« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد محسن ملکی

1404/09/09

بسم الله الرحمن الرحیم

استطاعت /شرایط وجوب حج /کتاب الحج

موضوع: کتاب الحج/شرایط وجوب حج /استطاعت

تزاحم وجوب حج و وجوب ادا نذر

در مسئله سی و دوم[1] جلسه گذشته، سه نظریه را بیان کردیم در فرع اول که تضاحم بین وجوب حج و وجوب اداء نذر و وفاء به نذر بود. نظریه مشهوری ذکر شد که متن عروه بود.

نظریه محقق خویی و محقق نائینی

محقق خویی[2] رضوان الله تعالی علیه، طبعاً استاذه، به پیروی از محقق نایینی، این نظریه مشهور را مخدوش دانست. فرمود: حج واجب است و نذر منحل می‌شود؛ نذر می‌شود باطل. برای اینکه مطلب مرحوم آقای خویی و بقیه مطالبی که در فرع اول باید بررسی شوند و به آن‌ها برسیم، واضح شود، دو نکته را از باب مقدمه عرض می‌کنیم.

مقدمه اول این است که متعلق نذر بلا شک ولا شبهة باید راجح باشد و راجح هم یعنی واجب باشد، مستحب باشد، مثلاً ترک حرامی باشد که باز هم واجب می‌شود، ترک مکروهی باشد که گویا مستحب می‌شود. اما اگر مباح شرعی باشد، متساوی الطرفین باشد، فعل و ترک یکی باشد، مثل آب خوردن، غذا خوردنی که آدم به آن نیاز ندارد مثلاً در وضع عادی، هیچ فقیهی را شما پیدا نمی‌کنید که قائل شود به اینکه متعلق نذر می‌تواند مباح شرعی باشد، متساوی الطرفین فعل و ترکش یکسان باشد. بالاتفاق همه می‌گویند باید راجح باشد. به خلاف یمین؛ در باب یمین و قسم این‌طور نیست.اگر متعلق مباح باشد، متساوی الطرفین باشد، در صورتی که یک مصلحت دنیوی در آن تصور بشود، می‌شود قسم خورد. پس بنابراین متعلق نظر بالاتفاق باید راجح باشد. این مقدمه اول.

مقدمه دوم این است که آیا این رجحان متعلق که می‌گوییم راجح باشد، باید حین انشاء نذر راجح باشد یا وقتی مکلف می‌خواهد به نذرش وفا بکند، آنجا باید راجح باشد؟ مثلاً امروز که نذر می‌کند کاری را انجام دهد، خب امروز شرایطش را ندارد ولی نذرش را امروز انجام می‌دهد، آن کار باید امروز راجح باشد یا ۱۰ روز دیگر که فرصتش می‌رسد و نذرش را می‌خواهد ادا بکند؟ مثلاً امروز نذر می‌کند اگر فلان مشکلم حل شد، فلان می‌شود «علیّ فلان». بعد ۱۰ روز طول می‌کشد، مشکل حل می‌شود. این رجحان متعلق نظر ملاکش زمان انشای نذر است، وقتی می‌گوید «لله علیّ کذا» راجح باشد، یا حینی که می‌خواهد وفای به نذر بکند و آن کار را انجام دهد؟

مرحوم نائینی رضوان الله تعالی علیه بعد از آنی که نظریه بعضی از افراد را در باب فقه که قائلند حین نذر باید راجح باشد، این نظریه را باطل می‌کند. و ملتزم می‌شود به اینکه متعلق نذر و منذور باید زمان فعل، زمان صدور فعل منذور، آنجا راجح باشد، خود همان فعل. و در عبارتی بعد از بطلان نظریه رجحان عند الانشاء، می‌رود سراغ رجحان عند صدور الفعل عند وفاء به نذر. نتیجتاً دو تا نظریه هست علی کل حال. دو تا قول در مانحن فیه هست. بعضی می‌گویند حین الانشا که البته قول معتمدی نیست و مشهور هم می‌گویند حین الوفا. ابتدا عبارت مرحوم نائینی را بخوانم؛ می‌فرماید: «لکن الظاهر انه یعتبر فی صحت النذره و بقائه ثبوت الرجحان حال صدور الفعل». مثلاً زیارت امام حسین را در عرفه نذر کرده. آن وقتی می‌خواهد برود زیارت باید رجحان داشته باشد. زیارت عرفه هست، باید روز عرفه رجحان داشته باشد، نه ۱۰ روز پیش، ۲۰ روز پیش، یک ماه پیش که نذر کرده بود.

