« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد محسن ملکی

1404/07/06

بسم الله الرحمن الرحیم

استطاعت/شرایط وجوب حج /کتاب الحج

 

موضوع: کتاب الحج/شرایط وجوب حج /استطاعت

 

علوی گشتم و زهرایی و توحید صفت *** تا شود یکشنبه بر ما معرفت

بارلها این ولایت از همه بنما قبول *** با دعای حیدر و امضاء زهرای بتول

یکشنبه علوی و فاطمه (سلام‌الله‌علیهما)؛ این هفته هم که اختصاص پیدا کرده به روایات منقوله یا منسوبه به حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها.

یک روایتی که البته قسمتی از خطبه حضرت است، در الاحتجاج، جلد یک، صفحه ۲۵۱: «جعل الله اجتناب القذف حجابا عن اللعنة.[1] »

یک عبارت اخلاقیه جدی: خداوند پرهیز از نسبت‌های ناروا را مانعی قرار داده که انسان‌ها گرفتار لعنت خدا نشوند.

نسبت ناروا به افراد دادن؛ دستور داده که ﴿اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ﴾[2] بدگمانی، نسبت دادن ناروا بر اساس تخمین‌ها، این‌که چیزی را به افراد نسبت بدهند و از جهت اخلاقی و رفتاری معیوب جلوه دهند؛ این را خداوند متعال اجتناب قرار داده تا چه بشود؟ تا از لعنت خدا دور بشوند.

مفهومش این است: کسانی که اهل قذف‌اند، اهل نسبت ناروا هستند به بندگان خدا، ملعونند. این‌ها از رحمت خدا به دورند. خیلی باید مراقب باشیم نسبت به قضاوت دیگران. آدم‌ها عجیبند؛ آدم نمی‌شناسد. با ظاهر، با یک حرفی که می‌زنند، با یک کاری که می‌کنند نمی‌شود زود قضاوت کرد. اگر این حقایق معرفتی و اخلاقی در جامعه زنده و بالنده می‌بود، حالا ما شیعیان این وضع زندگی را نداشتیم. ما در اوج و قله می‌زیستیم. متأسفانه با نام دین، با نام امام حسین، با نام حضرت زهرا، با نام اهل‌بیت، دیگران را متهم می‌کنند. با همین گرایش‌هایی که خودش را خیلی اهل دیانت و فلان می‌داند، از نگاهش به جوان‌ها و دخترها و پسران، قضاوت‌های عجیب و غریبی می‌شود.

نمی‌شود به راحتی قضاوت کرد. یک بدحجابی، یک بدپوشی را گاهی آدم می‌بیند از کسی؛ زود شیطان می‌آید، تجزیه و تحلیل می‌کند: پس این فلانه. بعد که می‌رود از نزدیک، می‌بیند عجب آدمی است این! حجاب ندارد، ولی چه انسانیتی دارد. چه غیرتی حتی دارد. اصلا در وادی‌های فحشا و منکر نیست مثلا. ما تا یک بدحجاب می‌بینیم می‌گوییم حتما این دیگر تازه از جای ناجور آمده است.

 

نتیجه‌گیری

قضاوت کردن افراد، حالا چیزهای واضح را گفتم؛ چه برسد به موارد تخمینی که بر اساس تخمین قضاوت می‌کنند. فلان کار کرد، پس فلانی. این کاری کرد، پس فلانی. بعد هرچه به ما می‌گویند: «ضَعْ أَمْرَ أَخِيكَ عَلَى أَحْسَنِهِ»[3] گوش نمی‌دهیم. خداوند متعال گوینده و شنونده را در مسیر تهذیب و تربیت یاری بفرماید.

مسئله بیست و یکم: شک در استطاعت

مهم‌ترین نظریه‌ای که در رابطه با این شک در استطاعت بود، رفقا، عدم وجوب فحص است. این مهم‌ترین نظریه است؛ چون آن‌هایی که می‌گویند واجب فحص، که کار ساده‌ای است. یکی از بزرگان هم قائل به تفصیل بود در این دو فرعی که ذکر کردیم. مرحوم صاحب قوانین قائل به تفصیل بود.

