« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد محسن ملکی

1404/08/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مسئله بیست‌وششم[1]

این مسئله دارای سه فرع فقهی است:

فرع اول: اعتقاد به عدم استطاعت و انجام حج مستحبی

دارای دو وجه است:

1.قصد امتثال امر فعلی: یعنی قصد کند امتثال امری را که به این عمل تعلق گرفته است و گمان کند این امر، امر استحبابی است، مجزی است.

2.قصد امتثال امر ندبی به شرط شیء (به شرط ندب): یعنی عملی را که انجام می‌دهد به عنوان حج، مقید کند به استحباب و ندب، مجزی نیست.

 

فرع دوم: علم به استطاعت و غفلت از آن

این فرع نیز مانند فرع اول، دارای دو وجه است:

1.قصد امر فعلی بدون تقیید به ندب، مجزی است.

2. قصد حج مقیداً به ندب و استحباب، مجزی نیست.

 

فرع سوم: علم به استطاعت بدون غفلت، با اعتقاد به عدم فوریت

یعنی شخص مستطیع است اما گمان می‌کند حج فوری نیست و حج را مقید به ندب و استحباب انجام می‌دهد، مجزی نیست.

در متن عروة، مسئله به صورت سه فرع بیان شده است؛ هر فرع دارای دو وجه در دو فرع اول و یک وجه در فرع سوم است.

 

نظر مرحوم محقق خویی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه

مرحوم خویی این تفصیل را قبول نمی‌کند.

در دو فرع اول (که هر یک دو شاخه داشت و در مجموع چهار مورد می‌شود) می‌فرماید: اجزا مطلقاً مجزی است.

اما در فرع سوم که بحث فوریت و عدم فوریت است، می‌فرماید: مجزی نیست.

البته نه به همان دلیلی که سید فرموده، زیرا سید گفته بود علت عدم اجزا، تقیید به ندب است. اما مرحوم خویی به جهت دیگری قائل به عدم اجزا است (که در ادامه توضیح داده می‌شود). در آن دو قسمی که سید نیز فرمود مجزی است، مرحوم خویی هم همان را می‌پذیرد و می‌گوید: مجزی است و مشکلی ندارد.

 

بررسی دیدگاه سید و مرحوم محقق خویی در مسئله بیست‌وششم

محور اختلاف

انما الکلام در آن دو موردی است که سید فرموده مجزی نیست، اما مرحوم آقای خویی[2] رضوان‌الله‌تعالی‌علیه می‌فرماید مجزی است.

دلیل سید بر عدم اجزاء

سید معتقد است در آن دو مورد، مکلف قصد امر ندبی کرده؛ یعنی حجی را که به‌جا می‌آورد می‌گوید: «حجی که امسال به‌جا می‌آورم مستحب است.» به این ترتیب، حج را مقید به استحباب می‌کند. پس وقتی مقید به استحباب شد، دیگر حج واجب نیست و مجزی از حجّةالاسلام نخواهد بود.

پاسخ مرحوم محقق خویی

مرحوم خویی می‌فرماید: «اصلاً اینجا جای تقیید نیست.» توضیح این‌که تقیید در جایی معنا دارد که یک کلی وجود داشته باشد و آن کلی انواع و اصناف داشته باشد، سپس یکی از آن‌ها را مقید کنیم. اما در ما نحن فیه، ما فقط یک حج شخصی داریم؛ حج این شخص در سال استطاعتش.این حج کلی نیست تا قابل تقیید باشد. پس تقیید در اینجا بی‌معناست.

در نماز، چون اقسام مختلفی دارد (واجب و مستحب و...)، تقیید معنا دارد؛ مثلاً بگوید این نماز، نماز مستحبی است. اما در حج، چون حج این شخص در این سال خاص فقط یکی است، دوران میان وجوب و استحباب بی‌معناست. این حج، حج شخصی است.

مرحوم خویی حج را به روزه تشبیه می‌کند و می‌فرماید: «روزه ماه مبارک رمضان» نیز شخصی است، کلی نیست. اگر کسی در ماه رمضان نیت استحباب کند، در واقع روزه واجب حساب می‌شود. چون روزه ماه رمضان خودش واجب است، چه فرد بداند و چه نداند.

نتیجه استدلال خویی

همچنین، در باب حج نیز قصد عنوان حج مستحبی لازم نیست؛ زیرا ماهیت حج یکی است و تفاوتی میان حج واجب و مستحب در حقیقت آن وجود ندارد. پس اگر شخص مستطیع باشد، حج او ـ چه بداند و چه نداند، چه اول بداند و بعد غافل شود ـ در هر حال حج واجب شخصی محسوب می‌شود و مجزی از حجّةالاسلام است.

 

خلاصه دیدگاه‌ها

• سید بین دو صورت تفصیل قائل شد:

1. اگر قصد حج مستحبی کند مقیداً به استحباب، مجزی نیست.

