« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد محسن ملکی

1403/01/29

بسم الله الرحمن الرحیم

روابط بین الملل//مباحث مستحدث

 

موضوع: مباحث مستحدث // روابط بین الملل

 

آنچه گذشت :

با توجه نسبت به آنچه در گذشته گفتیم روابط بین الملل از نظر اسلام بر پایه حاکمیت ،قدرت و منافع ملی شکل میگیرد این سه را فی الجمله مورد نظر قرار داریم ،در قسمت منافع ملی موضوع ملی گرایی مقداری بحث شد و به دو صورت تصور گردید

1. ملی گرایی بر اساس احکام اولی اسلام : که از آغاز اسلام بلکه از اول ادیان تا به الان روی زمین تحقق پیدا نکرده است ملی گرایی که همه ابناء بشر یک ملت باشند و جغرافیای زندگی آنها نیز یکی باشد کل جهان توسط ملت اسلام اداره شود و همه این صفحه زمین یکی حساب شود تا الان تحقق پیدا نکرده و قرار است در زمان ظهور بر اساس اعتقادات ما چنین اتفافی بیفتد .

2. ملی گرایی بر اساس احکام ثانوی اسلام : که واقعیتش یک واقعیت اضطراری است یعنی جزو احکام اولیه نیست مانند تیمم و دیگر احکام اضطراری

جهان امروز مبتلای به چنین ملی گرایی است وقتی بحث منافع ملی میشود یعنی کشورهای مختلف ، ملتهای مختلف ،محدوده های جغرافیایی مرزبندی شده و مشخص شده که با مساحتهای متفاوت از هم جداهستند چه ادیان دیگر مانند مسیحیت و یهود و چه مسلمانان که چندین فرقه شده اند و بعضی اینگونه اند که یک کشور و مرام و زندگی و محدوده ویژه خود را دارند

بر اساس آنچه ما در اعتقادات سیاسی اسلام نبوی و علوی به آن معتقدیم اسلام مبتنی بر کتاب خدا و رسول خدا و مسیر فقه اهل بیت عصمت و طهارت قابل دستیابی و تحقق خارجی هست و میشود بیان کرد اگر این مرام که ما به آن اعتقاد داریم دارای حکومت شد و حکومتی پیدا کرد (به اصطلاح، فرقه ناجیه و طبق اعتقاد ما اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و اله)و بر اساس احکام ثانویه ملیت خود را اساس کار خود قرار داد طبق ضرورتهای موجود در زندگی امروزی اوضاع و احوال حکومت خود را با جهان تنظیم میکند و به شکل اضطراری با جهان تعامل خواهد کرد و این تعامل با جهان و زندگی روزمره فعلی فقط با یک نوع نگاه اجتماعی اسلام قابل اجرا است.

نگاهها به زندگی اجتماعی در دایره شرایع آسمانی سه قسم است که مرحوم شهید مطهری در کتاب انسان کامل جلد 21ص70 به آن اشاره نموده و این سه قسم را بیان میکند

قسم اول: طبقه ای که تمام علاقه خود را در سنت میبیند و میگوید ملاک ما هر چه در قدیم بوده است، یعنی سلفیت و هیچ سازگاری با مدنیت های اتفاق افتاده بر اساس روز نداشته و نسبت به آنها بدبین است مثلا در دوره مرحوم ایه الله بروجردی یکی از کارهای جدید ایشان این بود که فرمود از طلبه ها امتحان گرفته شود تا وضع درسی منظم شود عده ای مخالفت کردند از جمله شخصیتی که در آن زمان از علما معروف بود بنام میرزا آقا استهباناتی که ایشان اعلام کرد امتحان دادن حرام است چون تا به حال نبوده است و زمانیکه برق آمده بود ایشان از آن استفاده نمیکرد و با فانوس زندگی میگذراند و حتی برخی مخالف بودند که برق داخل حرم امیرالمؤمنین شود این نوع نگاه اجتماعی، تغییر را بر نمیتابد نتیجه این نوع نگاه اینست که در صورتی تغییرات را قبول میکند که در معرض نابودی باشد.

