« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد محسن ملکی

1403/02/04

بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب الحج // وجوب حج // حج صبی

 

موضوع: کتاب الحج // وجوب حج // حج صبی

 

عن الصادق علیه السلام :من مشی الی المسجد لم یضع رِجله علی رطب ولا یابس الا سبَّحت له الی الارضین سابعةِ [1]

هرکه بسوی مسجد میرود پایش را بر هیچ خشک و تری نمیگذازد مگر آنکه تا هفتمین زمین برایش تسبیح میکنند

 

کلام در صحت حج صبی ، به فرمایش مرحوم خوئی رضوان الله تعالی علیه رسید و نتوانستیم توسط صغری و کبرای محقق خوئی صحت آن را اثبات کنیم

اما وجه سوم : که روایات فراوانی است در خصوص حج ،این روایات اکثرا در من لایحضر مرحوم صدوق ج 2 ص 143 آمده روایات فراوان که دلالت میکند بر استحباب حج و این استحباب مقید به کبار و بالغین نشده است و اطلاق دارد که این اطلاق شامل صبیان نیز میگردد از جمله مرسلات شیخ صدوق میتان به این روایت اشاره کرد "عن النبی صلی الله علیه و اله : من اراد الدنیا و اخرة فلیؤُم هذا البیت" روایاتی که در مقام فضیلت و ثواب و ارزش حج هست و در مقام بحث وجوب نیست معمولا بحث وجوب جنبه انذاری دارد این روایات در مقام محبوبیت مطلق است حج دارای فضیلت است و صبیان مطلقا چه ممیز وچه غیر ممیز گرچه کلام در خصوص ممیز است و یا روایت امام باقر "الحج والعمرة سوقان من اسواق الاخرة" و یا روایت "الحج افضل من الصلاة و الصوم" که بحث فضیلت است و یا "حِجةٌ خیر من بیتٍ مملوٍ ذهبا یتصدق به حتی یفنی" حج گذاردن از خانه ای پر از طلا که آن را صدقه دهد تا تمام شود با فضیلت تر است این روایات دلالت دارد که حج مطلوب است و شارع آن را اراده کرده است در حد استحباب و هیچ قرینه ای که آنها را اختصاص دهد به غیر صبیان نداریم الا اینکه مرحوم خوئی میفرماید ادله احکام همه اینگونه اند که انصراف به بالغین دارند در مستند العروه ج 5 کتاب صلاة ص 285 میگوید ادله احکام انصراف به بالغین دارند لکن در کتاب مستند العروه حج 2 ص 418 میفرماید: اطلاق ادلة المستحبات یشمل الصبیان لذا حُکِمَ بصحة اعتکاف الصبیان صرف کثرت استعمال نه دلیل بر وضع است و نه دلیل بر اطلاق ظهور و انصراف یا منشا آن وضع است یا اطلاق و صرف کثرت استعمال دلیل نیست مگر چیزهای دیگری به آن ضمیمه شود مانند تراکم قرائن که ظهور ایجاد کند بنابراین اطلاق در این ادله استحباب نشانگر اینست که مطلبی نیامده تا به شکل واضح حکم را مقید به بالغین نماید

ان قلت :

اولا اگر چه اطلاق ادله مستحبات شامل صبیان میشود لکن آیا ادله اثبات حج نیز میتواند شامل صبیان شود ؟ ما پذیرفتیم که صلاة و صوم شامل صبیان میشود اطلاق ادله المستحبات یشمل الصبیان اما روایات ذکر شده در رابطه با استحباب حج است . این روایات حج که در من لا یحضر فراوان است آیا اطلاق دارند و در مقام اطلاقی میخواهد استحباب را برای بشر اثبات کند ؟ و یا در مقام بیان فضیلت حج نسبت به بقیه مستحبات است؟ از ظاهر روایات پیداست که میگویند حج مشروع یعنی حجی که واقعا مطلوب قرار گرفته است (چه واجب و چه مستحب) نسبت به بقیه عبادات فضیلت دارد همانطور که از لسانش پیداست . اطلاق را باید در جایی بگیریم که کلام در بیان همان مورد است اما در اینجا در مقام بیان استحباب نیست بلکه در مقام بیان فضیلت و اوج ثواب حج است بعد از آنکه مشروط باشد چه در قالب استحباب و چه در قالب وجوب و ما میخواهیم استحباب حج را برای صبی اثبات کنیم یعنی مشروعیت حج برای صبی که با این روایات ممکن نیست .

ثانیا سلمنا که این روایات اطلاق دارند و استحباب را هم میگیرند و در مقام استحباب نیز هستند در مقابل این اطلاق حدیث رفع وجود دارد حدیث رُفع القلم عن الصبی در بحث رفع القلم عن الصبی دو مبنا وجود داشت

1. رُفع، قلم جعل و تکلیف 2. رُفع مؤاخذه

اگر مبنای اول را پذیرفتیم که قلم جعل و تکلیف برداشته شده در اینجا استحباب نیز مانند وجوب و حرمت از صبی برداشته میشود نتیجتا این اطلاقات توسط حدیث رفع القلم یا محکوم قرار میگیرد و یا مقید میشود زیرا جعل اعم از وجوب و استحباب است .

