« فهرست دروس
درس تفسیر استاد محسن ملکی

1403/08/30

بسم الله الرحمن الرحیم

آیه 185/سوره آل عمران /معاد در قرآن

 

موضوع: معاد در قرآن/سوره آل عمران /آیه 185

در کربلای معلی که نائب الزیاره همه دوستان بودم بحث تفسیر را در قسم نفس از کتاب شریف فروغ الغویه خواندم و فی الجمله در فرق بین عقل و نفس و روح صحبت شد و اما ادامه بحث

﴿کل نفس ذائقه الموت﴾ بحث کل و نفس تکمیل شد و امروز کلمه ذائقه را با هم بررسی می کنیم

بر اساس آنچه گذشت مضاف الیه در "کل نفس" همان نفس حیوانی است که شاخصه اولی آن نفَس است یعنی حیوانی که تنفس می کند و دم و بازدم دارد، گرچه "نفس" قابلیت داشت بر عقل و روح هم اطلاق شود اما در اینجا مقصود نفس حیوانی است که در جلسه گذشته اشاره شد؛

"ذائقه" اسم فاعل ثلاثی مجرد و مونث است از ذاق یذوق ذوقاً به معنای چشیدن طعم اشیاء است در قرآن این واژه سه مرتبه به کار برده شده است:

اولین مورد آیه مورد بحث خودمان ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾

دومین مورد ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ﴾ [1]

سومین مورد ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ﴾ [2]

مجموع کلمه ذوق که به معنای چشیدن است از ثلاثی مجرد، اسم فاعل، امر، فعل ماضی و باب افعال مجموعا 65 مرتبه در

قرآن آمده است و اولین مورد آن با حضرت آدم و حوا همراه است

﴿فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا ﴾ [3] وقتی پدر و مادرمان از درخت چشیدند بدی هایشان آشکار شد

کلمه ذوق چشیدن و مزه کردن از لوازم ماده است و اگر بخواهیم آیه را در نگاه اولی طبق لغت ترجمه کنیم باید آنچه می چشند مادی باشد لذا نفسی که در این آیه بکار برده شده است همان نفس و بُعد حیوانیت انسان است که می چشد جداشدن روح را از خودش یعنی درد و رنج و مصیبت طبیعی برای بُعد حیوانیت است که نفس حیوانی انسان می چشد جدا شدن روح را از بدن و از اینجا پی می بریم به اینکه موت عدمی نیست بلکه امری وجودی می باشد چون اضافه "ذائقه" به "موت" اضافه لفظی است اضافه عامل به معمول است یعنی ذائقه النفس الذائقه الموت نفس چشاننده است موت را که موت اضافه به مفعول شده بنابراین موت وجودی است روی همین جهت در روایات و بیانات معصومین علیهم السلام از جمله کلام امام حسین علیه السلام در کربلا به اصحاب آمده است: « لیس الموت الا قنطرة تعبر بکم عن البؤس و الضراء الی الجنان الواسعه » [4] موت پل و نوعی انتقال است نهایتا این انتقال فیه ما فیه در آن مطالب فراوانی وجود دارد مانند بحث سکرات موت و سختی های جان دادن که مطرح می شود؛

عده ای می گویند شخصی با تیری جان داد سکرات و سختی جان دادن یعنی چه؟ سکره همان طور که از اسمش پیداست یک لحظه است لحظه ای که همه چیز اتفاق می افتد یا شیرینی و یا تلخی طبق روایات معروف مؤمنین راحت جان می دهند و آنانکه گنهکار هستند سخت و این نوعی از چشیدن است البته تشبیه معقول به محسوس است که در آیه حکایت از اتفاق حتمی و درک کامل و مشهود مرگ دارد که توسط انسان انجام می گیرد بلکه تمام موجودات زنده.

