« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد محسن ملکی

1404/07/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مسئله بیست و پنجم عروة الوثقی[1]

در جلسه بیست و ششم، مسئله بیست و پنجم از متن طولانی عروة را می‌خوانیم تا دورنمای مسئله مشخص شود. در مرحله بعد، به تفصیل و تبیین واقعیات آن خواهیم پرداخت.

فرمایش سید به این صورت است: «إذا وصل ماله إلى حد الاستطاعة» اگر اموالی که دارد به حد استطاعت رسید «لكنه كان جاهلا به»

ولی خودش خبر ندارد، نمی‌داند که اموالش به اندازه استطاعت است. «أو كان غافلا عن وجوب الحج عليه» یا غافل از وجوب حج است؛ یعنی می‌داند اموالش به اندازه استطاعت است، اما نمی‌داند حج بر مستطیع واجب است «ثم تذکر» سپس به یاد می‌آورد و متوجه می‌شود «بعد أن تلف ذلك المال» پس از تلف مال، یعنی اموالی که داشت از بین رفته است «و الظاهر استقرار وجوب الحج عليه» در این وضعیت، وجوب حج برای او مستقر می‌شود.

 

توضیح اجمالی مسئله

شخصی اموالی دارد که به اندازه استطاعت برای حج کافی است، اما: یا جاهل به مقدار مال خود است یا غافل از وجوب حج است سپس اموالش تلف می‌شود. در این شرایط، به نظر فقهاء، وجوب حج بر او مستقر می‌شود، یعنی دیگر نیاز به استطاعت ندارد، بلکه تکلیف حج ثابت و قطعی است.

 

در ادامه مسئله بیست و پنجم عروة: اگر مال تلف شود، شخص نمی‌تواند همان سال حج برود. چاره‌ای نیست، سال بعد باید حج را بجا آورد. اگر در سال بعد هم نشد، باز به سال بعد موکول می‌شود. اگر مردی از ترکه او حج انجام دهد، این حج برای او مستقر است.

«اذا کان واجدا لسائر الشرائط حین وجوده» به شرط آنکه سایر شرایط موجود باشد و شخص واقعاً مستطیع باشد، وجوب حج ثابت و صحیح است.

«الجهل و الغفلة لایمنعان عن الاستطاعة» یعنی جاهل یا غافل بودن، مانع از استطاعت نیست. غایت الأمر: شخص در ترک حج معذور است، چون جاهل یا غافل بوده، ولی این واقعیت را از بین نمی‌برد.

«فاذا مات قبل التلف او بعده وجب الاستیجار عنه» اگر شخص قبل از تلف مال یا بعد از آن فوت کند، استیجار از او واجب است، به شرط آنکه ترکه‌ای به اندازه حج داشته باشد.

«و کذا اذا نقل ذلک المال الی غیره بهبة او صلح ثم علم بعد ذلک انه کان بقدر الاستطاعة» اگر مال را به دیگری ببخشد یا صلح کند و بعد متوجه شود که مال به اندازه استطاعت بوده، شخص مستطیع بوده است.

«فلا وجه لماذکره المحقق القمی» بنابراین وجهی ندارد برای گفته مرحوم محقق قمی در اجوبة المسائل که می‌فرماید حج در چنین شرایطی واجب نیست.

 

توضیح مرحوم صاحب قوانین

مرحوم صاحب قوانین در کتاب فقهی «اجوبة المسائل» گفته: حج واجب نیست برای شخصی که جاهل یا غافل بوده و پس از انتقال یا یادآوری، دیگر مالی ندارد که کفایت کند. دلیل: جاهل بوده، پس اصرار بر ترک نداشته و مقصر نبوده؛ بنابراین، حج برای او مستقر نمی‌شود («لم یستقر علیه»).

 

نظر محقق قمی: چون شخص جاهل و غافل بوده، مقصر نبوده، بنابراین حج بر او واجب نیست. وقتی بعداً یادش آمد و حواسش جمع شد، ولی مالی نداشت، حج برای او مستقر نشد («لم یستقر علیه الحج»).

نظر مرحوم سید: این فتوا غلط است و وجهی ندارد، چرا که: «لان عدم التمکن من جهة الجهل و الغفلة لاینافی الوجوب الواقعی» یعنی عدم تمکن ناشی از جهل یا غفلت، مانع وجوب واقعی حج نیست.

 

مثال مشابه: طهارت از حدث

شرط واقعی برای نماز است، علم و جهل نقش ندارد. اگر وضو نداشتی و نمی‌دانستی، نماز باطل نیست. طهارت از خبث هم همینطور: اگر لباس نجس داشته باشی و خبر نداشته باشی، نماز صحیح است. بنابراین، استطاعت واقعی شرط وجوب واقعی حج است: چه شخص بداند مستطیع است، چه نداند، حج بر او واجب می‌شود. «لان عدم التمکن من جهة الجهل و الغفلة لاینافی الوجوب الواقعی» وجوب واقعی روی مستطیع واقعی قرار می‌گیرد، حتی اگر شخص از آن خبر نداشته باشد.

 

«والقدرة اللتی هی شرط فی التکلیف القدرة من حیث هی، و هی موجودة» قدرت واقعی که شرط تکلیف است، باید وجود داشته باشد؛ حتی اگر شخص از آن خبر نداشته باشد. «القدرة من حیث هی، و هی موجودة» یعنی قدرت واقعی وجود دارد و مستطیع بوده است. «والعلم شرط فی التنجیز لا فی اصل التکلیف» علم فقط شرط تنجیز است، یعنی شرط مواخذه یا جزا در عالم عمل. شرط اصل تکلیف نیست: شخص ممکن است تکلیف بر او واجب شود حتی اگر نمی‌دانسته.

اگر شخص مستطیع بوده اما خبر نداشته، حج بر او واجب می‌شود. علم شرط منجز شدن تکلیف است، نه شرط ایجاد تکلیف. اگر شخص علم داشته و انجام ندهد، مواخذه می‌شود. اگر علم نداشته، مواخذه نمی‌شود، ولی تکلیف واقعاً ایجاد شده است.

 

اهمیت بحث و مقدمه عروه

این مسئله، بخش مهمی از تحلیل اصولی و فقهی عروه است. باید کالبدشکافی شود تا مسئله کاملاً واضح گردد. مرحوم سید در این قسمت، هر کلمه‌ای که گفته، یکی از خصوصیات عروه را نشان می‌دهد: نیمه استدلالی و موجز است. نزدیک به روش مرحوم کفایة، اما از نظر ادبیات و دقت، کمتر از آن است.

مثال‌ها: «والعلم شرط فی التنجیز» یا «والقدرة اللتی هی شرط فی التکلیف القدرة من حیث هی» این عبارت‌ها کوتاه است، دفع دخل مقدر است که دفع را می‌گوید ولی مقدر را نمی‌گوید ولی محتوای عمیقی و طولانی دارند که نیازمند کالبدشکافی است.


logo