید گذشتهها گذشته است. اگر حق الناس باشد گذشته و اگر حق الله باشد، باز گذشته و اگر قتل و جنایت باشد، گذشته است و از الان که مسلمان شدی باید مسلمان واقعی شوی. من خیال میکنم معنای قاعدهی جبّ این باشد که به همان معنای لغوی یعنی قطع است. یعنی 50 سال یهودی بوده و الان که مسلمان شده، از الان شروع کند.
این قاعدهی جب که مثل محشین بر عروه افتادند در اشکال و یکی میگوید دلیل ندارد و یکی میگوید روایت غوالی اللئالی است و یکی میگوید جبر سند به عمل اصحاب است؛ شما اینها را نگویید. قاعدهی جبّ غیر از قاعدهی «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» است و آن دلیل ندارد و این دلیل دارد و این سیرهی قطعیه از پیغمبر اکرم و ائمهی طاهرین «سلاماللهعلیهم» است و هیچ جا نمیتوانیم پیدا کنیم که پیغمبر اکرم یا ائمهی طاهرین «سلاماللهعلیهم» در یک جا به کسی که مسلمان شده بگویند که نمازهایی را که در حال کفر نخواندی، الان بخوان. آن عرض اول مرا نیز درست کنید که بگوییم اصلاً نماز و روزه برایش واجب نبوده و الان که مسلمان شده نماز بر او واجب شده و باید نماز بخواند. قاعدهی جبّ منتی هم نمیشود و نگوییم منتّاً علی الامة. مثل در قضیهی فتح مکه که میگویند منتّاً علی الامة پیغمبر اکرم چنین کردند. حال بگوییم اگر مسلمان واقعی شود، تکلیف از وقتیست که بگوید «اشهد أن لا اله الا الله» و معنای قاعدهی جبّ نیز همین است و دلیل هم دارد و دلیلش سیره است و سیره هم قطعی است و عدم رد و امضا هم لازم نیست و سیره قطعی است به اینکه پیغمبر اکرم و ائمهی طاهرین «سلاماللهعلیهم» اگر کسی مسلمان میشد، کاری به قبل او نداشتند، ولو جنایت باشد ولو حق الناس و یا قتل باشد. مثلاً یک قاتلی کافر بود و الان جداً مسلمان شد. مسلّم اینطور نبوده که بگویند تو قاتلی و باید قصاص شوی. نه در زمان پیغمبر و نه در زمان ائمهی طاهرین و نه در زمان فقهاء. در معاملات هم همینطور است. مگر اینکه مثلاً خانهی کسی را به زور گرفته باشد و در خانه نشسته باشد و خانه موجود باشد و قبلاً یهودی و یا نصرانی و یا بهائی بوده و الان مسلمان شده، میگویند گذشتهها هیچ و اما این خانهای که الان موجود است و از مردم است و رسماً در آن نشستی، باید بدهی. مثل اینکه در فتاوا و در عروه و رساله ها هست که اگر کسی وسط روز مسلمان شود، میگویند اگر وقت دارد باید نمازش را بخواند. روزهی آن روز برایش واجب نیست و اما نماز آن روز برایش واجب است و اینکه بگوییم «الاسلام یجبّ ماقبله» نماز ظهر و عصر برایش واجب نیست، اینطور نیست بلکه چون وقت دارد، باید نماز ظهر و عصرش را بخواند. راجع به حق الناس نیست ممکن است کسی اینطور بگوید که گذشتهها گذشته و اما اگر مال مردم در دست این موجود باشد، این الان که مسلمان شده باید مال مردم را بدهد و مثل آنجا که مسلمان است و خانهی مردم را غصب کرده، باید خانهی مردم را بدهد، الان نیز در حال اسلام غاصب است و مسلّم باید خانهی مردم را بدهد.
یک سیرهی قطعیه برای قاعدهی جبّ داریم که قاعدهی جب چه به معنای امتنان باشد که مشهور در میان اصحاب هست که امتناناً بر این مسلمان و تشویقاً برای اینکه کفار مسلمان شوند و یا بگویید اصلاً قبل از اسلام تکلیف نداشته و الان که مسلمان شده تکلیف پیدا کرده بنابراین برای نماز صبحش تکلیف نداشته تا بگویند نماز صبحت را بخوان. اصلاً قاعدهی امتنان هم نیست. تفاوتی نمیکند. اگر عرض من باشد زیر قاعدهی «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» میزنیم وآن را قبول نداریم و اما قاعدهی جبّ را قبول داریم و این نباید نماز صبح را بخواند. اگر امتنانی هم بفرمایید، باز همین است. مثلاً نماز صبح برای او واجب بوده و الان که مسلمان شده، امتناناً میگویند که نمیخواهد نماز صبح را بخوانی. اما علی کل حالٍ چه امتناناً و چه به معنای عدم تکلیف، اینکه آقای خوئی میفرمایند دلیلی برای قاعدهی جبّ نداریم و روایت غوالی است و عمل اصحاب نمیتواند روایت غوالی را جبران کند؛ به مرحوم آقای خوئی میگوییم قاعدهی جبّ الاّ از قاعدهی «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» است و قاعدهی جبّ دلیل دارد و دلیلش هم خیلی بالاتر از روایات صحیح السند است. اگر ده روایت هم داشتیم اگر بخواهیم با این سیره بسنجیم، این سیرهی قطعیه از آن ده روایت بالاتر است. این خلاصهی حرف است.
یک بحثی هست که نمیدانم چه شده که هم مرحوم سید در عروه و هم مرحوم محقق و صاحب شرائع مفصل راجع به مرتدّ صحبت کردند، اما همهی آنها در آخر کار نتیجه گرفتند که فرقی بین کافر و مرتدّ نیست. همینطور که در کافر هرچه گفتیم که معمولاً میگویند «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» و اما اگر مسلمان شد، قاعدهی جبّ دارد، راجع به مرتد نیز همینطور فرمودند. مثلاً اگر یک بهائی مسلمان شود، گفتند اگر مسلمان نشود «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» و اگر مسلمان شود، قاعدهی جبّ جلو میآید و به او میگویند گذشتهها گذشته و از الان شروع کن و اما اگر مطالعه کرده باشید، مثل صاحب جواهر بیش از دو ـ سه صفحه گفتند اما نتیجه برمیگردد به اینکه فرقی نیست بین کافر و مرتدّ، همینطور که فرقی نیست بین یهودی و نصرانی و یا دهری و فرقی نیست بین اینکه کفر ارتدادی باشد یا کفر غیرارتدادی. بنابراین بحثش را نمیکنیم زیرا بحثی ندارد و ندیدم کسی یک نتیجه بر آن بار کند یعنی فرق بین مرتد و غیرمرتد بگذارد، بنابراین هرچه در کافر گفتیم، در مرتدّ نیز میگوییم و همان قاعدهی جبّ نیز یک سیره در مرتد هست. در زمان پیغمبر اکرم این ارتداد زیاد بود اما پیغمبر اکرم حسابی میبخشند. قرآن نیز میفرماید: (الذین آمنوا ثمّ کفروا ثمّ آمنوا، ثمّ کفروا) اگر نمیخواست بازی در بیاورد، درحالی که مسلمان بود و کافر میشد و دوباره مسلمان میشد، اسلامش را قبول میکردند و قاعدهی جبّ را نیز دربارهی او جاری میکردند.