« فهرست دروس
درس تفسیر استاد محسن ملکی

1403/11/24

بسم الله الرحمن الرحیم

تفسیر آیه 185 آل عمران

 

موضوع: تفسیر آیه 185 آل عمران

 

آیه‌ی مورد بحث

﴿وَ ما الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلّا مَتاعُ الْغُرُور﴾[1]

این آیه شریفه، به سبب وجود واژه «یوم القیامة»، به‌عنوان یکی از دریچه‌های ورود به مباحث معاد انتخاب شد و طی چند جلسه، پیرامون الفاظ، عبارات و محتوای آن به مباحثه و تدبّر پرداختیم.

 

هدف تدبّر در قرآن

در راستای هدف تدبّر در قرآن، این موضوع، به شکل مستقیم، روزهای چهارشنبه با عنوان «قرآن و تدبّر در قرآن» زینت‌بخش هفته ماست. البته هدف ما این است که قرآن، کتاب‌الله، در کنار مباحث فقهی، اصولی و طلبگی ـ که از سنّت پیامبر و عترت اوست ـ مورد توجه قرار گیرد؛ چراکه این دو قرین یکدیگرند. بلکه، می‌توان گفت مباحث اصول و فقه، در ناحیه عترت، مفسّر و مبیّن قرآن ناطق‌اند.

در این رویکرد، ابتدا با نگاه به قرآنِ صامت به مفاهیم پرداخته می‌شود و سپس، روایات و بیانات معصومین (علیهم‌السلام) آن را به قرآنِ ناطق تبدیل می‌کنند.

در انتهای این آیه شریفه آمده است: ﴿وَ ما الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلّا مَتاعُ الْغُرُور﴾

پایان آیه، با آغاز آن که می‌فرماید: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾[2] تناسب خاصی دارد.

یکی از نکات قابل تأمل و تدبّر در این آیه، رابطه میان صدر و ذیل آیه است. در ابتدای آیه، سخن از مرگ همگانی است و در انتها، حیات دنیا به‌عنوان متاعی فریبنده معرفی می‌شود.

«ما» در عبارت «و ما الحیاةُ الدنیا» نافیه است؛ «حیاة» به‌معنای زندگی و «دنیا» به‌معنای نزدیک یا پست است. این معنای دوم (پست و پایین‌تر)، با عالم کون و فساد تناسب بیشتری دارد.

 

ویژگی دنیای مادی

زندگی دنیا، حیاتی است پست؛ چراکه فانی است و بقا ندارد. از نگاه عقل، هر چیزی که دوام و استمرار بیشتری داشته باشد، برتر است. هرچه دوامش کمتر باشد، پایین‌تر و ادنی محسوب می‌شود.

با نگاهی عمیق، هر انسان متفکری درمی‌یابد که این زندگی مادی و طبیعی، حیاتی است که نفس حیوانی از آن لذت می‌برد، درد و رنج می‌کشد، و شیرینی و تلخی را تجربه می‌کند. این نفس، حیاتی دنیوی دارد؛ حیاتی پست که از نگاه انسانی والا، ضعیف و ناچیز است. چرا؟ چون مادی است و ماده، به ماهیت خود، فانی و ناپایدار است.

 

نتیجه وابستگی به دنیا

حال، اگر انسانی به این ماده وابستگی پیدا کند، و تمام دل‌بستگی‌ها، لذت‌ها و معنای زندگی‌اش در همین ماده خلاصه شود، چنین حیاتی، «غرور» و فریب خواهد بود؛ فریبی برای عقل. عقل، وقتی فریب بخورد، از کار می‌افتد. و زمانی که عقل تعطیل شود، انسان بر مبنای حیوانیت خود زندگی خواهد کرد؛ و چنین انسانی، به اسفل‌السافلین سقوط می‌کند: ﴿ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ السّافِلین﴾[3]

در این عالم، فریبی بالاتر از این نمی‌توان تصور کرد. ماده، به ماهیت خود، غرورٌ است؛ مشروط بر آنکه انسان دلبسته‌ی آن شود.

مهم‌ترین فریب و غروری که در عالم شکل می‌گیرد، زمانی است که عقل انسان از کار بیفتد؛ از فعالیت بازبماند، وارد عرصه عمل نشود و زیر خروارها ماده و دلبستگی به دنیا پنهان گردد. خروارها ماده‌گرایی، خروارها تعلق به مظاهر دنیا...

