1404/07/05
بسم الله الرحمن الرحیم
استطاعت/شرایط وجوب حج /کتاب الحج
موضوع: کتاب الحج/شرایط وجوب حج /استطاعت
با توجه به تنوع، تصمیم گرفتیم هفته به هفته روایات را بحث کنیم. چون شروع سال یکشنبه بود، با نام حضرت امیر کلمات حضرت امیر را خواندیم و هفته بعد شنبه بود با نام پیامبر شروع کردیم. این هفته را اختصاص میدهیم به حضرت زهرا سلاماللهعلیها تا پایان هفته هر روایتی که میخوانیم، مربوط به این بانو باشد.
روایت امشب روایت معروفی است که منسوب به حضرت زهرا سلاماللهعلیها میباشد. ایشان فرمودند: «مَنْ اَصْعَدَ اِلَى اللّه ِ خالِصَ عِبادَتِهِ اَهْبَطَ اللّه ُ اِلَيْهِ اَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ»[1] اگر کسی عبادات خالص خودش را از زمین اهل زندگی خودش، از این گرده خاک، به آسمان عبودیت و بندگی برساند، خداوند متعال از آن عالم فوق واقعیت و عرشی خودش بهترین شکل زندگی را برای او مقدر میکند و بهترین مصلحتها را نصیبش مینماید.
این حدیث شکل عام همه انسانها را در بر میگیرد و شکل خاص من و شما طلبه را نیز بیان میکند؛ زیرا ما باید همیشه در این جهات از دیگران جلو باشیم و پیشقدم باشیم. در بحث خلوص و اخلاص، منقطع بودن از طبیعت و وابسته بودن به حقیقت، باید بر خودمان خیلی کار کنیم. اگر کار نکنیم، زحمت نکشیم و مراقبت نکنیم، تبدیل به موجودی میشویم که «یَدُبّ علی الارض بلا تدبر، بلا تفکر و بلا تأمل» و زندگیاش به زندگی حیوانی شباهت پیدا میکند.
افرادی که عبادات خالص خود را به آسمان میفرستند، انسانی زیست میکنند و بر پایه معرفتهای توحیدی زندگی خود را مرتب مینمایند. این مطلب از حدیث شریف استفاده میشود.
بحث فقه: مسئله بیست و یکم
در ادامه بحث فقه، مسئله بیست و یکم را شروع کرده بودیم که مربوط به شک در مقدار اموال و شک در استطاعت میشد. این مسئله دو فرع داشت که هر دو مطرح شد و رسیدیم به اینکه سه نظریه و سه قول در این دو فرع گنجانده شده است:
شک در اعمال بر اساس مقدار استطاعت
سؤال این است که کسی که شک دارد آیا اعمالش به اندازه استطاعت هست یا نیست و یا اینکه مقدار استطاعت خود را نمیداند. سه نظریه مطرح شد:
نظریه اول: فحص واجب نیست. یعنی لازم نیست که فرد به دفتر یا دستکش مراجعه کند و ببیند چقدر پول دارد. همچنین فحص از سازمان حج هم واجب نیست و لازم نیست بپرسد که هزینه حج چقدر است.
نظریه دوم: فحص واجب است.
نظریه سوم (قول به تفصیل): مرحوم محقق قمی، صاحب «قوانین الاصول»[2] ، قائل به تفصیل شد. تفصیل ایشان این بود که در برخی موارد باید به دفتر، گاو صندوق یا بانک مراجعه شود و فحص واجب است، اما رفتن و سؤال کردن از سازمان حج درباره هزینه حج امسال واجب نیست.
مهمترین نظریه در مسئله شک در استطاعت
ایها الفقها، فضلاء و رفقای عزیز، مهمترین نظریه در بحث فعلی، قول به عدم وجوب فحص است که خیلی مهم است.
سؤال این است: چرا فحص واجب نیست؟ چرا لازم نیست به دفتر و دستک محاسباتی اقتصادی خود مراجعه کند؟ چرا لازم نیست از سازمان حج بپرسد؟
ما اصولی هستیم و قرار است بر اساس اصول فتوا دهیم؛ «نحن ابناء الدلیل». بنابراین باید دلیلی ارائه دهیم که وجوب فحص را نفی کند.
