« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد محسن ملکی

1404/09/15

بسم الله الرحمن الرحیم

استطاعت /شرایط وجوب حج /کتاب الحج

موضوع: کتاب الحج/شرایط وجوب حج /استطاعت

رجحان ذاتی و شروط مشروعیت نذر از دیدگاه مرحوم آیت‌الله خویی (ره)

مرحوم آقای خویی[1] رضوان الله تعالی علیه فرمودند که رجحان ذاتی برای نذر کافی نیست.

اینکه یک فعلی از نظر ذاتی نسبت به ترکش رجحان داشته باشد، کافی نیست که منظور مشروع باشد. باید علاوه بر رجحان ذاتی، تالی فاسد نداشته باشد. عوارض، ملازمات، ملابسات خاصی نباید وجود داشته باشد که نسبت به آن، ملازم و ملابس دیگر رجحان نداشته باشد. تعبیر ایشان این بود که نباید منظور، مستلزم ترک واجب یا فعل حرام شود. اگر فعلی که متعلق نذر است، مستلزم ترک واجب شود یا مستلزم فعل حرام گردد، علی رغم اینکه این فعل رجحان ذاتی دارد، ولی در این موارد مرجوح می‌شود و نذر منحل می‌گردد.

ایشان مثالی می‌زنند که محل تأمل است: می‌فرمایند، مثلاً اگر کسی نذر کند که آن روزی که بچه‌اش خوب شد یا مسافرش از سفر آمد، آن روز روزه بگیرد.

اگر اتفاقاً آن پسرش یا مسافرش از سفر آمد، مصادف شود با روز عید فطر یا روز عید قربان که روزه در آن حرام است، در این صورت کسی شک نمی‌کند که این نذر منحل می‌شود. این نذری که این شکلی شد و اتفاقاً خورد به روز عید فطر و عید قربان، اصلاً واجب الوفا نیست و منحل می‌شود.

 

تحلیل تزاحم میان نذر و حج (مانحن فیه)

مرحوم آقای خویی[2] می‌فرماید: «والمقام من قبيل ذلك» که عبارت بود از نذر زیارت امام حسین (ع) روز عرفه. سپس مستطیع شد و حج بر او واجب آمد. این منظور مستلزم ترک واجب است؛ مستلزم این است که حج را کنار بگذارد و برود عرفه کربلا.

ایشان فرمود: «فلا تصل النوبة إلى التزاحم» اصلاً نوبت به تزاحم نمی‌رسد که بگوییم دو تا واجب داریم؛ یکی منظور یعنی نذر و زیارت امام حسین در عرفه، و دیگری رفتن به میقات شجره برای حج. این دو تا واجب متزاحمین هستند که بعد برویم سراغ اهم و مهم. «فضلاً عن أن يرفع النذر موضوع الاستطاعة» چه برسد به اینکه بخواهد نذر موضوع استطاعت را از بین ببرد.

اصلاً نوبت به تزاحم نمی‌رسد. این کلمه «فضلاً» از این باب آمده که تزاحم در عالم حکم است؛ یعنی درگیر شدن دو حکم وجوب.

اما نذر بخواهد موضوع استطاعت را از بین ببرد، در عالم موضوع است، یعنی قوی‌تر می‌شود. نذر در حدی نیست که حکمی را تولید کند که با حکم وجوب حج مزاحم شود، چه برسد به اینکه بخواهد در موضوع تصرف کند، یعنی موضوع وجوب حج را از بین ببرد که موضوعش عبارت از استطاعت است.

 

خلاصه فرمایش مرحوم خویی:

مستحبی که ضد واجب باشد، دیگر نمی‌تواند محبوب باشد. مستحبی که ضد واجب شد، نمی‌تواند محبوب باشد. لذا نذر منعقد نمی‌شود.

 

نقد دیدگاه مرحوم شاهرودی و محبوبیت ذاتی

مرحوم آقای خویی اشاره‌ای به فرمایش مرحوم سید محمود شاهرودی رضوان الله تعالی علیه دارد. مرحوم شاهرودی از کسانی بود که می‌فرمود نذر منحل نمی‌شود و نذر باقی است. ایشان مثال می‌زد که اگر مستحبی داشته باشیم و مستحب مؤکد، اگر یک مستحب معمولی ضد شد با مستحب مؤکد، از همان استفاده می‌کرد و فرمود: مستحب معمولی نسبت به مستحب مؤکد باز هم محبوب است. مستحب مؤکد نسبت به واجب محبوب است. مستحب عادی نسبت به واجب محبوب است. به تعبیر ایشان، محبوبیت ذاتی‌اش به قوت خود باقیست.

مرحوم آقای خویی می‌فرماید: نه. آنجایی که مستحب با مستحب مؤکد درگیر می‌شود، مستحب اولی که مستحب عادی است دیگر محبوبیت ندارد وقتی مستحب مؤکد می‌آید. به همین منوال، امر مستحب در مقابل واجب محبوبیت ندارد.

ایشان تأکید می‌کند که در جایی که مستحب در برابر واجب قرار بگیرد، رجحان ذاتی کافی نیست. باید به آن واجب بپردازیم و مستحب منحل می‌شود. مرحوم آقای خویی با این بیان می‌خواهد بگوید که نظریه مرحوم شاهرودی مخدوش است و صحیح نیست؛ خصوصاً در قسم واجب. اگر مستحب در کنار واجب قرار گرفت، محبوبیت ذاتی‌اش ارزشی ندارد. محبوبیت ذاتی باعث نمی‌شود که اگر با واجب شد، به همان مستحب بودن یا محبوبیت باقی بماند.