 

پیوند زیبای صدر و ذیل آیه

در این‌جاست که صدر و ذیل آیه شریفه بسیار زیبا و هماهنگ جلوه می‌کند:

آغاز آیه با ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ و پایانش با ﴿وَ ما الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلّا مَتاعُ الْغُرُور﴾ پیوندی عمیق دارند. به تعبیر دیگر، حالا که چنین است، پس بمیر! و این مرگ، حقیقتاً مرگ است؛ نابودی و اضمحلال است. کسانی که دلبسته به این دار غرور و این حیات مادی‌اند، حقیقتاً می‌میرند؛ نه تنها جسم آنان، بلکه جانشان نیز می‌میرد، و گویی نابود می‌شوند.

 

مرگ برای آنان به معنای گذر به جهانی بدتر از این جهان است؛ جهانی پر از عذاب، درد و رنج، و مهم‌تر از همه، بدون انقطاع و پایان.

نکته‌ای که در پایان این آیه قابل توجه است، این است که صدر و ذیل آیه با هم در بده‌بستان معنایی‌اند. متناظرند، متبادل‌اند، و در یک ارتباط درونی، بیانات مختلفی را به ذهن متدبر منتقل می‌کنند.

هنگامی که آیه می‌فرماید: ﴿وَ ما الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلّا مَتاعُ الْغُرُور﴾، ذهن انسان مغرور، بی‌درنگ به آغاز آیه یعنی ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ منتقل می‌شود. و این‌جاست که می‌توان گفت مراد از «ذوق موت»، چشیدن نابودی و اعدام است؛ نابودی‌ای دردناک و تلخ.

در روایات نیز آمده که مؤمن، انسانی که فریب دنیا را نخورده و مغرور نشده، بر دنیا چیره شده است. چنان‌که امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرمود: «یَا دُنْیَا غُرِّی غَیْرِی»[4] یعنی ای دنیا! برو و دیگری را فریب بده.

چه کسی فریب دنیا را می‌خورد؟ کسی که تمام تعلقش به همین مظاهر مادی و طبیعی است. این شخص مغرور است. اما آنان‌که دل از دنیا بریده‌اند، تعلقی به آن ندارند، بر دنیا غالب‌اند و قاهر.

 

مرگ برای مؤمنان: آرامش و لذت

مرگ برای مغروران، چشیدن تلخی، رنج و عذاب است؛ اما برای مؤمنانِ غارّ و غالب، مرگ لذتبخش است. روایتی[5] معروف است که فرموده‌اند: مؤمن، هنگام مرگ، دو گل به او عرضه می‌شود: یکی مُنسیه و دیگری مُسخیه. مرگ برای اولیای خدا، لذت و آرامش است.

مرگ برای آنان جشن و سرور است؛ نوعی بهجت و وصال. چنان‌که حضرت امیر علیه‌السلام فرمود:

«وَ اللهِ، لَابْنُ أَبِي‌طالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْت»[6] یعنی فرزند ابی‌طالب با مرگ، انس دارد. در نتیجه، یکی از نکات کلیدی این آیه، آن است که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾در کنار ﴿وَ ما الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلّا مَتاعُ الْغُرُور﴾ هشداری است به هر خواننده و قاری قرآن، که:

اگر دنیامحور شدی، اگر به این حیات مادی دل بستی، مرگت تلخ خواهد بود.

 

زمینهٔ نزول آیه: ریشهٔ جنایت‌ها

شاید به همین دلیل، این آیه شریفه در ادامه آیاتی آمده که در آن‌ها از تخلف، مخالفت با پیامبر، تکذیب رسولان و حتی کشتن انبیاء سخن گفته شده است.

همه این اعمال ناشایست، ریشه در یک واقعیت دارند: غرور دنیایی.

کسانی که جنایت می‌کنند، رسولان را تکذیب می‌نمایند، و به‌جای نور، به سوی ظلمت گرایش دارند، همه اسیر همین غرور دنیایی‌اند؛ دلبسته به دنیا شده‌اند.

نقطه مقابل این حالت، آن چیزی است که در مناجات شعبانیه[7] آمده است؛ آنجا که می‌خوانیم: «هَبْ لِی كَمَالَ الْانْقِطَاعِ إِلَیْكَ» و امام خمینی (ره) به‌کرّات به خواندن و تدبّر در این مناجات توصیه می‌فرمود.