از شما فضلاء پرسیده میشود: این دلیلی که اینجا مطرح میشود، اجتهادی است یا فقاهتی؟ دلیل فقاهتی است، به جهت اینکه موضوع، شک است؛ شک در استطاعت. شک در استطاعت، موضوع اصول عملیه است.
اصول عملیهای که میتوانند وجوب فحص را بردارند، سه بحث هستند:
استصحاب عدم / برائت عقلی / برائت شرعی
اینجا میایستیم و تأمل میکنیم و میبینیم چطور این سه اصل در این موضوع جاری میشود و واقعاً قابل اعمال است.
در این موضوع استصحاب عدم وجوب فحص؛ قبلاً که واجب نبود، شرایط مالی فقیر بود؛ حالا یکدفعه به حدی رسیده و شک میکند، متیقن سابق، شک لاحق.
کیفیت استدلال به استصحاب
کیفیت استدلال به استصحاب به این است که گفته شود روایت صحیحه زراره آمده که: «لاینقض الیقین بالشک ابدا»؛ نقض نمیشود یقین به شک هیچگاه.
ظاهر این روایت مطلق است؛ شک مطلقا. چه فحص بکنیم، چه فحص نکنیم، قبل الفحص مطلقای این روایت ما را دلالت میکند به استصحاب. میگوید تو شک داری، دیگر لاینقض. نمیگوید بعد الفحص. بعد از استقرار شک، مثلا بیاید بگوید شک در صورتی که مستقر شود، میگوید نه: لاتنقض الیقین بالشک ابدا.
لذا طبق این روایت، الزام فحص برداشته میشود؛ لزوم فحص برداشته میشود. این همان اول کار است که مکلف توجهی کرد، گرفتار شک شد، مستطیع هستم یا نیستم؟ خب، اول نبودی، دیگر لاینقض الیقین بالشک ابدا. (البته به شکل مجهول، جمله خبری مناسبتر است: «لایُنقَض یقین بالشک ابدا». اینجا جاری میشود و یقین سابق را میگیری).
وقتی یقین سابق را میگیری، میشود عدم استطاعت. اثبات میشود عدم استطاعت. قبلا مستطیع نبودی، الان مستطیع هستی.
انصراف لفظ شک در روایات و حکم استصحاب
ان قلت: به اینکه لفظ شک در این روایات انصراف دارد به شک مستقر.
علت آن این است که استصحاب، اولا و بالذات، زاییده سیره عقلا است. خود عقلاءست؛ یک حکم عقلایی است. اینکه عقلاء به حالت سابقه بها میدهند، در زندگی روزمرهشان جاری و ساری است و روایات نیز باید ارشاد باشند، حمل شوند و به حکم عقلایی امضا شوند. این یک حکم تأسیسی صرف و خالص و تعبدی محض نیست.
به همین جهت میگویند: عرش الاصول استصحاب، یعنی در آن کاشفیت وجود دارد. این کاشفیت عقلایی است. متیقن سابق چراغ سبز نشان میدهد و اصل این است که این بماند؛ این نکته اول است.
روایات نیز بر همین حکم عقلایی حمل میشوند.
عقلاء چه میکنند؟ عقلاء به شک بدوی شک میکنند؛ همانند مورد مانحن فیه. کسی که به دفتر مراجعه کند یا از سازمان حج سؤال کند، هنوز شک مستقر نیست؛ شک باید پس از فحص و جستجو تبدیل به شک مستقر شود. اگر پس از فحص و سؤال همچنان شک باقی بماند، استصحاب جاری است. وگرنه، به صرف وجود یک شک نیمبند، که ممکن است با یک نگاه از بین برود، موضوعیت ندارد.
ظاهر روایات بر این است که شک باید مستقر شده باشد. بنابراین، به شک مستقر میتوان اعتناء کرد و آن را موضوع استصحاب قرار داد. «لاتنقض بالیقین بالشک مستقر.» در اینجا حکم دوم استصحاب شکل میگیرد.