رجحان ذاتی ملاک نیست؛ باید به ملازمات و ملابسات توجه کرد. اگر مستحب ذاتی، مستلزم ترک واجب شود، دیگر محبوبیت ذاتی نمی‌تواند آن را نگه دارد و منحل می‌شود.

 

ابهام در منشأ عدم محبوبیت (اقتضای نهی از ضد)

نکته‌ای که در فرمایشات مرحوم آقای خویی مبهم است و نیاز به تأمل دارد، این است که ایشان قائل است امر به شی اقتضای نهی از ضدش نمی‌کند. در مثال مانحن فیه: وقتی حج واجب شد، شما مستطیع شدید و شارع مقدس امر می‌کند: «اذا استطعت فحجه». در کنار آن، نذر کربلا نیز وجود دارد.

سؤال این است که آیا امر به حج مقتضی نهی از ضد خاصش (نذر) هست یا نیست؟ اگر مقتضی باشد، فرمایش آقای خویی درست است: امر به حج باعث می‌شود که نذر مبغوض شود و دیگر محبوبیت ذاتی نداشته باشد.

وقتی نذر مبغوض شد، دیگر نوبت به تزاحم بین وجوب نذر و وجوب حج نمی‌رسد. نذر دیگر وجوب یا استحباب ندارد و محبوبیتش از بین می‌رود.

اما از آنجایی که ایشان قائل نیستند به اینکه امر به شی مقتضی از نهی از ضد باشد، پرسش این است که منشأ عدم محبوبیت نذر از کجا آمده است؟

وقتی نذر مستلزم ترک واجب (حج) می‌شود، چگونه مشخص می‌شود که نذر دیگر محبوبیت ندارد؟

تعبیر مرحوم آقای خویی این است که محبوبیت نذر از بین می‌رود؛ دلیل آن این است که امر به حج به طور غیر مستقیم نذر را مبغوض می‌کند و محبوبیت ذاتی نذر را حذف می‌کند.

مسئله دیگری که مطرح می‌شود: حتی اگر قاعده معروف امر به شی مقتضی از هی ضد را بپذیریم، چرا برعکس را نپذیریم؟ یعنی بگوییم امر به نذر مقتضی نهی از ضدش یعنی حج است.

این حالت باز ما را به طرف تزاحم می‌برد و بدون حل مسئله اهم و مهم، نتیجه همان تزاحم بین وجوب نذر و وجوب حج خواهد بود.

بنابراین، تنها راه حل این است که از اصل اهم و مهم استفاده کنیم تا موضوع تزاحم مدیریت شود.

 

نظریه‌های عدم تزاحم

لذا فرمایش مرحوم آقای خویی که فرمودند: « فلا تصل النوبة إلى التزاحم»، به این معناست که اصلاً نوبت به تزاحم نمی‌رسد. «فضلاً عن أن يرفع النذر موضوع الاستطاعة».

 

برای نبودن تزاحم، دو نظریه مطرح می‌شود:

    1. نظریه مرحوم آقای خویی: نذر موجب تزاحم نمی‌شود و اصلاً نوبت به درگیری میان وجوب نذر و وجوب حج نمی‌رسد.

    2. نظریه کسانی که معتقدند نذر استطاعت را از بین می‌برد: اگر کسی قبلاً نذر کرده و برای رفتن به کربلا پول کافی ندارد، نذر او موضوع استطاعت را از بین می‌برد. در این صورت نوبت به تزاحم نمی‌رسد و سالبه به انتفاء موضوع می‌شود.

 

بررسی اقدام صاحب جواهر

مرحوم آقای خویی این سخنان را برای منحل کردن نذر بیان کردند. هدف این بود که نشان دهند نذر در مانحن فیه منحل می‌شود و فقط حج باقی می‌ماند: «حصول الاستطاعت للحج لان الرجحان الذاتی لا یرتفع حصول حج مع حصول الاستطاعه الحج»

سؤال این است که آیا به همین مقدار اکتفا کنیم و فرمایش مرحوم خویی را کنار بگذاریم و بگوییم نظریه محقق شاهرودی مستحکم است و کار تمام است؟

اگر این‌طور باشد، دو واجب داریم: نذر و حج. در این صورت تزاحم رخ می‌دهد و باید به مرجحات باب تزاحم مراجعه کنیم و به بحث مرحوم صاحب جواهر برسیم که اقدام جالبی انجام داده‌اند.

در زندگی فقها نادر اتفاق می‌افتد که یک فقیه کاری انجام دهد بر اساس فتوایی که محل اختلاف میان علماست. در داستان جواهرالکلام، صاحب جواهر هر سال نذر مطلق کلی می‌کرد که به زیارت امام حسین علیه السلام در عرفه برود تا حج بر او واجب نشود.

 

این اقدام از دو حالت خارج نیست:

نذر موضوع وجوب حج را از بین برده و استطاعت از بین رفته است:

وقتی پول او به اندازه یکی از این دو نذر است، چون نذر کرده، این جزء مئونه زندگی او محسوب می‌شود و دیگر استطاعت برای حج صادق نیست.

مستطیع شده اما واجب مقدم دارد: عنوان استطاعت صادق است، اما یک واجب مقدم بر واجب حج وجود دارد که از باب تقدم مذاهباً مقدم می‌شود.

این داستان و تحلیل آن در جلسات بعدی تفصیل خواهد یافت.

 


logo