اگر مبنای دوم را پذیرفتیم که رفع المؤاخذه و مؤاخذه در الزامات است پس استحباب باقی میماند

نتیجتا طبق مبنای اول استحبابی باقی نمیماند تا بگوئیم عبادت صبی صحیح است (وجه سوم برای تصحیح عبادت صبی روایات داله بر استحباب حج است از آنجا که مستحب است پس صحیح است)

پاسخ به ان قلت : میتوایم بگوئیم اولا: رُفِع القلم بمعنای رفع جعل نیست بلکه بمعنای مؤاخذه است مرحوم حکیم در مستمسک ج 3 ص 20 میفرماید رُفع القلم رفع مواخذه است در اینصورت اختصاص پیدا میکند به الزامات الزام فعل و الزام ترک و مستحبات باقی میماند لذا حدیث رفع حکومت ندارد و مقید نیست .

ثانیا : سلمنا که حدیث رفع قلم رفع تکلیف و جعل است لکن این حدیث اطلاق و شمول ندارد رفع قلم است اما قلم الزام به فعل و ترک ؛ بتعبیر دیگر این حدیث امتنانی است اگر بخواهیم منت بگذاریم بر سر صبیان حداقل اینست که سختی را از آنها برداشته اما اگر استحباب را از صبیان بگیریم امتنان نیست امتنان باعث فضیلت است و اختیاری است در استحباب امتیاز است و برداشتن امتیاز امتنان نیست در نتیجه این حدیث رفع قلم هیچ حکومتی بر مستحبات ندارد .حج مستحب میشود و استحباب لطف و امتیاز است بری صبیان و مرحوم خوئی اینگونه قضیه را حل نموده است

ان قلت :حدیث رفع قلم مخصوص صبی نیست بلکه سه مورد در آن ذکر شده رُفع القلم عن الصبی و عن المجنون و عن النائم امتنانی که مرحم خوئی میفرماید یعنی در امم سابقه بوده و از امت اسلام برداشته شده است مانند حدیث رفع " رُفع عن امتی تسعة.." به تعبیر دیگر نمیشود حدیث رفع قلم را تشبیه و قیاس کرد به حدیث رفع امتی بجهت اینکه بشر در طبیعت خود در نظام ادیان مشترک هستند مثلا بالغین در طول زندگی بشر خطا و نسیان میکنند و این مشترک همه است اما انسانها در امم سابقه در نسیان و خطا هم مجازات میشدند ولی در امت مرحومه رفع النسیان و رفع ما لا یعلمون. برخلاف صبیان یا مجانین یا نائمین که در امت سابق با امت فعلی فرقی نمیکنند و در همه اعصار تکلیف ندارند بنابراین قیاس حدیث رفع القلم عن الصبی امتنانش به این معنا ، معنایی ندارد که در امم سابقه صبیان الزامات داشتند و در امت مرحومه چنین نیست .

پاسخ : امتنان دو نوع است

1. امتنان در مقام فضیلت اسلام نسبت به بقیه ادیان که بحث حدیث رفع است رفع عن امتی تسعه

2. امتنان بمعنای تسهیل است که این تسهیل را میتوانید اولا در کل ثلاثه (صبی مجنون نائم) معنا کنید به اینگونه که شارع میتوانست به مجنون ممیز بگوید واجبات بر او واجب است و به مقدار درک تکلیف دارد و در نائم نیز بعد از بیدار شدن تکلیف را انجام دهد و در صبی ممیز همینطور میتوان تصور کرد که امتنان بمعنای تخفیف و تسهیل و تفاوت قائل شدن است منظور از رفع القلم عن الصبی خصوص نوع دوم است که نوعی تسهیل و تخفیف است علاوه بر اینها قول قیلی وجود دارد که قائل است میشود امتنان بمعنای اول نیز باشد زیرا در امم سابقه الزامات بر این سه گروه بوده است .

ثانیا محل کلام ما صبی ممیز است در صبی ممیز امتنان بمعنای دوم کاملا بیّن است صبی ممیزی که میتواند درک کند و مصلحت و مفسده را میفهمد و غالبا صبیان ممیز چیزی کمتر از بالغین ندارند بنابراین اشکالی ندارد شارع به آنان حکم به الزامات دهد ،شارع فرموده 15 سال اما تا این زمان میتواند عمل کند به الزامات در خصوص صبی ممیز میتوان منت بمعنای تخفیف را کاملا فهمید و شاید آن قیل که عنوان شد در رابطه با صبیان در امم سابقه بوده و صبیان تکلیف داشته اند صحت داشته باشد .

حال اگر کسی بگوید اگر رفع القلم را بخواهیم در صبی خلاصه کنیم با حدیث سازگار نیست زیرا حدیث سه مورد را باهم عنوان کرده و نمیتوان در خصوص یک مورد آورد

بعضی در اینجا به این نتیجه رسیده اند که علی کل حال اگر بخواهید از حدیث رفع قلم استفاده کنید تا الزامات را بردارید و فقط استحبات بماند و وجه دوم تثبیت شود یا باید حدیث رفع قلم را اختصاص به رفع مؤاخذه دهید و یا بگوئید حدیث در اینجا مجمل میشود یعنی نمیدانیم چه خواهد شد دوران بین اقل و اکثر که در این دوران ،اقل میشود قدر متیقن یعنی الزامات واکثر که استحباب است باقی میماند .

 


logo