بنابراین مکلف وظیفه دارد فحص کند: به دفتر و حسابهای بانکی خود مراجعه نماید و میزان اموال خود را بررسی کند و سپس به سازمان حج مراجعه کند و هزینهها را بپرسد. اگر شک باقی بماند، استصحاب جاری است؛ در غیر این صورت رفع شک حاصل شده است و حکم تمام میشود. در این صورت مشخص میشود که مستطیع نیست یا مستطیع هست.
قلت: که روایات چند گونهاند. مهمترین روایت در باب استصحاب، از جهت سند و دلالت، صحیحه دیگری است:
از زراره عن حریض عن زراره، از رسائل خواندید. در کتاب تهذیب، ج1، ص422، از باب تبرک میخوانم روایت را:
«قال: قلت له: اصاب ثوبی دم رعاف او غیره او شیء من المنی فعلمت اثره الی ان اصیب له الماء فحضرت الصلاة و نسیت ان بثوبی شیئا و صلیت ثم انی ذکرت بعد ذلک.»
زراره میگوید: از امام صادق علیهالسلام پرسیدم. معروف است این روایت:
خون دماغ به لباسم رسید یا «شیء من منی، فعلمت اثره فعلمت »؛ یعنی علامت گذاشتم، علامتگذاری کردم «الی ان اصیب له الماء» (تا آب را دیدم بشویم). «فحضرت الصلاة و نسیت ان بثوبی شیئا و صلیت ثم انی ذکرت بعد ذلک.»
بعد فهمیدم عجب با لباس خونی نماز خواندم. امام فرمودند: «تعید الصلاة و تغسله.»؛ نماز را دوباره بخوان.
گفتم: «فان لم اکن رایت موضعه.»؛ محلش را ندیدم کجا خورده. «و علمت انه اصابه فطلبته و لم اقدر علیه فلما صلیت وجدته؟»؛ ولی میدانستم لباسم خونی شده، پیدایش نکردم، نماز که خواندم فهمیدم خونی است.
اینجا مهم است این قسمت: «قلت: فان ظننت انه اصابه»؛ گمان کردم به لباسم خورده (هشتاد درصد). «و لم اتیقن ذلک»؛ یقین پیدا نکردم. «فنظرت و لم ار شیئا»؛ نگاه کردم، چیزی پیدا نکردم. «فصلیت فیه فرایت ما فیه؟»
قال علیهالسلام: «تغسله و لا تعید الصلاة.»؛ نمازت درست است.
قلت: «لم ذلک؟»؛ چرا اینطور شد؟ قال علیهالسلام: «لانک کنت علی یقین من طهارتک»؛ چون تو یقین داشتی که طاهر بودی. «ظننت، فشککت و لیس ینبغی لک ان تنقض الیقین بالشک ابدا. [3] »
دلالت روایت بر مسئله فحص
لیس ینبغی سزاوار نیست. کلمهای که میشود استفاده کرد یکی کلمه «ابدا» است و دیگر «لیس ینبغی لک ان تنقض الیقین بالشک ابدا». بالاخص با توجه به اینکه «ظننت» نه لازم نیست.
بنابراین این روایت قویتر، دقیقتر ما رو راهنمایی میکنه به اینکه در مانحنفیه فحص واجب نیست. چون تو یقین داشتی مستطیع نیستی. چون یقین داشتی مستطیع نیستی شک داشتی، «لیس ینبغی لک» اصلا سزاوار نیست. اسمش را نبرد. اون وقت که یقین سابق داری و شک لاحق داری اصلا ارکان استصحاب تمام است. بنابراین ارکان استصحاب در مانحنفیه تمام است. فحص واجب نیست. لایجب الفحص از گاو صندوق، لایجب الفحص از سازمان حج. هیچکدام لازم نیست و مستطیع نیستی و تمام.
نکته پایانی
لکن نظر میرسه باز برگردیم بگیم نه اینطوری نیست. به این راحتی نمیشه. این فحصی که اینجا مطرح است فقط نگاه به دفتر است، فقط خبرگیری از سازمان حج است. این مقدار فحص لازم نباشه. انشاءالله سیأتی.