« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محسن ملکی

1403/09/24

بسم الله الرحمن الرحیم

تنبیهات برائت/برائت /اصول عملیه

 

موضوع: اصول عملیه/برائت /تنبیهات برائت

در بحث اصول قرار بر این شد در متن کفایه غور نموده و فرمایشات مرحوم آخوند را به شکل واضح ببینیم تا مشخص شود احادیث من بلغ در نظر ایشان چه معنایی دارند به اینجا رسیدیم که مرحوم آخوند می فرماید: « لایبعد دلالة بعض تلک الاخبار علی استحباب ما بلغ علیه الثواب » تا قبل از این روایت را در جلسه قبل توضیح دادیم و از اینجا به بعد گویا مرحوم آخوند برگشتی دارد و می خواهد از احادیث من بلغ استحباب را استفاده نماید اگر از احادیث من بلغ استحباب استفاده شود با یک تیر دو نشان را هدف گرفته ایم اول اینکه احتیاط در باب عبادات را درست کرده ایم و دوم تسامح در ادله سنن را لذا می فرماید: « لا يبعد دلالة بعضٍ تلك الأخبار على استحباب ما بلغ عليه الثواب فإن صحيحة هشام بن سالم المحكية عن المحاسن عن أبي عبدالله عليه‌السلام قال: من بلغه عن النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله شيء من الثواب فعمله، كان أجر ذلك له، وأنّ كان رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله لم يقله» وقتی به روایت عمل کرد اجر آن عمل را دارد «ظاهره فی ان الاجر ثواب کان مترتبا علی نفس العمل الذی بلغه عنه انه ذو ثواب » این صحیحه ظاهرة و ظهور هم که یکی از ظنون معتبره است به عنوان مثال روایتی به گوش ما خورده است که "من اکل الجبن فی اول شهر وجب له الجنه" کسی که اول ماه این کار را انجام دهد پس فعل پنیر خوردن ثواب دارد که مرحوم شیخ اعظم این نظر را قبول ندارد؛ مرحوم آخوند می گوید« و کونه الداعی الی العمل غیر موجب لان یکون الثواب انما یکون مترتباً علیه فیما إذا أتی برجاء أنه مامور به و بعنوان الاحتیاط » اینجا دفع دخل مقدر می کند شیخ اعظم فرموده بلوغ در اینجا مهم است و بحث خود عمل نیست همین که به گوش شخص رسیده و به نیت ثواب سراغ آن عمل می رود، می شود احتیاط و کاری به خود عمل ندارد مرحوم آخوند می گوید این طور نیست بلوغ علت غایی است یعنی کار را انجام می دهد تا به ثواب برسد « والغایة لاتقید »غایت قید قرار نمی گیرد که بشود موضوع برای ثواب و بعد بشود احتیاط و عمل کنار رود "و کونه (بلوغ) الداعی الی العمل غیر موجب لان یکون الثواب (بلوغ)" همین که ثواب مترتب بر بلوغ باشد "فیما اذا اتی" به امید اینکه مامور به باشد "و بعنوان الاحتیاط" پس معنا می شود احتیاطی «بداهة ان الداعی الی العمل لا یوجب له وجهاً و عنواناً »علت غایی هیچگاه عنوان و قید برای عمل قرار نمی گیرد « یؤتی به بذلک الوجه و العنوان» تا بعد بگوئید عمل را به عنوان احتیاط می آورد پس احتیاط ملاک است نه خود عمل « و اتیان العمل بداعی طلب قول النبی کما قید به فی بعض الاخبار و ان کان انقیادا الا ان الثواب فی الصحیحه إنما رُتّب علی نفس العمل » اگر عملی را انجام دهید برای اینکه به نظر پیامبر برسید گرچه این انقیاد است ولی شارع ثواب را روی خود عمل قرار داده نه روی انقیاد و احتیاط بنابراین از ثواب به استحباب منتقل می شویم

در مباحث گذشته مرور کردیم که مرحوم آخوند فرمود طبق برهان إِنّ ثواب مترتب بر عمل شده و هر عملی که ثواب داشته باشد مستحب است « ولاموجب لتقییدها به لعدم المنافات بینهما » معنا ندارد روایت را مقید نماییم به غایت و احتیاط چون منافات ندارد شما هم نیت ثواب کنید تا به قول پیامبر برسید و هم عمل مستحب باشد «بل لو أتی به کذلک او التماسا للثواب الموعود کما قید فیه به فی بعضها لاوتی الاجر و الثواب علی نفس العمل » علی کل حال وقتی می خواهند ثواب دهند می گویند چون اول ماه پنیر خورد حال این عمل چه به نیت رسیدن به قول پیامبر باشد و چه به نیت رسیدن به ثواب « لابما هو احتیاط و انقیاد » ثواب را بخاطر احتیاط و انقیاد به او ندادند « فیکشف عن کونه بنفسه مطلوباً و اطاعةً» وقتی ثواب روی عمل رفت کشف می شود خود عمل مطلوب است فهو مستحب نفسی و طاعة « فیکون وزّانه وزان من سرح لحیته» مانند داستان کسی که ریشش را شانه بزند ثواب دارد« او من صلی او صام فی اول شهر فله کذا» یعنی بخاطر همان عمل « ولعله لذلک افتی المشهور بالاستحباب » بخاطر همین جهت مشهور فتوا داده اند توسط احادیث من بلغ آن اعمال و افعالی که می شنوید دارای ثواب است مستحب است چون ثواب مترتب بر عمل شده است؛