لذا سه نظریه وجود داشت:

    1. عدم وجوب فحص.

    2. وجوب فحص.

    3. قول به تفصیل (مرحوم صاحب قوانین).

 

اهمیت نظریه عدم وجوب فحص

نظریه مهمی که جنجالی است و محل تضارب قرار می‌گیرد از جهت فکری، این است که بگوییم فحص واجب نیست.

تا گفتی فحص واجب نیست، طلبه محقق می‌گوید: «انا من ابناء الدلیل.» چرا واجب نباشد فحص؟ دلیل می‌خواهم.

 

دلیل بر عدم وجوب فحص

خب، دلیلی که در مانحن‌فیه می‌شود رصدش کرد، رویش حرف زد، دلیل فقاهتی است؛ به خاطر این‌که موضوع شک است؛ شک در وجوب فحص. خب مجاری اصول را خواندیم دیگر. یکی از آن اصول، استصحاب عدم وجوب است، در جلسه قبل که گذشت.

اولین دلیل: استصحاب عدم وجوب

بنابراین اولین دلیل، استصحاب است؛ استصحاب عدم وجوب. یک روایتی مطرح شد، یا روایاتی؛ دو تا روایت مطرح شد. این روایت دومی نیاز دارد به یک تحلیل.

روایت دوم در باب استصحاب

طبق این روایت دوم ـ که شاید مهم‌ترین روایت در باب استصحاب است ـ در رسائل مرحوم شیخ، رفتیم سراغ اینکه امام فرمودند: «و لیس ینبغی لک ان تنقض الیقین بالشک ابدا. [4] »

 

طرح بحث

برای اینکه این روایت را کاملاً حلاجی کنیم، امروز عرض می‌کنم: بسم الله الرحمن الرحیم.

این روایت، صحیحه معتبره‌ای است که در تهذیب، جلد یک، صفحه ۴۲۲ آمده. شش تا سؤال در آن مطرح شده از طرف زراره، و امام هم شش تا جواب دادند. این شش سؤال را با هم بررسی می‌کنیم.

سؤال اول: سؤال اول از امام علیه‌الصلاة و السلام این است: خون بینی به لباسم رسیده یا هر چیز نجسی؛ محلش را علامت‌گذاری کردم که بروم شستشو بدهم. بعد وقت نماز شد، یادم رفت، همان‌طوری رفتم نماز خواندم. خب، بعد می‌فهمد که نماز را با لباس نجس خوانده. امام فرمودند: «تعید الصلاة فتغسله»؛ نماز را باید دوباره بخواند، چون می‌دانستی قبلا.

این سؤال ربطی به بحث مانحن‌فیه ندارد.

سؤال دوم: عرض می‌کنم: آقا، من محلش را هم نمی‌دانستم که کجا خون رسیده، کجا شیء نجس به لباسم رسیده؛ ولی یقین کردم به لباسم خونی رسیده، نجسی رسیده. و هرچه هم گشتم پیدا نکردم کجا خورده، ولی می‌دانم به لباسم خونی خورده یک جایی. رد می‌شدم. یعنی بعد رفتم نماز خواندم، دیدم بله این گوشه لباسم نجس شده. این‌هم امام می‌فرمایند: «تغسله و تعید»؛ نمازت را باید دوباره بخوانی.

سؤال سوم: «فان ظننت انه قد اصابه و لم اتیقن»؛ گمان کردم لباسم نجس شده و یقین پیدا نکردم. «ذلک فنظرت و لم ار شیئا فصلیت فیه فرایت ما فیه؟»؛ چیزی ندیدم، بعد نماز خواندم، دیدم که لباسم نجس است. امام فرمود: «تغسله و لا تعید الصلاة.» آغاز بحث استصحاب اینجا شروع می‌شود این بحث استصحاب.

