« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد محسن ملکی

1403/10/19

بسم الله الرحمن الرحیم

حاکمیت اسلامی نتیجه محور یا وظیفه محور/فقه الحکومه /مباحث مستحدثه

 

موضوع: مباحث مستحدثه/فقه الحکومه /حاکمیت اسلامی نتیجه محور یا وظیفه محور

عن الکاظم علیه السلام قال یا هشام إنّ لقمان قال لابنه تواضع للحق تکن اعقل الناس [1]

از توصیه های امام موسی بن جعفر علیه صلوات الله به هشام اینکه فرمود ای هشام لقمان به فرزندش این گونه توصیه نمود که در برابر حق متواضع باش تا عاقل ترین انسان ها باشی

این نوعی از بیانات معصومین علیهم السلام است برای واقعیت های زندگی انسان بر صفحه خاک که اگر می خواهید عاقل تری انسان ها، انسان ترین انسان ها و مؤمن ترین مؤمنان باشید در برابر حق اهل تواضع باشید

ریز و درشت را در تمام امور حق پذیرفتن و در مقابل آن زانو زدن چه حق الله و چه حق الناس، مواردی که ما طلبه ها در زندگی سعی می کنیم عمل نماییم مانند محبت ورزی به دیگران، احترام به والدین، خیر رسانی به دیگران،کنترل هوی و هوس تمام این موارد حق است و پذیرفتن و دل دادن به این ها و مسئولیت پذیری این موارد باعث می شود عقل انسان به روز و در لحظه فعال باشد و زندگی را بر مبنای عقل ببندد عقل یعنی چراغ روشن و صراط مستقیم و واقعیتِ هستی.

وفقنا لذلک

در بحث مستحدث فقه الحکومه به اینجا رسیدیم که حکومت اسلامی به عنوان یک شخصیت حقوقی وظیفه محور و نتیجه گرا است اما با این بیان که در عالم تصور نتیجه گرا است و در عالم تحقق وظیفه مدار.

برای اینکه بحث نتیجه گرایی که از مسائل مهم و از حقایق اصیل در زندگی یک حکیم است واضح تر جلوه نماید کلام مرحوم صدر المتالهین را در اسفار که بیانی ضرب القاعده ای و رقیق و عمیق در بحث علت فاعلی و علت غایی دارد بازگو

می کنم.

عالم هستی عالم علت و معلول و اسباب و مسببات است لذا حضرت باری تعالی نیز بر اساس بیان قران و حدیث این گونه عمل می نماید « أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ »[2] خداوند ابا دارد که امور را جز از طریق اسباب فراهم آورد

هم آغاز یک پدیده علت دارد و هم پایان آن و به نظر می رسد این حقیقت علت و معلول بر طبق دو اصل اساسی دین بلکه دو اصل اساسی هستی بسته شده است: 1. اصل مبدأ 2. اصل معاد

مبدأ نازل منزله علت فاعلی و معاد نازل منزله علت غایی بوده و این دو علت در عالم هستی تمام نقش هستی را بازی می کنند و شاید نظام احسن عالم توسط این دو علت (مبدأ و معاد) تفسیر شوند و به نظر می رسد در تحقیق و تدقیق به این نتیجه می رسیم که اگر عبد، انسان و عاقل باشد به معنای حقیقی کلمه در تمام نظام تکوین و تشریع مبدأ و معاد را می بیند بحث مبدأ و معاد یعنی توحید و قیامت در تمام زوایای هستی ساری و جاری است حال مقداری دست پایین در مرحله علت و معلول ظهور می کند؛ حکیم علی الاطلاق الله جلت عظمته هستی را طبق علت فاعلی و علت غایی بسته است، هیچ خلقی ننمود و هیچ اراده ای نکرد مگر اینکه معلل بود به علت غایی و طبق مباحث مطرح شده علت غایی همان نتیجه و مقصد است هر چه آفرید و هر چه تکوین و تشریع نمود معلل است به یک غایت؛ اصولا گویا این مسأله با فطرت ما عجین است و فطرت ما چیزی جز تجلی حضرت باری تعالی نیست، فطرف بر پایه عقلانیت بسته شده است و عناصر اصلی آن دو چیز است: توحید و معاد و در عالم فعلیت می شود علت فاعلی و علت غایی چنانچه صبح که بیدار می شویم فاعل و غایت است بنابراین حقیقت نتیجه گرایی و مقصد گرایی و علت فاعلی را در حکمت پروردگار و حکمت هستی، اصل دانستن امری واضح است روی همین جهت مرحوم ملاصدرا در اسفار می گوید:« والفاعل علةٌ لوجود ماهیة الغایه فی العین لا لکون الغایة غایة و لا لماهیتها والغایة علة لکون الفاعل فاعلا » [3] این تعبیری دقیق و لطیف است "والفاعل علة لوجود الماهیة الغایه فی العین " نجار علت است برای وجود ماهیت میز که غایتی در خارج روی آن استوار می شود و آن تحریر است نه اینکه علت باشد برای خود غایت زیرا خود غایت حقیقتی است که در عالم تصور و تئوری تقدم بر فاعل دارد و هیچ گاه علت فاعلی علت خود غایت نیست بلکه علت ماهیت غایت است برای تقریب به ذهن می گوئیم "مقدمةُ الواجب واجبٌ" خود مقدمه واجب نیست مقدمه به حمل شایع صناعی واجب می شود در اینجا نیز علت فاعلی علت خود غایت نیست، علت ماهیتی است که غایت بر آن تجلی می کند یعنی علت برای میز است و تحریر معلول است وعلت غایی تقدم بر فاعل دارد اول غایت به ذهن نجار می آید سپس آن را بعث کرده و به آن فاعلیت می دهد "لا لکون الغایة غایتا و لا لماهیتها" حتی علت برای ماهیت و حقیقت غایت نیز نیست بلکه غایت عینی است، غایت به حمل اولی ذاتی مقدم بر علت فاعلی است "والغایة علة لکون الفاعل فاعلا" غایت علت است برای اینکه فاعل، فاعل باشد؛ نجار زمانی دست به اره و چوب می برد و بعث صورت می گیرد که در ذهن او تحریر شکل بگیرد؛ همه این گونه ایم چرا برای سوار ماشین شدن یا انجام کاری فاعل شدید ؟ در پاسخ می گوئیم هدف و مقصدی در ذهن پدید آمد که ما را برای فاعل شدن واداشت پس می توان گفت "والعلة الغاییه علة للفاعلیة" علت غایی علت است برای اینکه فاعل شویم؛ پس علت غایی مقدم است بر علت فاعلی

