1404/08/05
بسم الله الرحمن الرحیم
مسئله بیست و ششم: نظریه سوم
در بحث مسئله بیست و ششم[1] به اینجا رسیدیم که میتوانیم نظر سومی را در این سه فرع ذکر کنیم. سه فرعی که در مسئله بیست و ششم ذکر شده بود، پیشتر دو نظریه از سید و مرحوم آقای خویی[2] مطرح شد و اکنون به نظریه سوم میپردازیم. نظریه سوم با دو دلیل قابل طرح است.
نظریه سوم این بود که در سه فرع شخصی که نیت استحبابی میکند و مستطیع است، حج او حجتالاسلام است.
وجه اول: برای بیان این نظریه این است که استطاعت شرط واقعی است و شرط ظاهری نیست. اگر کسی مستطیع شد، چه بداند و چه نداند، در همان سال حج برایش واجب میشود، ولو خودش نداند. این مشابه تنزیل طهارت از حدث است که شرط واقعی است و شرط ظاهری نیست.
وجه دوم: این است که ماهیت حج واجب با حج مستحب یکی است. از «بسمالله» حج واجب تا «تای تمت» هرچه عمل در حج واجب هست، در حج مستحب هم هست. حج تمتع با عمره فرق میکند، عمره حج اصغره است و به آن حج واجب نمیگویند، اما مستحب است و با واجب یکی است. تمام برنامههایی که در حج واجب هست، در حج مستحب هم هست. کسانی که حج واجب انجام دادهاند، اگر دوباره حج انجام دهند، همان اعمالی را انجام میدهند که در حج واجب انجام دادهاند بدون هیچ تفاوتی.
بنابراین متعلق امر وجوبی در حج با متعلق امر استحبابی یکی است. وقتی امر به این حج میخورد، چه امر وجوبی به آن بخورد «اعط بحجک الواجب» یا امر استحبابی به آن بخورد «اعط بحج المندوب»، متعلق یکی است. اگر متعلق یکی باشد، به نظر میرسد اجتماع ضدین لازم آید، زیرا بین وجوب و استحباب تضاد است و نمیشود دو ضد در یک متعلق جمع شوند، یعنی حج همان سال که مستطیع شده هم واجب باشد هم مستحب.
برای اینکه این اجتماع ضدین از بین برود، وجوب در باب حج واجب به صرف الوجود تعلق میگیرد، اما استحباب به مطلق الوجود تعلق میگیرد. تمام افراد حج به شکل انحلالی، در هر سال حج مستحب است. نهایتاً وقتی شخص مستطیع میشود، چون صرف الوجود از او طلب میشود، یک حج بر او واجب میشود. یعنی وجوب روی حج مستحبی میآید. حج در طول عمر مستحب است و امر استحبابی به مطلق الحج منحل میشود به تعداد سالهای زندگی انسان. مستحب است، اما حجتالاسلام واجب است. امر به حج مستحب تعلق گرفته و وجوب بر آن آمده است. وجوب و استحباب یکدیگر را نفی نمیکنند، استحباب طلب خفیف است و وجوب طلب شدید.
وجه سوم: این است که در باب عبادت تنها چیزی که لازم است، قصد امتثال امر است. لازم نیست قصد کند که این هرچه انجام میدهم مستحب است یا واجب. لازم است قصد کند امتثال امر مولا را، چه حج مستحب باشد چه حج واجب.
جمعبندی سه وجه و سه فرع
وقتی سه وجه را کنار هم بگذاریم، نتیجه این میشود که در مانحن فیه سه فرع داشتیم و در این سه فرع، مکلف دو حالت داشت:
یک: نمیدانست مستطیع است یا توجه نداشت و اعتقاد داشت غیر مستطیع است. در این حالت، حج مستحبی انجام داد که دو صورت داشت: نیت کرده بود همین حج حاضر را یا نیت کرده بود فقط حج مستحبی را.
دو: نیت کرده بود فقط حج مستحبی را، یکی در فرع حاضر و یکی در فرع بعدی که غافل بود و در حال غفلت حج مستحبی نیت کرد. در اینجا هم دو صورت داشت که صورت تقیید بود. آن دو صورت که حج را به استحباب مقید میکردند، همان فرع سوم بود. در فرع سوم، مکلف فکر میکرد فوری نیست و حج را به نیت حج استحبابی آورد.
این سه مورد در نهایت تقریباً به یک مورد میرسد: جایی که مکلف مستطیع است و در شرایط استطاعت، حج را مقید به استحباب میکند و نیت استحباب میکند. در اینجا مشکل اصلی مطرح است. در جایی که نیت میکرد «این عمل حاضر را میخواهم انجام بدهم» و مستحبه را مقید نمیکرد، هیچ مشکلی نبود.