 

بررسی انحلال نذر در کلام نائینی

«ولا یکفی حال النذر»، رجحان حال نظر کافی نیست. «بل لو فرض انه کان حال النذر مرجوحاً». مرحوم نائینی می‌گوید اگر فرض کنیم که در حالی که نذر کرده این عمل مرجوح بوده. «ولکن حال العمل راجحاً لکان النذر صحیحا بلا اشکال». وقتی این را می‌گوید، بعد ادامه‌اش را دقت کنید. «ففی المثال المتقدم». مثال متقدم همین نذر برای عرفه است. نذر کرده بود برود زیارت عرفه، امام حسین را زیارت کند در عرفه. چند روز قبل نذر کرده بود. بعد مستطیع شد، برای حج یعنی در یک زمانی هم هست که می‌تواند برود حج، فرصت دارد. «ففی المثال المتقدم لا محیص عن القول بانحلال نذره». که آن نذر زیارت امام حسینش منحل می‌شود «بمجرد طرو استطاعت». چون وقتی استطاعت می‌آید دیگر در این زمانی که می‌خواهد وفای به نذر بکند، منظور راجح نیست، مرجوح است. چرا؟ «لاجل الاستطاعة و یجب علیه الحج لسیرورت زیارت الحسین مرجوحا». چون وقتی حج واجب می‌شود، مستطیع می‌شود، دیگر زیارت می‌شود مرجوح، رجحان ندارد. «و لأجل ذالک»، به خاطر همین مطلب، مرحوم آقای خویی طبعاً لمحقق نائینی و خود مرحوم نائینی و عده‌ای ملتزم شدند به انحلال نذر.

انحلال نذر می‌شود؛ یعنی چون در زمان اداء که دیگر نزدیک عرفه است که می‌خواهد برود عرفه، مستطیع شد. تا مستطیع شد، واجب الهی آمده که حجة و اهم است. این باعث می‌شود که آن نذر در زمان اداء که الان وقتش رسیده، در کنار استطاعت، بشود مرجوح و رجحان نداشته باشد.

 

لزوم رجحان متعلق نذر در زمان وفاء (اتفاق فقها)

اینکه منذور یعنی نذر شده، آن کاری که نذر شده، یعنی متعلق نذر، در زمان وفای به نذر باید راجح باشد، لا شک فیه. یعنی شما یک فقیه را پیدا نمی‌کنید، که شما به او نسبت بدهید، به شکل قطعی‌ها، ممکن است از ظاهر بعضی کلمات پیدا بشود که آن هم نادر است. اما نسبت بدهید به او به اینکه متعلق نذر در زمان اداء نذر مرجوح باشد. لم یلتزم به احد. این حرفی را که مرحوم نائینی زده، مرحوم آقای خویی زده، این اظهر من الشمس. شما هر چه بگردید پیدا نمی‌کنید یک فقیهی را که بگوید وقتی که شما می‌خواهید مثلاً یک نذری کردید فرض کنید یک نان را بدهید به یک کلبی. نذر کردید. بعد در همان حین یک فقیری دارد گرسنه است، دارد زجر می‌کشد. این را ۱۰ روز پیش نذر کرده بودید، نان گیرتان آمد بعد از ۱۰ روز، سگ هم هست. یک فقیری هم کنارش الان دارد از گرسنگی می‌میرد. آنجا دیگر حق ندارید این را بدهید سگ چون می‌شود مرجوح، دیگه رجحان ندارد. عرف می‌گوید رجحان ندارد. دارد تلف می‌شود، این مساوی الطرفین نیست دیگر. الان با فرض اینکه یک انسانی دارد از بین می‌رود یا زجر می‌کشد، حداقل ضرر بهش وارد می‌شود. این بلا شک نذر [انعقادش محل تردید است].

 

تفاوت انحلال و عدم انعقاد نذر

الا اینکه یک تعبیری را که مرحوم نائینی کرد، با دقت روش فکر بکنید. تعبیری که فرمود منحل می‌شود نذر با حصول استطاعت. این تعبیر، تعبیر دقیقی نیست؛ چه آقای خویی بفرماید چه مرحوم نائینی. پس اصل اینکه متعلق نذر در زمان وفای به نذر باید راجح باشد، لا یدخل فی درزه شعر. این کاملاً متفق علیه است، به تعبیر اهل سنت متفق علیه. لکن چیزی که فرمود به مجرد اینکه استطاعت می‌آید، این نذر منحل می‌شود، این تعبیر مسامحی است، این تعبیر دقیقی نیست. چرا نیست؟ برای اینکه توضیح بدهم این نکته را عرض می‌کنم. نذر به دو صورت واقع می‌شود.