حال وظیفه در مباحث مطرح شده کجای این داستان است؟ وظیفه فاعل گرایی است حکومت اسلامی می خواهد قانون جعل نماید حاکم اسلامی می خواهد دستور دهد و مثلا امر به جهاد کند، فرماندار نصب کند و تمام این موارد فاعلیت اوست فاعلیت یک شخصیت حقیقی و حقوقی مرهون علت غایی است پس اینکه تعبیر کردیم حکومت اسلامی در عالم تصور، نتیجه گرا و غایت گراست ولی در عالم تحقق، وظیفه مدار است همین فرمایشی است که مرحوم ملاصدرا در علت فاعلی و علت غایی ذکر می کند؛ موظف شدن انسان به وظیفه و مکلف شدن او به تکلیف، جلوه فاعلیت انسان است حال انسان (شخصیت حقیقی) یا حکومت(شخصیت حقوقی) موظف شدن یا عنوان فاعلیت پیدا کردن و تبدیل شدنش به علت فاعلی توقف بر علت غایی دارد ؛ وقتی این مساله تبیین شد برای ذکر شواهد قرآنی و حدیثی آن الی ماشاالله آیات قرآنی داریم که حقیقی را که از اول جلسه صحبت کردیم تبیین می کند

1. ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾ [4] ما اینهمه پرتو افکنی کردیم که در هستی تکوین و تشریع به این هدف است تا مشخص شود که الله حق است هدف و غایت، معرفت است

حال مقاصد کلی و مقاصد الشریعه:

2. تزکیه و تعلم غایت است برای ارسال رسل ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ ﴾[5]

3. اخراج از ظلمت به نور ﴿نور يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ﴾ [6]

4. ایجاد بصیرت ﴿ذَا بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾ [7]

5. رفع خرافه گرایی به شکل های متفاوت مصادیق فراوانی را دارد که غایت گرایی را معرفی می کند ﴿فَالَّذِينَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِيَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ [8]

6. ایجاد حیات طیبه ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً﴾ [9]

بنابراین مقاصد شریعت غایاتی است که در کتاب و سنت به شکل کلی ذکر شده و گاهی نیز به شکل بسیط و تفصیلی به عنوان مثال:

1. در خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها « فَجَعَلَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیامَ تَثْبیتاً لِلْاِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْییداً لِلدّینِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ اِما مَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ» تمام بیان علت غایی است

2. روایتی از فضل بن شاذان از امام رضا علیه السلام نقل می کند با سندی که بعضی افراد آن مورد اشکال هستند مثلا عبد الواحد بن محمد بن عبدوس نشابوری که در رجال بر ثقه بودن او حرف است اما معمولا در این شخصیت به موثق بودنش میرسند روایت از جهت سندی معتبر است مضمون آن این است که از امام می پرسد:« إِنْ سَأَلَ سَائِلٌ فَقَالَ: أَخْبِرْنِي هَلْ يَجُوزُ أَنْ يُكَلِّفَ الْحَكِيمُ عَبْدَهُ فِعْلًا مِنَ الْأَفَاعِيلِ لِغَيْرِ عِلَّةٍ وَ لَا مَعْنَى؟ قِيلَ لَهُ: لَا يَجُوزُ ذَلِكَ، لِأَنَّهُ حَكِيمٌ غَيْرُ عَابِثٍ وَ لَا جَاهِلٍ،» [10] می شود خدا به عبدی بدون غایت و علت امر کند ؟ حضرت فرمود اصولا هر که حکیم است عابث و جاهل نباشد هر فعل و انفعالی را بخواهد به عنوان فاعلیت بروز دهد معلل است به علت غایی.

