1403/02/25
بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب الحج // وجوب حج // حج صبی
موضوع: کتاب الحج // وجوب حج // حج صبی
عن الباقر علیه السلام : الله جعل الایمان علی اربع دعائم : علی الصبر و الیقین و العدل و الجهاد [1]
خداوند رمز رسیدن انسان به کمال را با اعتقاد به مبدأ و معاد روی چهار چیز استوار کرده است صبر و یقین و عدل و جهاد
کان کلامنا فی شرائط وجوب حجة الاسلام و ذکرنا فی ذلک کلام السید صاحب العروه رضوان الله تعالی علیه حیث قال : و هی امورٌ: الکمال بالبلوغ و العقل فلایجب علی الصبی و ان کان مراهقا و لا علی المجنون و ان کان ادواریا اذا لم یف دور افاقته باتیان تمام الاعمال آنچه تا الان گذشت و توضیحاتی که بیان گردید قسمت اول کلام سید بود و فعلا عبارت (و علی المجنون ...) را کنار میگذاریم زیرا مرحوم سید بعد از این عبارت کلامی دارد که لازم است برای مناسبت آن با عبارت اول در مورد صبی تحقیق شود و آن عبارت اینست : و لو حج الصبی لم یجز عن حجة الاسلام و ان قلنا بصحة عباداته و شرعیتها کما هو الاقوال و کان واجداً لجمیع الشرایط سوی البلوغ
این عبارت را در عالم توضیح کنار عبارت اول در مورد صبی گذاشتم و صبی را در چهار مرحله واکاوی نمودیم:
اول معنای صباوت دوم عدم وجوب حج بر صبی سوم صحت حج صبی چهارم عدم اجزاء حج صبی از حجة الاسلام
مرحوم سید در آخر کلام بحث عدم اجزا را بیان نموده و استدلال ایشان به دو روایت است که ما یکی از آن دو را معتبر دانستیم ایشان میفرماید و فی خبر المسمع (تعبیر از خبر یعنی روایت معتبره نیست) عن الصادق لو ان غلاما حج عشر حجج ثم احتلم کان علیه فریضة الاسلام دلالت این روایت واضح است اما سند آن معتبر نیست
و فی خبر روایت اسحاق بن عمار عن ابی الحسن عن ابن عشر سنین یحج؟ قال علیه حجة الاسلام اذاحتلم و کذا الجاریه الحج اذا طمثت مضمون این دو روایت در بسیاری از روایات موجود است ما آنها را با هم ضمیمه نموده و به این نتیجه رسیدیم که عدم اجزاء حج صبی ممیز از حجة الاسلام نسبت به شریعت حداقل موثوق الصدور است گرچه میتوانیم بحث را موثوق السند نیز ارائه دهیم لکن آنچه لازم است موثوق الصدور است که در شریعت حکم عدم اجزاء حج صبی ممیز از حجة الاسلام صادر شده است .
در ادامه مرحوم سید میفرماید: و لا علی المجنون و ان کان ادواریا حج بر مجنون واجب نیست گرچه ادواری باشد.
مجنون بر دو قسم است مجنون مطلق که در تمام زمان زندگی عقلش فعال نیست و مجنون ادواری که گاهی از اوقات حالت جنون ندارد و عقل او فعال است . مرحوم سید رضوان الله تعالی علیه در دو مورد فتوا میدهد حج بر مجنون واجب نیست اول مجنون مطلق و دوم مجنون ادواری که یا دوران عقل او به مدت کم است و یا در زمان هایی عاقل است که برای حج مناسب نیست مثلا در شوال یا ذیقعده و در ذیحجه که بسیاری از کارهای حج انجام میگیرد عقل او زائل است در این دو مورد حج بر مجنون واجب نیست اما اگر شخصی به گونه ای جنون دارد که شوال و ذیقعده و ذیحجه عاقل است و یا ایام حج را میتواند درک کند این شخص در کلام مرحوم سید حج بر او واجب است .
اولا اصل اینکه بر مجنون تکلیف نیست از مرتکزات شریعت است ،عقل شرط تکلیف و وجوب است از باب اینکه ماهیت تکلیف توجه است در شریعت وجوب و حرمت و صحت و فساد و .. رابطه بین مولا و عبد میباشد زمانیکه مکلف این رابطه بین عبد و مولا را درک کند و بفهمد تکلیف بر او واجب است .
ثانیا تعبیرات صریح روایات از جمله: اول ما خلق الله العقل قال له: اقبل،فاقبل ثم قال له: ادبر، فادبر ..... بکَ اُثیبُ و بکَ اُعاقب [2] این ثواب و عقاب مترتب است بر بودن عقل یعنی انسان بالفعل متصف به عاقلیت شده باشد وقتی انسان عقلش بالفعل نیست با حیوان فرقی ندارد وتکلیفی بر او نمیباشد (سالبه بانتفاء موضوع) بنابراین نسبت به کلی عقل که شرط وجوب تکلیف و شرط الزامات و غیر الزامات شریعت است اعمال در دامنه بک اعاقب و بک اثیب واقع میشوند در این دامنه مرکز ثقل استواری تکالیف الهی "عقل فعال" است که در وجود انسان به روز و بالفعل باشد زیرا همه معتقدیم که در وجود انسانها حقیقتی ماندگار وجود دارد که انسان را از حیوانات جدا می نماید اینکه جایگاه این حقیقت کجا میباشد تا به الان کسی از آن آگاه نشده است و بعد از این هم کسی به این مطلب که جایگاه روح و تعقل انسان کجای این بدن جسمانی است و تعقل در او حلول کرده است یا نه و یا ارتباط آن چه نوع اتباطی است نمیرسد یقینا تعقل از جنود روح انسان است وقتی وارد شده "نفخت من روحی" با اینکه حیوان نیز روح دارد اما این کلام در رابطه با او بیان نمیشود روحی که به انسان دمیده شده و او را انسان و آدم نموده یقینا شاخصه اش جنبه تعقل آن است در منطق هم میگوئیم انسان حیوان ٌناطق و ناطق یعنی عاقل آن عاقلیتی که یقینا روح انسان نیز باید هم سنخ با این حقیقت باشد و بیاناتی که از شریعت داریم آنچنان نیست که بتواند این مسأله را توضیح دهد بله آثار عقل یا جنود عقل را در روایات داریم اما خود حقیقت عقل در وجود انسان و در هستی بدن ما کجاست مشخص نمیباشد. به بیانی حضرت صادق علیه السلام میفرماید مطالبی از این قبیل را الفاظ نمیتوانند توضیح دهند.