در آخر می فرماید « فافهم و تامل »[1] یک احتمال این تامل در آخر حرف این است که این گفته ها برای مرحوم آخوند زیاد محکم نیست و باز هم می رود سراغ احتیاط و انقیاد وجه دیگری هم دارد اینکه مشهور فتوا داده اند به استحباب شاید بخاطر این است که توسط اخبار من بلغ ادله حجیت خبر واحد را تخصیص زده اند ادله حجیت خبر واحد اینست که خبر واحد باید موثق و صحیح باشد احادیث من بلغ گفته اند در باب مستحبات دقت زیاد لازم نیست و تخصیص می خورد به این معنا که خبر ضعیف و خبری که عادل یا موثق نباشد هم حجت است پس بنابراین نمی توانیم با ادله حجیت خبر واحد خبر ضعیف را کنار بزنیم زیرا سیطره حجیت خبر واحد توسط احادیث من بلغ از خبر ضعیف برداشته می شود لذا فتوا به استحباب داده و قائل به تسامح در ادله سنن می شوند "فکیف کان ان صاحب الکفایه ذهب الی استفادة استحباب نفس العمل بعنوانه الاولی بالنسبة الی بعض اخبار من بلغ و علی هذا المبنا" علی کل حال با این عبارات آخر صاحب کفایه می شود فی الجمله بالنسبه با بعضی از روایات من بلغ بویژه صحیحه هشام هم احتیاط در باب عبادات را درست کنیم و هم تسامح در ادله سنن را لکن در اینجا استاد ما حضرت ایة الله فلسفی رضوان الله تعالی علیه به این فرمایش حاشیه زدند ، مرحوم آخوند فرمود داعی و انگیزه قید قرار نمی گیرد مهمترین حرف آخوند در اخر این بود که اگر در احادیث من بلغ مرتب بیان شده "طلبا للثواب" یا "طلبا لقول النبی" اینها علت غایی است و علت غایی نمی تواند قید و عنوان قرار گیرد برای عمل و این امری مسلم است، در منطق خواندیم علت غایی تصورا مقدم بر معلول است اما تحققا متاخر از معلول می باشد و هیچگاه علت قید برای موضوع و حکم قرار نمی گیرد؛ علت، حقیقتی است خارج از معلول و نمی تواند قید برای ان قرار گیرد ایشان فرمودند این مطلب روشن است اما فرمایش مرحوم آخوند ربطی به مانحن فیه ندارد ما هستیم و روایات من بلغ که "فاء" در آن بکار برده شده است و آخوند از این "فاء" استفاده می کند؛ "فاء" در اینجا فقط دلالت دارد بر اینکه مابعد مترتب بر ماقبل است گویا استاد به صاحب کفایه فرمود شما مشکل "فاء" را حل کنید این "فاء" می گوید مابعد مترتب بر ماقبل است این ترتب دو صورت دارد:

1. ترتب معلول بر علت فاعلی مانند انجا که می گوییم آتشی پدید آمد "فاحترق الباب" احتراق و سوختن مترتب شده بر آتش که علت فاعلی است.

2. ترتب معلول بر علت غایی مانند ترتب شرب بر عطش "حصل لی عطش فشربت" آب خوردن ترتب معلول است بر علت غایی چون عطش علت غایی است و آب خوردن برای رفع عطش است در احادیث من بلغ کدام مورد است؟ در این احادیث "فاء" ترتب معلول بر علت فاعلی است یا معلول بر علت غایی ؟

اگر ترتب معلول بر علت غایی باشد که یقینا احادیث من بلغ ارشادی هستند کار را انجام می دهد تا به ثواب برسد بنابراین معلول مترتب بر علت غایی می شود و علت غایی رسیدن به ثواب است اگر ترتب معلول بر علت غایی باشد همان حرفی است که بسیاری از محققین می زنند که احادیث من بلغ ارشاداتٌ

اما اگر ترتب معلول بر علت فاعلی باشد به این صورت که بلوغ از سنخ علت فاعلی باشد "من بلغه ثواب" کسی که به گوشش بخورد ثواب، باعث می شود برود سراغ عمل پس باید اراده فعل کند که می شود علت فاعلی و تحقق و از اجزاء این علت فاعلی بلوغ و علم و وصول است لذا اگر به گوش کسی خورد که ثواب دارد علت فاعلی می شود پس بلوغ و توجه و اراده علت فاعلی است برای انجام فعل و هذا دلیلٌ علی الاستحباب در این صورت می توانید قائل به استحباب شوید و بگوئید وصول از طرف شارع دلیل است برای اینکه شخص اراده کند فعل را و این اراده فعل در صورتی است که مطلوب باشد و کشف می کنیم مطلوبیت فعل را نزد شارع و قائل به استحباب می شویم لکن "دون اثباته خرط القتاة" اگر بخواهیم چنین چیزی را اثبات کنیم که بلوغ علت فاعلی است و بعد از آن اراده می آید و بعد قائل به استحباب شویم اول کلام است لذا در احادیث من بلغ عمل مترتب شده است بر علت غایی یعنی معلول مترتب بر علت غایی که ثواب است شده کار را انجام می دهم برای رسیدن به ثواب که همان بیان عقل و احتیاط و انقیاد است و از این روایات نمی توانیم استحباب را اثبات کنیم

تتمه بحث سیاتی...


logo