در شرایط طبیعی و از زمان حجر تا الان ، امور زندگی مردم همیشه در حال تکامل و تحول است اینها لابد منه است یعنی مدنیت به معنایی که بشر بر اساس عرف روز یک سری نوآوری ها دارد و ناچار بر این است زیرا در مسیر توسعه و تکامل است

با این نگاه چه اتفاقی میفتد؟ مقاوت کردن تا زمانی که خطر از بین رفتن باشد مرحوم مطهری شعری را آورده که این نوع

نگاه مطابق با آن است ذوالجهل یفعل ما ذوالعقل یفعله فی النائباته ولکن بعد ما افتضحه صاحبان جهل با عقلا در شرایط سخت و گرفتاریها هر دو مثل هم عمل میکنند اما صاحب جهل وقتی عمل میکند که رسوا شده است .

بر همین اساس علما را میتوان به دو قسم دانست: 1. علماء عاقل 2. علماء غیرعاقل

علما به حسب اصطلاح انسانهایی هستند که یک سری صنعت ها را یاد دارند اما نوع تطبیق این صنعت ها با زندگی رزمره شان نیاز به قوه ای دارد بنام عقل لذا عقل مرادف با علم نیست هرچند علم ناب و سلیم همان عقل است

علمایی که رمزگشایی میکنند بتعبیری دافع هستند نه رافع یعنی پیشگیر هستند و نمیگذارند اتفاقات شوم بیفتد اما علمای رافع گرفتار نوعی جهل هستند در اینجا مرحوم مطهری عبارتی را از نهج البلاغه میآورند که به مردم میگوید "ایها الناس انّا اصبحنا فی دهر عنود و زمن کنود" ما در روزگاری قرار گرفته ایم که تمام درگیری دشمنی و اتفاق شوم است یعد فیه المحسن مسیئا ویزداد الظالم فیه عتوا لا تنتفع بما علمنا و لا نسال عما جهلنا و لا نتخوف قارعةٌ حتی تحل بنا [1] انسان نیکوکار را بدکار محاسبه میکنند و ظلم و ظالم مقامش بالا میرود ما از علم خود بهره نمیگیریم (یعنی عاقل نیستیم) سعی نمیکنیم جهل خود را برطرف کنیم از اتفاقات شوم هراس نداریم مگر اینکه اتفاق افتد و به فکر بیفتیم.

این نوع نگاه واپس گرایانه جاهلیت اولی است یعنی ما در جامعه طبق عقل و علم واقعی عمل نمیکینم و منتظر رفع هستیم نه دفع، انسان عالم وعاقل و مترقی دنبال دفع و پیشگیری است امام صادق فرمود : العالم بزمانه لاتهجمُ علیه لوابس [2] پس طبقه اول طبقه متسننِ متدینِ متحجر هستند .

طبقه دوم: دقیقا مخالف طبقه اول هستند آنهاکاملا افراطی اند و قائلند اصلا سنت باید کنار گذاشته شود و دین و سنت ارتجاع سیاه است قدیمی و کهنه پرستی هرچه هست محکوم به شکست است این تفکر نیز در نظام ادیان و اعتقاد به مبدأ و معاد افراط از طرف دیگر است و مهمترین مشکل آن ایسنت که انسانیت را از بین برده وحیوانیت را جایگزین آن میکند این طبقه معتقد است انسان هر چه را انتخاب کرد درست است مانند قوم لوطی که لواط را انتخاب کرده بودند این خود مدنیت و تمدن است و انبیا و دین حق ندارند مخالفت کنند چون عرف انسانها به روز انتخاب کرده اند پس تمدن و پیشرفت است؛ اگر اینگونه باشد میشود همان که در زمان انبیا هم بود چنانکه حیوانیت و ولنگاری در اوج بود و خدا و اخلاق و مبدأ و معاد را باید دور ریخت جالب اینکه بعضی از آنها میگویند نماز میخوانیم روزه میگیریم اما دین مساله ای شخصی است و هر که خواست عمل میکند و نباید آن را در زندگی دخیل دانست جامعه را باید انسانهای روز با ذوق خود انتخاب کنند که لازمه آن اینست که عقل را کنار بگذارند و حیوانیت و غریزه حکم کنند این عقیده میشود مدینیت و تمدن غریزه ای نه عقلانی