سؤال چهارم: «قلت: لم ذلک؟ قال علیه‌السلام: لانک کنت علی یقین من طهارتک فشککت و لیس ینبغی لک ان تنقض الیقین بالشک ابدا.» چون شما یقین داشتید به طهارت، و با یقین به طهارت نماز خواندید، لذا قاعده استصحاب قبل از نمازتان حاکم بوده است، حتی اگر شک تقدیری نیز فرض شود. بنابراین نماز صحیح است.

استدلال به روایت در مانحن فیه

از این قسمت روایت استدلال شده است برای مدعای مانحن فیه که فحص واجب نیست. یعنی اگر کسی نمی‌داند مستطیع هست یا مستطیع نیست، لازم نیست به دفتر و دستک مراجعه کند، و لازم نیست برای حج و زیارت پرس‌وجو نماید. زیرا قبلاً یقین داشت که مستطیع نبوده است. حالا اگر یک‌باره شک کند که با تغییراتی در زندگی ـ مثلاً مقداری پول به دستش آمده و وضع مالی‌اش اندکی بهبود یافته ـ مستطیع شده است یا نه، باز هم قاعده روشن است: «لا تنقض الیقین بالشک ابدا» پس یقین سابق به عدم استطاعت، با این شک لاحق نقض نمی‌شود.

سؤال پنجم: «قلت: فانی قد علمت انه قد اصابه و لم ادر عین هو و اغسله» من یقین کردم به لباسم خورده، ولی نمی‌دانستم کجا بوده تا بشورم. امام علیه‌السلام فرمودند: «تغسل من ثوبک الناحیة التی تری انه قد اصابها، حتی تکون علی یقین من طهارتک.» یعنی همان ناحیه‌ای از لباست را بشور که یقین داری نجاست به آن اصابت کرده است. طرف راست لباست بوده، مثلا طرف چپ بوده ولی نمی‌دانی کجایش؛ همون طرفی که یقین داری بشور. اگر طرف راست خورده، همان طرف راست را می‌شوری، تمام می‌شود. (این قسمت را اگر اضافه کنیم، می‌شود هفت سؤال). این سؤال و پاسخ آن نیز از بحث ما نحن فیه خارج است.

سؤال ششم: «فهل علی ان شککت انه اصابه شیء ان انظر فیه؟» اینجا اوج بحث برای ما نحن فیه است: آیا بر من هست اگر شک کردم که به لباسم چیزی خورده یا نه از نجاست، بروم نگاه کنم، تحقیق کنم، وارسی کنم؟ امام علیه‌السلام فرمودند: «قال لا» ما نحن فیه همین است: مستطیع شدم یا مستطیع نشدم، آیا لازمه بروم فحص کنم؟ جواب: «لا و لکنک انما ترید ان تذهب بالشک الذی وقع من نفسک.» یعنی واجب نیست. واجب نیست بروی، فقط اگر می‌خواهی شک را از بین ببری، برو. ولی مرحوم صاحب عروه فتوا داد به احتیاط واجب.

سؤال هفتم: «قلت: ان رایته فی ثوبی و انا فی الصلاة؟» گفتم: آقا، اگر این نجاست را در نماز دیدم، تو لباسم، من هم دارم مشغول نمازم. امام علیه‌السلام فرمودند: «قال: تنقض الصلاة و تعید اذا شککت فی موضع منه ثم رایته» یعنی نماز را باید بشکنی و دوباره بخوانی، اگر شک کردی در یک موضعی از آن لباس و بعد دیدی. و افزودند: «و ان لم تشک ثم رایته رطبا» یعنی اگر قبلاً شکی نبوده و چیزی نبوده، بعد دیدی خون تازه‌ای است، مثلاً: «قطعت الصلاة و غسلته» نماز را نمی‌شکنی، نماز را قطعش کن، همون جا شست‌وشو بده، بدون اینکه صورت از قبله برگردد. سپس ادامه دادند: «ثم بنیت علی الصلاة لانک لاتدری لعله شیء اوقع علیک» شاید آن نجاست الان افتاده از آسمان، قبلاً نبوده. و در پایان فرمودند: «فلیس ینبغی لک ان تنقض الیقین بالشک» یعنی نباید یقین خود را با شک نقض کنی.