 

صورت اول: نذر مطلق

صورت اول مقید به یک زمان مستقبل و استقبالی نیست. مثلاً نذر می‌کند مالش را به یک کسی هبه بکند، همانطور مطلق. «لله علی ان اهب مالی لفلان مثلاً». مقید به یک زمانی نیست، مطلق است. مقید به استقبال نیست. خب مالش را نذر می‌کند. بعد زمان هبه می‌رسد. مثلاً مال را نذر کرده، پول نداشته. بعد از مدتی پولدار شده. حالا می‌خواهد آن نذرش را که نذر کرده بود یک پولی بدهد به فلانی، وقتش رسیده. بعد این زمانی که می‌خواهد وفای نذر بکند، آن شخص به یک موقعیتی رسیده، یعنی منذور له، آن کسی که برایش نذر شده، به یک موقعیتی رسیده که اگر پول بهش بدهی و این پول را بهش بدهی، می‌شود اعانة علی الاثم علی العدوان. خب اینجا چیست؟ اینجا یقیناً هیچ کس نمی‌گوید این نذر واجب الوفا هست، بلکه مرجوح می‌شود در زمان ادا. نهایتاً نذر منعقد شده ابتدائاً، نذر منعقد شده و بعد در زمان وفا منحل می‌شود. اینجا انحلال صادق است. یعنی نذر نابود می‌شود و منحل می‌شود. تصور اینکه در این صورت نذر منعقد شده، بعد این اتفاق افتاده، از کار می‌افتد، خلاصه فلج می‌شود در آینده، مانع پیش می‌آید.

 

صورت دوم: نذر مقید به استقبال و قید عدم استطاعت

صورت دوم این است که نه، مقیدش می‌کند به امر استقبالی. می‌گوید: «لله علی أن اهب فلان مالی غدا». مقیدش می‌کند فردا. وقتی مقید می‌شود به فردا، فردا هم می‌آید و همین پول را می‌خواهد بدهد به فلانی، می‌بیند اگر بدهد دستش دیگر اعانة علی الاثم. اینجا با آن صورت اولی فرق می‌کند. اینجا کشف می‌کند از اینکه از اول نذر منعقد نشده. چون الان نمی‌توانید بگویید که نذر منعقد شد، مقید بود دیگر، مقید بود به غدا. نمی‌توانید بگویید منعقد شد بعد منحل شد، بلکه به اصطلاح اصلاً نذری منعقد نشده از ابتدا. به جهت اینکه وقتی می‌خواهد ادا بکند نذر را در حین ادا که باید راجح باشد، می‌بیند راجح نیست. پس از اول راجح نبود. اینجا انحلال معنا ندارد.

علی کل حال با این بیانی که آوردیم، طبق این وجه دوم، نذر می‌کند بعد استطاعت اتفاق می‌افتد. استطاعت اتفاق می‌افتد تو گردونه حج که بحث مانحن فیه هست. با حج وقتی ملاحظه می‌کنیم، می‌گوییم هر کسی که نذر بکند و بعد مستطیع شود، این مقید به عدم استطاعت است. یا مقید به اینکه اگر استطاعت آمد دیگر آنجا نذر تمام می‌شود. این از سنخ دوم است، از صورت دوم که گویا نذر مقید است به قید استقبالی به شرط اینکه استطاعتی نیاید. وقتی استطاعت آمد و مستطیع شد، یکشف که نذرش اصلاً منعقد نشده. پس لذا این تعبیر مرحوم نائینی که می‌فرماید منحل می‌شود، دیگر انحلال معنا ندارد! انحلال وقتی معنا دارد که نذر پا بگیرد، منعقد بشود، بعد به هم بریزد. اما این صورتی که نذر در مانحن فیه هر کس نذر بکند، این‌طوری است. کسی که حج نرفته، کسی که حج نرفته نذر بکند زیارت عرفه را، امام حسین علیه الصلاة والسلام را، این یقیناً مقید است. مقید است به اینکه مستطیع نشود. خب آمد مستطیع شد. تا مستطیع شد، ان کشف که اصلاً نذری تحقق پیدا نکرده. منعقد نشده تا بعد بخواهد منحل بشود.

 

نتیجه‌گیری اصل مطلب نائینی

بنابراین اصل مطلب مرحوم نائینی صحیح است و متفقٌ علیه است که در حین ادای نذر که می‌خواهد شخص نذرش را وفا کند، باید متعلق نذر راجح باشد. خب تا اینجا به این نتیجه رسیدیم. ما فقیهی را پیدا نمی‌کنیم بین فقها که قائل بشود که منظور، حین ادای نذر مرجوح باشد. و فقط اگر زمان انشا نذر، صیغه نذر را که خواند، اگر آنجا راجح بود، کافی است. ولو زمانی که می‌خواهد ادا نذر بکند، لم یقل به احد و لم یوجد فقیه افتی بذلک. تا اینجا [مطلب] تمام است.