طبقه سوم : طبقه اعتدال است ﴿اعدلوا هو اقرب للتقوی﴾ میگویند زندگی ترکیبی است از گذشته و حال و آینده . تجربیات خوب گذشته ،وضع فعلی مناسب با زمان و مکان و تامین آینده همه را جامع میدانند ملاحظه زمان و مکان و شناخت عوارض و تواری بر زندگی انسان چیزهایی که از صنعت اتفاق میافتد همه را میبینند برای آنها ارزش قائلند و زیبایی های گذشته زندگی انسان را فراموش نمیکنند مثلا از زمان حضرت آدم تا الان چه چیزهایی آورده اند که کرامت انسان را تامین میکند یعنی مسلمات عقلی و بعضی از توقیفیاتی که خود یک سری عبادات است و بعضی دستورات که بر اساس عدالت عنوان شده همه را با هم میبینند.

مرحوم شهید مطهری بعد از این سه طبقه این سوال را مطرح میکند :

که آیا میشود هم مسلمان و متدین بود و هم هماهنگ با مقتضیات زمان پیش رفت یا نه ؟

این دشواری برای اسلام از هر دین دیگر بیشتر است برای اینکه یک خصوصیت اسلام مساله اعلام جاودانگی است که بعد از من دینی نمیآید و دفتر نبوت بسته شده است و خصوصیت دیگر آن اینکه این دین است که ابعاد اجتماعی انسان را نیز مورد دستور قرار داده است این بحث طولانی است من یادداشتهای زیادی در این زمینه در سابق داشتم یکی از دوستان مشهدی من آنها را گرفته تا بصورت کتاب اسلام و مقتضیات زمان درآورد در عین حال آن کتاب را هم کافی نمیدانم باید زیاد در این زمینه کار کرد که آیا میشود متدین بود و دین را بهمان شکلی که بر پیامبر نازل شده قبول کرد در همه ابعادش و با مدنیت و تمدن زمان هم جور بود هرچه بشر از جهت علوم و تجربیات رشد کرد با آن پیش رفت و دین مزاحم نشود؟

در این زمینه با توجه به نکاتی که در کلام شهید آمده در روابط بین الملل حکومت اسلامی تنها طرز تفکر سوم است که میتواند روابط بین الملل را برتابد اولا اصلا حکومت تشکیل بدهد یانه ؟ همین بحث انقلاب و کاری که امام انجام داد اصل حکومت همین به روز بودن با بشر فعلی همراه با اسلام است تنها با نوع نگاه اجتماعی سوم میشود حکومت تشکیل داد و این حکومت یکی از کارهایش روابط بین الملل است دیپلماسی از کارهای مهم روز است از جلوه های مدنیت در جامعه فعلی بشر دیپلماسی است که در ملی گرایی اضطراری عرض کردم یعنی دین در مرحله اضطراری موجود حرف برای گفتن دارد در تعامل با دنیا برنامه و طرح دارد طبق قواعد کلی که در کتاب و سنت است مدیرانی که جامعه دینی را مدیریت میکنند میتوانند با دنیا تعامل داشته باشند کلمه جمهوری اسلامی که امام روی آن تاکید داشت یعنی همین جمهوریت یعنی مدنیت و اسلامی بودن سوال همین است که این دو آیا با هم جمع میشوند یا نه ؟

این تعامل با جهان در روابط بین الملل سه محور بحث دارد

1. اقتصاد 2. امنیت 3. فرهنگ

در این سه محور روابط بین الملل اسلامی باید کار کرد.

 


logo