نکته مهم روایت

مهم‌ترین جایی که در این روایت دیدیم، همین عبارت‌هایی است که امام می‌گوید: «لیس ینبغی»، «لا تنقض». مهم‌تر از این‌ها، سؤال ششم بود: «فهل علی ان شککت انه اصابه شیئ ان انظر فیه؟» این مهم‌ترین است. این قسمت از سؤال ششم: «قال لا» بحث ما همین است: شک دارم به اینکه مستطیع هستم یا مستطیع نیستم. آیا واجب است نظر کنم به دفتر و دستک و این‌ها بروم ببینم، بروم بپرسم؟ امام می‌فرماید: «لا». به خاطر چی؟ به خاطر همین چند موردی که امام فرمود: «لیس ینبغی»؛ سزاوار نیست که شما یقینت را با شک بشکنی.

 

استنتاج فحص

طبق ظاهر این روایت، بنابراین فحص مطلقاً لازم نیست؛ چون فرمودند سؤال می‌کند: «انظر فیه». این نظر هم مطلق است: نظر کم: نظر به دفتر، یا نگاه به لباس، یک نگاه پایین. نظر زیاد: عمیق، یعنی خوب وارسی کردن.

 

تحلیل عبارت «انظر»

حالا ماندیم روی عبارت «انظر» که چطور معنا کنیم؟

استدلال فقها: آن‌هایی که استدلال کرده‌اند به این روایت، «انظر» را مطلق گرفته‌اند: نظر یسیر، نظر کثیر، نظر سطحی و نظر عمیق. فرقی نمی‌کند؛ هیچ‌کدام لازم نیست. دفتر حساب و کتاب اقتصادی خودت را مراجعه کنی؟ این نظر قلیله، سطحیه، چیزی نیست. بنابراین، همین هم واجب نیست.

تبیین محدوده روایت «انظر»

لکن به نظر می‌رسد که این روایت شریف، صرف اینکه یک نگاه چشمت را بندازی پایین به لباست نگاه کنی، این را سؤال نمی‌کند. این نظر یعنی تحقیق، یعنی تفحص؛ این مورد با یک چشم نگاه کنی، یک فحص خورد یا نخورد، این را اصلاً نمی‌گویند نظر. این مورد تخصصاً از این روایت خارج است.

به تعبیر دیگر، که قبلاً هم گفتیم و در جلسه قبل هم گفته شد: عقلای عالم این‌طور جاهایی را که شک حاصل می‌شود ولی مستقر نیست، رکن استصحاب نمی‌دانند. مستقر نیست یعنی چه؟ با یک نگاه عوض می‌شود؛ با یک نگاه تبدیل به یقین می‌شود، یقین به وجود یا عدم. این بحث نظر و فحص نیست اصلاً. اینجا گویا معلوم است؛ یعنی شک لغو است.

 

نتیجه برای ما نحن فیه

ما نحن فیه هم اگر صرف اینکه می‌خواهد نگاه کند به دفتر، ببیند چقدر دارد، یا اصلاً شک مستقر نیست، در استصحاب باید یقین و شک مستقر باشد. شکی که کنار گوشش یک آهنگ کوچک است، فقط که یک بار نگاه کند، این از بین می‌رود یا می‌شود وجود قبلی یا عدم قبلی. آن متیقن یا می‌ماند یا از بین می‌رود؛ متیقن. این را اصلاً رکن استصحاب نمی‌گویند.

 

نکته نهایی

لذا در جاهایی که تفحص اصلاً تفحص نیست، نظر، نظر علمی دقیق نیست. یقینا «ان انظر فیه» که ایشان می‌پرسد، نه اینکه آقا چشم را بیارم پایین یا نیارم، هیچی؛ اصلاً چیزی نیست که تو که چشمت را بیاری پایین نگاه کنی یا نگاه نکنی.