 

بررسی فتوای صاحب جواهر و تزاحم نذر و حج

خب یک سؤالی پدید می‌آید نسبت به صاحب جواهر. جناب صاحب جواهری که دیروز خواندیم گفتیم ایشان برای اینکه تکمیل کند جواهر را، مثلاً هر سال نذر می‌کرد یا نذر کلی کرده بود که هر سال برود زیارت امام حسین در عرفه تا اگر مستطیع شد دیگر حج بر او واجب نباشد و نذر مانع از او بشود. این فرمایش مرحوم صاحب جواهر گویا از همین مقوله است. خب اگر از همین مقوله باشه، باید بگوییم علما همه اتفاق دارند این نذر باطل است. پس نذرش منحل می‌شود یا اصلاً منعقد نمی‌شود، باید برود حج. بی‌خود صاحب جواهر نذر کرده. نذرش فایده ندارد. اگر صاحب جواهر مستطیع می‌شده تو این سال‌ها، باید می‌رفت حج. چون نذر حین ادائش می‌شده مرجوح. مرجوح است. همه فقها می‌گویند. خود صاحب جواهر هم می‌گوید اگر نذر حین ادا مرجوح شد دیگر واجب الوفا نیست. خب اگر واجب الوفاء نیست، می‌خواسته صاحب جواهر برود کجا؟ برود حج. حج بر او واجب بوده.

این را چطوری حل کنیم؟ این را ان‌شاءالله در مباحث آینده به آن می‌رسیم. که فتوای صاحب جواهر به اینکه حج را از خودش ساقط می‌کرد با نذر کردن زیارت امام حسین در عرفه، از این باب نیست که صاحب جواهر توجه به این نکته نداشته که در زمان ادا نذر باید متعلق نذر راجح باشد. اینکه شما نذر کردی بعد مستطیع شدی، استطاعت باعث می‌شود که متعلق نذر بشود مرجوح. و وقتی مرجوح شد دیگر نذر واجب الوفا نیست. وقتی واجب الوفا نبود، تو باید می‌رفتی حج، چرا نرفتی؟

این را ان‌شاءالله به آن می‌رسیم. یک بستر دیگری دارد. از این باب نیست که صاحب جواهر چنین فتوایی دارد.

 

توضیح بیشتر درباره رجحان و تزاحم (واجب اصلی و واجب امضایی)

همان تعبیری که مرحوم آقای خویی فرمود، فرمود به شرط اینکه محلل حرام و محرم حلال نباشد. چون ترک حج حرام است. شما بخواهی به نذرت وفا کنی، حرام را حلال می‌کنی. بعد هم بحث امضایی دیگر. بحث گذشته که وجوب ادا نذر واجب امضاییه. ولی حج واجب اصلی است. بله اگر بین صلاة و بین حج همچین تزاحمی برپا می‌شد، آنجا جای این حرف‌ها بود. ولی این‌طوری نیست. اینجا یک طرف واجب ساخته خود بشر است بر ذمه خودش. لله علی این خودش بر خودش واجب کرد. خدا که واجب نکرده. نهایتاً شارع هم آمد امضا کرد، واجب امضایی. ولی حج واجب اصلی است. وقتی واجب اصلی است، یک نوع ورود یک نوع حکومتی اینجا موجود است که وقتی جای واجب اصلی هست، نوبت به واجب امضایی نمی‌رسد. و آن تعبیر مرحوم آقای خویی می‌آید به میدان. واجب امضایی نمی‌تواند حلال خدا را حرام کند، حرام خدا را حلال بکند. حلال و حرامی که خود خدا کرده‌ها، خود خدا مثل حج.

 

این را ان‌شاءالله بعد به آن می‌رسیم که مرحوم صاحب جواهر را، فتوای صاحب جواهر را از باب دیگر باید حلش کنیم. که یک اشاره‌ای به آن می‌کنم. و آن اشاره این است که صاحب جواهر باید علی کل حال به یک جایی برسد و بگوید که وفای به نذر در زمان استطاعت رجحان دارد. رجحانش از بین نمی‌رود. حج هم رجحان دارد. و دو تا امر راجح شدند. واجب و واجب امضایی با واجب غیر امضایی فرقی نمی‌کند. می‌شود تزاحم. وقتی شد تزاحم، حج را می‌گوییم اهم است، نذر را می‌گوییم مهم است. یا بالعکس، می‌گوییم نذر مهم اهم است، حج مهم است. که صاحب جواهر از کسانی است که می‌گوید نذر چون تقدم دارد، اهم است بر حج. تزاحم شکل می‌گیرد از باب تقدیم اهم بر مهم. تقدیم اهم لکونه سابقاً. چون اول وجوب نذر آمد و بعد وجوب حج آمده. آن تقدم از این راه. حالا با یک خصوصیاتی که این مواد خامش بود اشاره کردم. در آینده به آن می‌رسیم.


logo