این سه مورد در قالب این عنوان مطرح میشود: «کلما قید المکلف حجه بالاستحباب یعنی نوی استحبابه مع کونه مستطیعا»
هر جایی که مکلف مقید کند و بگوید «میخواهم حج استحبابی انجام بدهم»، با سه وجه ذکر شده، حکم آن روشن میشود و خودبهخود حج واجب قرار میگیرد.
این موضوع عیناً شبیه ماه مبارک رمضان است: ظرف روزه ماه مبارک رمضان است و در این ظرف هر نیتی انجام شود، روزه ماه مبارک رمضان محسوب میشود، چه عمدی باشد چه سهوا. اگر عمد باشد و توجه جدی داشته باشد، ممکن است بحث تشریع کار حرام پیش آید، اما اساساً روزه واجب است.
برای حج، استطاعت نیز یک ظرف است. استطاعت نهایتاً یک امر اعتباری و ظرف برای حج واجب کسی است که حج واجب را انجام نداده. در این ظرف، هر نیتی که انجام شود، حجتالاسلام محسوب میشود.
سؤال: شخصی نمیشود؟
پاسخ استاد: به اعتبار ظرفش بله، شخصی است، اما حج خودش چند نوع دارد.
مشکل تضاد در وجوب و استحباب
با سه وجه ذکر شده مشخص میشود که حج را میتوان به جای روزه ماه مبارک رمضان قرار داد؛ همانطور که میگوییم در ظرف ماه مبارک رمضان هر روزهای که مکلف نیت کند، روزه ماه مبارک رمضان محسوب میشود، در ظرف استطاعت نیز وقتی مکلف نیت حج استحبابی میکند، چه بداند و چه نداند، حجتالاسلام حساب میشود.
اما سؤال این است که چگونه ممکن است حج هم به نیت استحبابی باشد و هم واجب، همان تضادی که مطرح شد و باید دقیقتر بررسی شود.
یکی از واقعیتها این است که اگر در عملی هم وجوب و هم استحباب وجود داشته باشد، اگر استحباب را به معنای الو طلب مطلق الوجود بگیریم و وجوب را به معنای صرف الوجود، این دو یکدیگر را نفی نمیکنند. زیرا تضاد زمانی است که وجوب و استحباب یکدیگر را نفی کنند.
اگر استحباب به معنای طلب مطلق الوجود باشد، یعنی حج را در هر سال از مکلف بخواهد، این امر استحبابی به طلب حج در هر سال منحل میشود و همیشه مطلوب است. اما امر به وجوب به معنای این باشد که حج صرف الوجود مطلوب است، یعنی یک مرتبه و همان حج موجود. در این حالت، وجوب روی حج مستحبی اعمال میشود و مشکلی ایجاد نمیکند.
دو حالت تصور میشود:
۱. حج امسال که مستحب بوده، به وجوب تبدیل میشود و طلب مستحب را نفی نمیکند.
۲. موردی که وجوب روی آن اعمال شده، استحباب به سال بعد منتقل میشود، زیرا مطلق الوجود است و سال بعد همچنان مستحب باقی میماند.
این شیوه زمینه رفع تضاد را فراهم میکند؛ وجوب روی حج مستحبی میآید و استحباب میتواند کنار برود یا تأکید شود. در این حالت تضادی وجود ندارد، حتی اگر مکلف نیت استحباب کرده و حج را مقید کرده باشد، زیرا مستطیع وظیفهاش حج واجب است و هر کاری انجام دهد، حج واجب حساب میشود.
اگر برعکس فرض کنیم و وجوب به مطلق الوجود تعلق گیرد و استحباب به صرف الوجود، تضاد ایجاد میشود. زیرا هر سال حج واجب ایجاد میشود و استحباب به معنای اذن در ترک است. این دو قابل جمع نیستند، زیرا وجوب حد اعلا و استحباب طلب الفعل با اذن در ترک است.
همچنین اگر امر استحبابی و امر وجوبی هر دو مطلق الوجود باشند، وضعیت بدتر میشود. در این حالت، هر سال وجوب و استحباب با هم درگیر خواهند شد و تضاد معنا پیدا میکند، زیرا طلب الفعل مع المنع من الترک با طلب الفعل مع الاذن مع الترک جمع نمیشوند.
انتخاب قالب مناسب برای امر و نهی
با سه مقدمه و سه وجه استدلالی که مطرح شد، میتوانیم در قالبسازی امر و نهی، صورتی را انتخاب کنیم که مشکل ایجاد نکند. در این موارد، حتی در صوم هم همینطور است؛ مگر اینکه روزه در کل سال مستحب نباشد. روزه در طول سال مستحب است، اما در ماه مبارک رمضان، امر وجوبی صرف الوجود است و امر استحبابی به صوم مطلق الوجود تعلق دارد.
در چنین شرایطی، مثل حج در مانحن فیه، این گزینه را انتخاب میکنیم که: امری که به حج تعلق گرفته از آن اراده شده صرف الوجود و امر استحبابی از آن اراده شده مطلق الوجود؛ لذا همیشه وجوب روی استحباب میآید. وقتی وجوب روی استحباب قرار میگیرد، دو حالت دارد: یا استحباب کنار میرود و سالهای بعد را شامل میشود، یا باقی میماند و تأکید میشود.