حال که چنین است و عبارت ملاصدرا را محل توجه عقلی قرار دادیم و از جهت نقل نیز فراوان مواردی داریم که تمام دین و هر فعلی که خود باری تعالی یا انبیا انجام می دهند معلل به علت غایی است و علت غایی تقدم بر علت فاعلی دارد با این مقدمات این سوال را می خواهیم جواب دهیم که جمله حضرت امام که فرمود "ما مامور به وظیفه ایم" ظاهر این کلام با مباحث ما سازگار نیست یعنی حکومت اسلامی مأمور به وظیفه است و وظیفه محوری اصل است این فرمایش و کلام را در کجا می توان مطرح نمود؟

همان طور که می دانیم وقتی سخنی از شخص بزرگی که معروف به حکمت است سر میزند مخاطب باید بداند این کلام در چه موقعی صادر شده، قرائن آن چه بوده و اوضاع و احوال حالی و مقالی را در نظر بگیرد و بعد از آن کلام معنا را برداشت نماید اگر این جمله را با همین ظاهر بهره برداری کنیم با مباحث مطرح شده سازگاری ندارد علت غایی مقدم بر علت فاعلی است علت فاعلی شد وظیفه مداری با این تعبیر باید بگوییم وظیفه مداری مطلقا تقدم بر نتیجه دارد این با ساختار عقل و حکمت سازگار نیست روی این جهت جمله حضرت امام را این گونه کامل می کنیم: انسان حکیم و شخصیت حقوقی حکیم در عالم تصور و تقنین و جعل و تشریع آنجا که تئوری و قوانین شکل می گیرد نتیجه گرا و غایت محور است اما در عالم تحقق و خارج، وظیفه مدار است به این جهت که وقتی در عالم تصویر و تصور و تقنین، مقصد مشخص می شود و برای رسیدن به آن راه کارهایی تعریف می گردد، آن راه کارها به عالم خارج می آیند و شکل می گیرند و گاهی می بینیم در عالم تحقق به نتیجه ای که برایشان تعریف کرده بودیم نمی رسند در اینجا تعبیر امام می آید که ما در عالم تحقق تنها چیزی که به آن فکر می کنیم و آرام می گیریم این است که ما وظیفه خود را انجام داده ایم همان فاعلیتی که با علت غایی تنظیم شده بود را عملیاتی کردیم اما نتیجه حاصل نشد .

حال می توان از امام بپرسیم چرا در عالم تحقق وظیفه محوریم؟

پاسخ این گونه است زیرا قائل به توکل و تفویض هستیم «عرفت الله به فسخ العزائم و نقض الهمم » [11] و قائلیم "العبد یدبر و الله یقدر" یعنی در عالم تحقق وقتی همه چیز را ردیف کردیم و جواب نداد می فهمیم که مطابق با واقع نبوده و معذر هستیم و خاصیت آن آرامشی است که بر جامعه تحقق پیدا می کند.

درنتیجه عبارت حضرت امام عبارتی روشن و واضح است به این معنا که انسان رو به خدا و موحد در عالم تحقق می گوید وظیفه من چنین بود و انجام دادم و نتیجه دست من نیست؛ بله نتیجه در عالم تدوین و جعل با انسان است اما در عالم واقع نتیجه با انسان نیست.

بنابراین باید گفت حکومت اسلامی به تنهایی نه وظیفه مدار است و نه نتیجه گرا بلکه در عالم جعل نتیجه محور است و در عالم تحقق خارجی وظیفه محور ﴿الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾ [12] علی کل حال نتیجه دست خداست ما هم که طبق حکمت و فکر خودمان تنظیم می کنیم که باید در عالم بیرون چنین کنیم یا نتیجه می دهد یا نمی دهد می توان به شکل مطلق گفت ما انسان های موحد مأمور به وظیفه ایم حتی در همان نتیجه گرایی؛ در اصل تاکید کردن روی گزینه نتیجه، خود وظیفه است.

انسان موحد همیشه بر مبنای وظیفه به معنای اعم عمل می کند که نتیجه گرایی همان وظیفه گرایی است، نهایت نتیجه حاصل شود منجز و حاصل نشود معذر است.

 


logo