2. اگر قصد حج کند بدون تقیید به استحباب، مجزی است. یعنی تقیید را فصل‌الخطاب دانست.

• مرحوم خویی در مقابل می‌فرماید: چون در اینجا محل برای تقیید وجود ندارد، در هر دو صورت، حج مجزی از حجّةالاسلام است.

 

سؤال یکی از شاگردان: آیا سید در مورد روزه نیز همین نظر را دارد؟ آیا در روزه هم شکل خاصی از نیت به این معنا پیدا نمی‌کند؟

پاسخ استاد: بله، اتفاقی است. در مورد روزه ماه مبارک رمضان اصلاً محل خلاف نیست. آنچه در نیت مهم است، قصد امتثال امر است که عبادیت را معنا می‌کند. در میان علما، اختلاف در قصد وجه و قصد تمییز است.

 

شاخه‌های نیت

نیت دارای سه شاخه است:

1. قصد امتثال امر: که تعبدیت و عبادت را تحقق می‌بخشد.

2. قصد وجه: که به وجوب و استحباب مربوط می‌شود.

3. قصد تمییز: که مشخص می‌کند عمل مربوط به کدام عبادت است.

 

دیدگاه فقها

• در مورد قصد وجوب و استحباب، غالب فقها می‌گویند لازم نیست.

• اما در مورد قصد تمییز، لازم است؛ مثلاً هنگام نماز باید مشخص کند که «نماز ظهر» است یا «نماز عصر».

وقتی می‌گوید: «چهار رکعت نماز ظهر می‌خوانم قربةً إلی الله»، همین کافی است و لازم نیست بگوید: «چهار رکعت نماز ظهر واجب بر من قربةً إلی الله». فتوا به لزوم گفتن «بر من واجب» بسیار نادر است، اگر هم باشد، شاذّ است.

 

نتیجه فقهی

بنابراین، تفصیل سید در فرع اول و دوم باطل می‌شود.

در فرع سوم، مکلف علم به استطاعت دارد؛ می‌داند مستطیع است و حج بر او واجب است، اما گمان می‌کند که حج فوری نیست و می‌گوید: «امسال را مستحبی انجام می‌دهم، سال آینده حج واجب را به‌جا می‌آورم.» در اینجا تخیل در فوریت وجوب است. سید می‌فرماید: این حج مجزی نیست، زیرا بازگشتش به تقیید است. توضیح آن نیز پیش‌تر بیان شد که چگونه به تقیید برمی‌گردد.

 

نظر مرحوم آیت‌الله خویی (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه)

مرحوم آقای خویی فتوای سید در فرع سوم را درست می‌داند، اما دلیل سید را قبول ندارد.

ایشان این مسئله را در قالب دو فرض مطرح می‌کند:

• فرض اول: شامل دو فرع پیشین است.

• فرض دوم: همین فرع سوم است که تخیل در فوریت دارد.

می‌فرماید: در فرض دوم، فتوای سید صحیح است؛ یعنی حج مجزی از حجّة‌الاسلام نیست و بر ذمه مکلف باقی می‌ماند. اما این مسئله نه به خاطر تقیید، بلکه به جهت ترتب است.

 

توضیح مبنای ترتب

مرحوم خویی می‌فرماید: در این فرع سوم، دو امر وجود دارد:

1. امر اول: وجوب حج در همان سال استطاعت.

2. امر دوم: امر استحبابی، از باب ترتب.

در دو فرع اول، یک امر بیشتر نبود و مکلف در همان امر مردد بود بین وجوب و استحباب. اما در اینجا، چون مکلف وظیفه واجب را (حج فوری) ترک کرده، رفته سراغ امر دوم، یعنی امر استحبابی ترتبی. بنابراین، حج استحبابی را قصد کرده و آن مستقل از امر اول است. وقتی امر استحبابی را قصد کرد، عملش مجزی از حجّة‌الاسلام نمی‌شود.

ایشان مثال می‌زند به بحث ترتب در «امر به شیء مقتضی نهی از ضد»: کسی که وارد مسجد می‌شود و می‌بیند نجس است، باید «ازل النجاسة عن المسجد» را انجام دهد، اما به‌جای آن نماز می‌خواند. در اینجا، امر به نماز در طول امر به ازاله است و نماز صحیح واقع می‌شود، ولی مخالفت با امر اول رخ داده است.

در ما نحن فیه نیز همین‌طور است: وظیفه مکلف انجام حج واجب در همان سال بود، اما او به خیال عدم فوریت، سراغ امر استحبابی رفته است. این حج، حج استحبابی است و از حج واجب کفایت نمی‌کند.

نقد بر مبنای ترتب

با این حال، این توضیح مرحوم خویی چندان روشن نیست؛ زیرا در نهایت، ماهیت عمل همان تقیید است. این مکلف در همان سالِ استطاعت حج را انجام می‌دهد، اما با قصد ندب و این یعنی به‌روشنی مقید کرده است.

