1403/08/16
بسم الله الرحمن الرحیم
آیه 185/سوره آل عمران /معاد در قران
موضوع: معاد در قران/سوره آل عمران /آیه 185
جلسه ای دیگر در تدبر آیات شریفه ای که ارتباطی با معاد و رستاخیز اصغر و اکبر دارند این جلسه آیه 185 از سوره آل عمران را مورد واکاوی قرار می دهیم ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ﴾
نکته اول: یکی از عوامل موثر در تربیت انسان و از بین بردن اخلاق رذیله، یاد مرگ است به پیوست آیه قبلی که بحث بخل و صفت شح نفس مطرح شد حضرت حق تبارک و تعالی این آیه و جریان کل نفس ذائقه الموت را بیان می کند تا انسان را وادار به این تفکر نماید که جان و جسم و حیات تو از بین خواهد رفت چه رسد به اموال و داراییت؛ ای انسان در این دنیا موقت هستی و به زندگی دائمی منتقل می شوی بیندیش و صفات رذیله را از خود دور کن با لحاظ تمام جوانب بحث معاد که زندگی بعد از مردن حقیقتا شروع می شود و اسباب و وسائل زندگی پر از عیش و نوش در قیامت صغری با همین اوضاع و احوال که خدا در اختیار انسان قرار داده تامین می شودبر همین اساس با اوامر و نواهی انسان را توجیه کرده و دو حجت قرار داده تا اوضاع و احوال زندگی را برای آخرت تامین کند لذا به این شکل یاد مرگ می شود موعظه گر حقیقی
نکته دوم: عبارت "کل نفس ذائقه الموت" اولین قسمت آیه است که خود گزاره ای کامل و قضیه حقیقیه کلیه است کل اضافه به نفس شده و از نفس کسب تانیث مجازی کرده روی همین جهت مبتدا است و خبر آن ذائقةُ که لفظ مذکر است اما با اضافه کسب تانیث نموده ابن هشام ابومحمد عبدالله جمال الدین انصاری مصری متوفی 761 صاحب مغنی اللبیب می فرماید اسم موضوع لاستغراق أفراد المنكّر ، نحو ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ﴾والمعرف المجموع (گاهی کل داخل می شود بر اسم معرفه ای که جمع است) نحو ﴿كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْداً﴾ (کلهم اضافه به معرفه شده که نوعی استغراق است) و أجزاء المفرد المعرف (و گاهی اضافه می شود به اجزاء یک فرد) نحو «كلّ زيد حسن» فإذا قلت «أكلت كلّ رغيف لزيد» كانت لعموم الأفراد ، فإن أضفت الرغيف إلى زيد صارت لعموم أجزاء فرد واحد[1]
دو مورد اول کل مفهومی است و به افراد اضافه می شود، مورد آخر کل به حسب اجزاء بوده و به اجزاء اضافه می شود مانند کل زید که به اجزاء زید اضافه شده در منطق خواندیم تفاوت بین کل و کلی آن است که کلی مفهوم آفرین باشد "یصدق علی کثیرین" و کل عبارتست از اجزاءِ کنار هم قرار گرفته که یک حقیقت را تشکیل می دهد و افراد ندارد بعد می فرماید «حکمه الافراد و التذکیر »کل هم مفرد است و هم مذکر و معنای آن به حسب مضاف الیه تبیین می شود «فاذا اضیف الی مونث وجب مراعاتها کما فی ﴿کل نفس بما کسب رهینه﴾ »چون اضافه به نفس شد کسبت می آید
جوهری می گوید « کلٌ لفظه واحد و معناه جمعٌ قال فعلی هذا نقول کل حضر و کل حضروا » کل حضر هم معنای جمع دارد و هم معنای فرد «علی اللفظ مرة ًو علی المعنی اُخری »گاهی از کل لفظ را لحاظ می کنید و گاهی معنای آن را و می گویید حضروا «و کل و بعض معرفتان» این دو از معارف هستند «ولم یجئ عن العرب بلالف و اللام» [2] الف و لام بر اینها داخل نشده زیرا بر حسب مضاف الیه معرفه می شوند بنابراین کل یا به معرفه اضافه می شود یا به نکره همین که اضافه شد تخصیص است و تخصیص کف معرفه بودن است نتیجتاکل در اینجا مبتدا است و اضافه آن معنوی و معنای استغراق دارد
نکته سوم: کلمه نفس است در اینجا مناسب است بحث نفس و عقل و روح را بررسی کنیم ابن منظور در لسان العرب این گونه می گوید: «النفس الروح » و از ابن بری نحوی (ابومحمد عبدالله بن بری مقدس مصری متوفی 583 در قاهره صاحب حاشیه بر صحاح اللغه که از اسماعیل جوهری است و همه از اهل سنت هستند) نقل می کند «اما النفس الروح و النفس ما یکون به التمییز فشاهدهما قوله سبحانه ﴿الله یتوفی الانفس حین موتها﴾» نفس چیزی است که مایه تمییز است (در ایه شریفه است دو نفس آمده یکی انفس و یکی موتها) «والنفس الاولی هی التی تزول بزوال الحیاة »اولی همان روح است که وقتی حیات انسان از بین می رود آن هم زائل می شود « و النفس الثانیه التی تزول بزوال العقل » و دومی همان که با زوال عقل از بین می رود بنابراین اندرون ما دو نفس است یکی نفس بخاری و یکی نفس ممیز که همان عقل است و دوباره می گوید نفس معانی زیادی دراد « و اما النفس الدم و شاهده قول السموأل »ابن عریض بن عادیا در زمان جاهلیت در نیمه اول قرن ششم میلادی زندگی می کرده است یهودی مسلک از ساکنان خیبر و شاعری زبردست بوده ، برای نفس به معنای خون این شعر را مثال میزد
«تسیل علی حد الظبات نفوسنا و لیست علی غیر الظبات تسیلُ »
ظبه یعنی لب تیز شمشیر؛ خونهای ما جاری می شود بر لبه تیز شمشیر و جای دیگر جاری نمی شود « و انما سمی الدم نفسا لان النفس تخرج بخروجه »به دم نفس می گویند چون نفس انسان با خروج دم خارج می شود « و اما النفس بمعنا الاخ فشاهده قوله سبحانه ﴿فاذا دخلتم بیوتا فسلموا علی انفسکم﴾ »[3] سلام کنید بر نفس هایتان یعنی برادران « و اما التی بمعنی عند فشاهده قوله تعالی حکایتةً عن عیسی علی نبینا محمد و علیه السلام ﴿ تعلم ما فی نفسی و لا اعلم ما من نفسک ﴾»[4] در ادامه می گوید« والاجود فی ذلک قول ابن انباری »(ابوبکر محمد بن قاسم انباری متوفی 328 نحوی و مفسر صاحب کتاب معروف غریب الحدیث که از کتب دقیق در بحث لغت و اصطلاح شناسی است) «ان النفس هنا الغیب لان النفس لمّا کانت غائبه اوقعت علی الغیب یشهد بصحة قوله ﴿انک انت علام الغیوب﴾ »[5] [6]
کامل تر از همه این تعاریف کتابی است بنام فروغ لغویه ابی هلال که کامل ترین بحث را فرق بین روح و عقل و نفس دارد .