« هَبْ لِی كَمَالَ الْانْقِطَاعِ إِلَیْكَ، وَ أَنْرِ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْك»

 

جمع‌بندی

این کمال انقطاع، همان پادزهر غرور است؛ همان تریاقی که غرور دنیا را می‌زداید. غروری که ماده و دنیا در دل انسان می‌افکند، بدترین نوع فریب است. هیچ فریبی بالاتر از آن نیست.

 

ریشهٔ نابسامانی‌های اخلاقی: غرور دنیوی

تمام نابسامانی‌ها، حیوان‌صفتی‌ها، جدال‌ها، جنگ‌ها، حسادت‌ها، سوءظن‌ها، غیبت‌ها و به‌طور کلی هر آنچه از رذائل اخلاقی که شما تصور کنید، همگی ریشه در غرور دنیا دارند. این غرور دنیوی، برخاسته از ذات طبیعت و ماده است؛ و ذات ماده چیزی جز فساد و نابودی به‌همراه ندارد.

به بیان دیگر، از درون طبیعت و ماده، جز فساد برنمی‌خیزد. همان‌گونه که اگر غذایی خوشمزه برای مدتی بماند، فاسد می‌شود؛ چرا؟ چون ماهیت ماده، زوال و فساد است. هر چیزی که ذاتش، نیستی و اضمحلال باشد، نهایتاً به فساد و تعفن می‌انجامد. حالا اگر انسانی به چنین چیزی وابسته شود، به واقع دلبسته به فساد، زوال و نابودی شده است. انسان، به متعفّن شدن وابسته می‌شود. حال تصور کنید: یک ظرف زباله که مملو از تعفن است، چقدر آزاردهنده و آسیب‌زا است حتی اگر فقط از کنارش عبور کنیم؛ چه رسد به آنکه دلبسته‌ی آن شویم!

 

منشأ فریب: نحوهٔ ارتباط ما با دنیا

در این‌جا دقیقاً همان فریب و غرور نهفته است. چراکه خودِ ماده و طبیعت کاری نمی‌کند؛ آنچه خیر و شر را می‌سازد، نحوه ارتباط ما با این طبیعت است. اگر به آن تعلق قلبی پیدا کنیم، آثار آن به‌طور طبیعی در زندگی ما ظاهر می‌شود: فساد، فریب و انحراف.

 

تحلیل نحوی و تفسیری آیه شریفه

این‌جاست که آیه شریفه می‌فرماید: ﴿وَ ما الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلّا مَتاعُ الْغُرُور﴾

در این جمله، «الحیاة» اسم مؤنث است؛ و «الدنیا» صفت آن است، که خود مؤنث و از ریشه «ادنی» به معنای پست‌تر یا نزدیک‌تر است.

این ساختار نحوی، جمله‌ای است تأکیدی و حصری. «ما» در اینجا نافیه است و «إلّا» استثنا. در علم نحو، این نوع جمله نشان‌دهنده حصر است؛ به عبارت دیگر، معنای جمله چنین است: هیچ‌چیز از زندگی دنیا نیست مگر بهره‌ای فریبنده.

اینجا، موصوف و صفت در یک ترکیب وصفی قرار گرفته‌اند. «حیاةُ الدنیا» موصوف و صفت است که به عنوان مستثنی‌منه عمل می‌کنند، و «متاعُ الغرور» مستثنا است. حاصل جمله، بیان حقیقت این زندگی مادی است:

حقیقت زندگی دنیا، چیزی نیست جز متاعِ غرور.

حتی می‌توان از «إلّا» صرف‌نظر کرد و چنین بیان داشت: «الدنیا متاعُ الغرور.»

یعنی دنیا، هم‌ارز است با بهره‌ای فریبنده. و این خود نکته دیگری دارد.

 

معنای متاع و غرور

واژه متاع به معنای بهره، تمتع و لذت است. اما در اینجا، متاعی فریبنده. بهره‌ای که ظاهرش شیرین، جذاب و دلربا است؛ اما در واقع، چیزی جز فریب و انحراف برای انسان ندارد. این همان شیرینی فریب‌دهنده، لذتی گمراه‌کننده و کامجویی زودگذر و ویرانگر است.

ان‌شاءالله، ادامه این بحث و نکات باقی‌مانده پیرامون این آیه شریفه، در جلسه بعد تقدیم خواهد شد.


[1] آل عمران، 185.
[2] . همان.
[3] . تین، 5.
[4] . نهج‌البلاغه، حکمت ۷۷.
[5] . مفاتیح الجنان، باب ما یُقال عند الاحتضار.
[6] . نهج‌البلاغه، خطبهٔ ۵.
[7] . مفاتیح الجنان.
logo