در نتیجه، سخن سید باز هم منطبق می‌شود: وقتی مکلف می‌گوید «امسال حج بر من واجب نیست»، یقیناً قصد ندب می‌کند و عمل را به استحباب مقید می‌سازد. برخلاف دو فرع قبلی که امکان داشت قصد ندب نکند، اینجا عمل به‌وضوح تقییدی است، پس حرف سید درست است.

 

نقد کاربرد عنوان «ترتب»

نقد اول: به نظر می‌رسد به‌کار بردن عنوان ترتب در اینجا صرفاً ظاهری است. ترتب ـ طبق آنچه بزرگان فرموده‌اند ـ در عالم عصیان مطرح می‌شود؛ یعنی جایی که مکلف امر به اهم را عصیان کند و بعد سراغ امر به مهم برود.

اما در این مسئله، مکلف اصلاً توجهی به این جهات ندارد، بلکه فکر می‌کند وجوب حج در امسال وجود ندارد و مربوط به سال آینده است.

تنها چیزی که باقی می‌ماند این است که حج را با قصد امتثال امر استحبابی انجام دهد؛ پس باز هم به کلام سید برمی‌گردد و همان تقیید است. این نکته اولاً.

نقد دوم: تردید در شخصی بودن حج

در بخش نخست سخن مرحوم خویی، که فرمود: «حج کلی نیست تا تقییدبردار باشد، تقیید مخصوص کلیات است»، به نظر می‌رسد جای تأمل دارد.

چرا که حج اقسام گوناگون دارد: حج نذری، حج مستحبی، حج بذلی و حج واجب هر یک از این‌ها خود نوعی از حج‌اند و حتی از دید منطقی، وقتی دو نوع شد، کلیت پیدا می‌کند. پس نمی‌توان گفت حج شخصی است و قابلیت تقیید ندارد.

اگر مکلف حجی را انجام دهد که قابلیت صدق هر دو عنوان ـ واجب و مستحب ـ را دارد، و نیت کند به عنوان مستحب باشد، این خود تقیید است. تقیید که خصوصیت خاصی نمی‌خواهد؛ همین که میان دو عنوان (واجب و مستحب) یکی را برگزیند، کافی است.

نتیجه فقهی تا این مرحله

بر این اساس، اگر بخواهیم فتوا دهیم، همان فرمایش مرحوم سید در عروة درست‌تر به نظر می‌رسد: جایی که مکلف قصد امر فعلی واجب کند، اما در تطبیق اشتباه نماید، حج او مجزی است و حجش حجةالاسلام محسوب می‌شود.

اما جایی که محکم و مصرّانه قصد استحباب کند و عمل را مقید به ندب سازد، این تقیید به استحباب است و در نتیجه مجزی نیست.

بنابراین اگر مبنای تقیید و عدم تقیید را بپذیریم، باید بگوییم کسی که قصد استحباب کرده و حج را به استحباب مقید ساخته،

دیگر عملش واجب محسوب نمی‌شود.

کلمات مرحوم سید در این زمینه روشن‌تر از فرمایش مرحوم خویی است، مگر آنکه بگوییم اصلاً قصد وجه در عبادات اثری ندارد؛ یعنی قصد وجوب یا استحباب نقشی در صحت ندارد، به‌ویژه در مورد حج که ماهیت آن واحد است.

این مسئله شبیه همان مورد صوم ماه مبارک رمضان است: اگر کسی در ماه رمضان روزه بگیرد، حتی اگر قصد استحباب هم بکند، باز هم روزه‌اش روزه واجب ماه رمضان محسوب می‌شود، چون در واقع مکلف مستطیع است و وجوب به او تعلق گرفته است.

سؤال یکی از شاگردان: اگر کسی حج نذری بر عهده دارد و در عین حال حج واجب هم دارد، اگر نیت حج نذری کند، چه می‌شود؟ آیا نذری حساب می‌شود؟

پاسخ استاد: فرقی نمی‌کند. باز همان نزاع میان نذر و حج واجب مطرح است. اگر حجت‌الاسلام بر ذمه‌اش باشد، نذری حساب نمی‌شود. در اینجا نیز همان بحث کلیت و تقیید باز تکرار می‌شود، و این وجه چندان روشن نیست.

جمع‌بندی تا اینجا

تا این مرحله، مسئله هنوز نیازمند بررسی بیشتر است تا روشن شود: آیا باید فتوای سید را پذیرفت، یا نظر مرحوم خویی را ـ که چندان استوار نیست، و یا این‌که نظریه سومی را بپذیریم مبنی بر اینکه: «حج مطلقاً ـ هر نیتی داشته باشد ـ حجةالاسلام محسوب می‌شود، زیرا اطلاق آیه شریفه آن را اقتضا می‌کند.»

 


logo