همان طور که در روایت محمد بن یحیی عطار قمی استاد شیخ کلینی و دیگران از شخصیت های عین و ثقه شیعه عن احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی ثقه و معتبر عن حسین بن سعید بن حماد ابن مهران اهوازی ثقةٌ و عینٌ که از امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم صلوات الله روایت نقل می کند عن فضالة بن ایوب ازدی از اصحاب امام کاظم علیه السلام ثقه عن ابی المغراء حمید بن مثنی عجلی صیرفی کوفی ثقةٌ به شکل موکد لذا این روایت از روایات ناب و معتبره است (که ما طلبه ها خود را توصیه می کنیم همواره روایاتی را ذکر کنیم که سند داشته باشد بویژه روایت هایی که بحث تعبدی و ماوراء الطبیعتی در آن بیان شده است) یکی از روایت های مستند و معتبر در بُعد معاد و تفسیر قرآن همین روایت است که امروز به آن می پردازیم «قال حدثنی یعقوب الاحمر» یعقوب ابن سالم احمر اخو اسباط بن سالم ثقه و از اصحاب حضرت صادق علیه السلام « قال دخلنا علی ابی عبدالله نعزیه باسماعیل فترحم علیه »داخل شدیم بر امام تا تعزیه بگوئیم به خاطر از دست دادن اسماعیل، حضرت فرمود خدا رحمت کند اسماعیل را « ثم قال ان الله عزو جل نعی الی نبیه نفسه ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ﴾[5] و قال ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ ﴾ [6] » خداوند خبر داد به پیغمبر: تو میمیری و همه می میرند « ثم انشا یحدث فقال انه یموت اهل الارض حتی لا یبقی احد » بعد حضرت ادامه دادند: همه اهل زمین می میرند و هیچ کس باقی نمی ماند « ثم یموت اهل السماء حتی لا یبقی احد الا ملک الموت و حملة العرش و جبرئیل و میکائیل » و همچنین اهل آسمان مگر ملک الموت و حاملان عرش و جبرئیل و میکائیل « قال فیجیء ملک الموت یقوم بین یدی الله عز وجل فیقال له » فرشته وحی در جایگاه خاصی قرار می گیرد و با خدا صحبت می کند به عزرائیل گفته می شود « من بقی و هو اعلم »چه کسی مانده است وخدا خود می داند « فیقول یا رب لم یبق الا ملک الموت و حمله العرش و جبرئیل و میکائیل فیقال قل لجبرئیل و میکائل فلیموتا »به آنها هم بگو بمیرند « فیقول الملائکه عند ذلک یا رب رسولاک امیناک؟ » فرشتگان شروع می کنند به صحبت دو رسول تو هستند اینهان نیز بمیرند؟ « فیقول انی قضیت علی کل نفس فیها الروح الموت » در بحث گذشته در معنای نفس از فروغ الغویه آوردیم نفس می توانست به معنای روح یا عقل یا حیوانیت باشد این روایت شاهد است که در آیه شریفه منظور بعد حیوانی است؛ الله تبارک و تعالی فرمود من حکم کردم بر هر نفسی که در آن روح است موت را بنابراین روح غیر از نفس است و نفس در بحث انسان همان بعد حیوانیت است و روح دو معنا دارد یکی همان روحی که نفخت من روحی و دیگر زندگی و حیات است « ثم یجیء ملک الموت حتی یقف بین یدی الله و یقال من بقی؟ و هو اعلم فیقول یا رب لم یبق الا ملک الموت و حمله العرش فیقول قل لحمله العرش فلیموتوا »به فرشته مرگ می گوید به حاملان عرش بگو باید بمیرند « قال ثم یجیء کئیبا حزینا لا یرفع طرفه » فرشته مرگ می آید در حالی که محزون است و توجهش به بالا نیست « فیقال من بقی؟ قال یا رب لم یبق الا ملک الموت فیقال له مت یا ملک الموت » "یقول" یعنی بحث مرگ از عالم امر است نه از عالم خلق با امر او کسی می میرد یا زنده می شود « فیمت » فرشته مرگ هم می میرد « ثم یاخذ الارض بیمینه و سماوات بیمینه »زمین و آسمان را با دست راست می گیرد « و یقول این الذین کانوا یدعون معی شریکا؟ » کجا رفتند آنانکه ادعا می کردند شریک من هستند « این الذین کانوا یجعلون معی اله آخر؟ »[7] کجا رفتند آنانی که در کنار من معبود دیگری را قائل بودند این روایت اشاره به آیه 67 زمر دارد ﴿وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّماوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ﴾ همه هستی توسط یمین قدرت حضرت حق تجلی می کند و در بعد یمن ایجاد شده است و با همان دست همه چیز جمع می شود و در اراده او قرار می گیرد.

این حدیث شریف برای بیان ﴿کل نفس ذائقه الموت﴾ هم از جهت کمی و هم از جهت کیفی قابل بررسی است که کل نفس عبارت است از هر موجود جاندار (که نامی را شامل نمی شود) و کلمه ذائقه الموت تشبیه معقول به محسوس است چون ذوق کاملا درک را سمعی بصری می کند وقتی انسان تلخی یا شیرینی را از طریق زبان می چشد احساس می کند همه تلخی و شیرینی جزء وجودش شده است "اقرب معلوم بعالمه" بحث موت که امری ماوراء طبیعتی و معقول است تشبیه به محسوس شده تا حتمی و حقیقی و واقعی بودنش مشخص شود و علاوه بر آن اینکه موت امری وجودی است .


logo