بنابراین، وقتی مکلف در این سفر فقهی مسئله بیست و ششم نیت استحبابی میکند، در همان حال که نیت میکند، استحباب مستحب هم هست و در همان حال که مستحب است، واجب هم هست. واجب است چون صرف الوجود از آن طلب شده و مستحب است چون حج به این شکل مطلق الوجود است؛ هر سال حج مستحب است. وجوب رفته روی استحباب، وجوب هم اصل دیگر واجب میشود. این واجب حساب میشود، «سواء نوی الاستحباب ام لم ینوی»، چه عالم باشد چه جاهل، چه بعداً غافل شود، حتی اگر فکر کند فوری است (فرع سوم).
مکلف توجه دارد که مستطیع است و حج برای او واجب است، ولی فکر میکند فوری نیست و تأخیری در آن هست. هر کاری که میخواهد انجام دهد، به محض اینکه نیت حج استحبابی را میکند: «نوی حجا هو مطلوب علی نحو مطلق الوجود و اما ما فی یده»
و آنچه که در دستش هست، استطاعت است؛ مستطیع است و صرف الوجود هم هست. این صرف الوجود از او طلب میشود، یعنی همین سال اول بر او واجب است و این وجوب به حیثی تعلق گرفته به یک امر مستحبه در طول سالها.
اگر گفته شود که وقتی واجب شد دیگر نیازی به استحباب نیست، استحباب فردای دیگر سال بعد را میگیرد، یا کنار میرود یا میماند و تأکید میشود. همه حجها مستحباند و بعد وجوب آمده روی آنها. اگر پرسیده شود چرا حج مستحب بعد از وجوب همچنان مستحب است، پاسخ این است که نه، دیگر مستحب نیست؛ واجب است، زیرا وجوب تکمیل شده و استحباب به پایان رسیده است.
حج تفاوت نمیکند؛ در تمام سالهای عمر مستحب است، بنابراین ابتدا استحباب آمده و بعد وجوب.
در این بحث، دکتر شریعتی گاهی اتهامی به آخوندها وارد میکند و میگوید آخوندها میگویند حج فقط برای مستطیع و پولدار است و نظام طبقاتی را تقویت میکند. غافل از اینکه مستطیع برای او حج واجب میشود، ولی فقیر برای او حج مستحب است.
حج، استحباب، وجوب و عدالت اجتماعی
مثل اینکه در بحث روزه، روزه در طول سال مستحب است، اما در ماه مبارک رمضان وجوب صوم به صورت ظرف است. استطاعت هم ظرف است و وقتی استطاعت محقق شد، وجوب اعمال میشود.
اما استحبابی که در طول سالها و عمر وجود دارد، حتی برای فقرا نیز مستحب است. کسی که استطاعت ندارد، میتواند حج مستحب برود.
پاسخ به دیدگاه دکتر شریعتی در مورد حج
به دکتر شریعتی میگویم که این به معنای تقویت نظام طبقاتی نیست. وقتی میگوییم حج بر مستطیع و اغنیا واجب است، این در واقع تعدیل نظام طبقاتی است. هزینههای حج اغنیا، از طریق قربانیها، کفارات و سایر کمکها، به فقرا میرسد. واجب بودن حج برای اغنیا به این معنا نیست که فقرا مستحب نداشته باشند؛ آنها نیز میتوانند حج مستحب بروند و ثواب دریافت کنند.
در این قالب علمی، حج در طول سال و عمر، برای شخصی که به تکلیف رسیده، مستحب است. اما در مورد استطاعت، حج واجب میشود. قاعده این است: «حج واجب مطلوب صرف وجوده، حج مستحب مطلوب مطلق وجوده»
هر سال، هر سالی که مکلف قادر به حج است، حج مستحب است و وقتی مستطیع شد، واجب میشود. در ادله چیزی نداریم که بگوید استحباب و وجوب یکدیگر را نفی میکنند. با این شیوه، دو حالت دیگر که اجتماع ضدین ایجاد میکند، منتفی است.
به دکتر شریعتی میگوییم: حج مال همه است و وجوب چاقیه اتفاق میافتد، اما از جهت ثواب بردن آن، مال همه است. فقیر مطلق هم میتواند حج مستحب برود. وقتی مستطیع شد، برای او حج واجب میشود و واجب بودنش مزایای استحبابی سالهای قبل را ندارد.
به علاوه، جنبه اجتماعی حج هم اهمیت دارد: اغنیا وقتی به حج میروند و اوضاع فقرا را میبینند، تحریک میشوند تا در شهر خودشان بیشتر انفاق کنند. اعمال حج خود یک نوع انفاق است و باعث کاهش اختلاف طبقاتی میشود.