 

تبیین «ان انظر فیه» و رابطه با استصحاب

«ان انظر فیه» یعنی جستجو کنم، تفحص کنم، عمیق بشوم، هی نگاه کنم اینورش را، آنورش را ببینم، کجا بوده خورده یا نخورده؛ این می‌شود فحص. خب، بعد از این فحص اگر شک باقی ماند، می‌شود شک مستقر. شک وقتی مستقر شد، جای استصحاب است. وضعیت در جایی که شک مستقر نیست اما در جایی که این‌طور نیست، با مقدار ملاحظه کم، آن شک از بین می‌رود، تبدیل می‌شود به یقین به حالت سابقه یا تبدیل می‌شود به یقین بر خلاف حالت سابقه. آنجا جای استصحاب نیست.

 

نمونه کاربرد در ما نحن فیه

لذا انصافاً مورد ما نحن فیه که فحص از مقدار مال است، سؤال از یک تلفن که بخواهی زنگ بزنی به سازمان حج، آقا هزینه حج چقدر است، این را نمی‌گویند از آن جاهایی که مکلف شک در استطاعت کرده، نمی‌داند مستطیع هست یا مستطیع نیست، و واقعاً شک دارد.

با فرض اینکه همه چیز در دسترسش هست، این معلق است؛ شک پا در هواست، شک مستقر نیست. ظاهر روایت هم همین است: «شککت»؛ این «شککت» نه اینکه شککت شک زائل، شک لغو است. اصولاً در باب اعتقادات، چه شک، چه یقین، چه ظن، استقرار حرف اول است. وقتی مستقر شد، شما سرمایه‌گذاری می‌کنید. مثلاً ظن هم همین‌طور است؛ ظن را وقتی به عنوان ظن در نظر می‌گیرید، وقتی مستقر شد می‌گویید ظن، وگرنه اگر معلوم نیست و ممکن است با یک تأمل کوچک از بین برود، آن را نمی‌گویید ظن. چون همش اعتقاد است: ظن اعتقاد است، شک اعتقاد است، یقین اعتقاد است. از خود عقد، از خود این اعتقاد. کلمه اعتقاد یعنی چیزی که محکمه، چیزی که به آن رسیدی، نه پا در هوا. معلوم نیست بماند یا نماند. آنجایی که این همه در معرض تلف شدن و از بین رفتن است، مثل همین بحث ما نحن فیه، این را نمی‌گوییم شک مستقر که استصحاب بخواهد جاری شود.

 

نتیجه‌گیری در باب استصحاب

علی کل حال، اگر مستدلین به عدم وجوب فحص در ما نحن فیه بخواهند به استصحاب تمسک کنند، به خاطر مطلب دیروزی در جلسه قبل که مطرح شد و گفتیم: استصحاب صعق وجودش ذاتش حکم عقلایی است. حکم و روایات ارشادند و امضا هستند حکم عقلایی. عقلا در بحث متیقن سابق و شک لاحق این را در نظر دارند: شک را در صورتی شک می‌دانند که مستقر باشد. شکی که پاش روی پوست خربزه است، با مجرد توجهی از بین می‌رود؛ این را شک نمی‌گیرند.

لذا رکن دوم استصحاب ناقص است. در ما نحن فیه، رکن دوم استصحاب ناقص و شک مستقر نیست.

نتیجه استصحاب در ما نحن فیه

بنابراین، توسط این روایت نمی‌توانند بگویند: «بسم الله الرحمن الرحیم و الدلیل علی عدم وجوب الفحص فی الفرعین» در دو فرعی گذشت: الاستصحاب لأجل صحیحه زراره همین صحیحه مفصلی که خواندیم، نمی‌تواند دلیل متقنی باشد بر عدم وجوب فرد.

در رابطه با استصحاب، مانحن فیه را شامل نمی‌شود. توسط استصحاب نمی‌توانیم نظر کسانی که قائلند به عدم وجوب فحص در ما نحن فیه را اثبات کنیم. بنابراین باید بررسی کنیم که برائت عقلی و نقلی می‌شود یا نمی‌شود.


logo