1402/12/17
بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب الحج // مقدمات حج // استطاعت
موضوع: کتاب الحج // مقدمات حج // استطاعت
عن الکاظم علیه السلام : یا هشام کف الاذی کمال العقل و فیه راحه البدن عاجلا و آجلا [1]
ای هشام آزار نرساندن به دیگران در زندگی علامت کمال عقل است و در دنیا و آخرت بدن را در راحتی و آسایش قرار میدهد.
کلام در امر دوم یعنی عدم وجوب حج بر صبی به پایان رسید
امر سوم : صحت حج صبی خصوصا صبی ممیز اگر حج را طبق ضوابط خود انجام داد صحیح میباشد.
سوال : با جریان حدیث رفع قلم و ادله رافعه وجوب از حج صبی چگونه این حج بدون امر و وجوب صحیح است با فرض اینکه هر عبادتی از جمله حج نیاز به قصد امتثال امر یا حداقل نیاز به مطلوبیت دارد که مورد طلب شارع مقدس باشد و انسان به نیت مطلوبیت و محبوبیت آن عمل اتیان کند.
جواب : برای اثبات صحت حج صبی وجوهی را ذکر کرده اند که بعضی از آنها اعم از هر عبادتی است و بعضی مخصوص حج
وجه اول : یکی از وجوهی که عام است و عمومیت به هر عبادتی دارد اینست که ادله عبادات مانند حج صیام صلاة زکات دلالت دارند بر صحت این عبادات به بیانات و گرایشات مختلف فقها در این بحث که یکی از آن بیانات و گرایشات اینست که ادله عبادات دلالت دارند بر مطلوبیت این عبادات . وقتی این ادله مانند ﴿اقیموا الصلاة﴾ ﴿اقم الصلاة لذکری﴾ ﴿صوموا تصحوا﴾ ﴿کتب علیکم الصیام﴾ ﴿لله علی الناس حج البیت﴾ را ضمیمه میکنیم با حدیث رفع القلم عن الصبی و در کنار هم قرار میدهیم بیان شریعت کامل میشود به اینصورت که رفع القلم ایجاب و وجوب حج را برمیدارد اما محبوبیت و مطلوبیت آن باقی میماند و همین بیان را مرحوم میرزای نائینی رضوان الله تعالی علیه فرموده است که خطابی که شامل حال صبی میشود همان خطابی است که سراغ بالغین رفته است ادله عباداتی که قرار است عبادت صبی را تصحیح کند همان ادله ای است که تکالیف را بر بالغین اثبات کرده است الا اینکه الزام از این ادله توسط حدیث رفع گرفته شده و باقیمانده آن میشود مطلوبیت و محبوبیت این عبادات بنابراین معنا این است که تندی این عبادتها گرفته شده و استحباب آن باقی مانده است "محبوبیت یعنی استحباب" لذا ادله عبادات بعد از آنکه مورد توجه رفع القلم قرار میگیرند دلالتشان بر استحباب باقی میماند و ﴿همان لله علی الناس حج البیت﴾ یا ﴿اقم الصلاة﴾ به صبی میگوید اتیان فعل برای تو مطلوب و مستحب است و این خود منت است زیرا به صبی شخصیت داده است تا برای خود کسب ثواب و امتیاز نماید.
محقق خوئی رضوان الله تعالی علیه بر این بیان و کیفیت استدلال استاد خود به دو وجه ایراد گرفته است :
وجه اول : اینست که تکالیف شرعیه (وجوبها وحرمتها) بسیط هستند نه مرکب، اینطور نیست که وجوب عبارت باشد از دو جزء مطلوبیت و وجوب و بعد حدیث رفع وجوب را بردارد و مطلوبیت بماند .
وجه دوم : وجوب و حرمت از مجعولات شرعی نیست بلکه اینها دو اعتبار هستند که شارع مقدس بر ذمه مکلفین اعتبار کرده است یعنی ابتدائاً شارع مقدس حج صلاة زکات صیام و..را بر عهده و ذمه مکلف اعتبار میکند و بعد از آن عقل اینها را درک میکند چون وجوب و حرمت از مدرکات عقلی هستند و عقل است که بعد از اعتبار شارع ،لازم و واجب میداند اتیان آنها را .
سوال : اگر ایجاب و حرمت از مجعولات شرعی نیست چگونه شارع میتواند آن را بردارد؟ ما گفتیم وضع و رفع متقابل هستند چیزی را خدا برمیدارد که قبلا گذاشته باشد اعتبار کار شارع است اما وجوب و حرمت کار شارع نیست شارعی که اعتبار کرده بود فعل یاترک را بر ذمه مکلف، آن اعتبار را برمیدارد و به تبع آن وجوب و حرمت نیز برداشته میشود و چیزی نمیماند که مصحح حج صبی باشد . بنابراین از کجا محبوبیت تولید کنیم ؟
جواب : طبق این بیان مرحوم خوئی نمیتوانیم فتوا به صحت حج صبی دهیم و همچنین طبق بیان مشهور که میگویند وجوب مجعول است لکن جعل بسیط میباشد شارع وجوب را جعل میکند حدیث رفع رافع وجوب و حرمت است و در بحث مانحن فیه که وجوب حج است حدیث رفع این وجوب بسیط را رفع میکند لذا حج بدون ملاحظه شریعت و بدون دستور و پیام از شریعت باقی میماند چطور اینچنین عملی صحت دارد؟
و همچنین طبق مبنایی که از کلام شهید صدر برداشت میشود یا در کلام محقق اصفهانی هست که وجوب و حرمت مرکب اند اما یک مرکب اعتباری و دارای دو عنصر میباشند یک عنصر شَکلی و یک عنصر معنوی که مندمج در یکدیگرند و هرکدام را برداریم دیگری از بین میرود مثلا عنصر شکلی در باب وجوب الزام است و عنصر معنوی آن اینست که اگر ترک کنید مواخذه میشوید در حرمت نیز عنصر شکلی الزام است و عنصر معنوی اینست که اگر مرتکب شوید مواخذه میگردید حال حدیث رفع هر کدام را بردارد دیگری هم از بین میرود شکلی را بردارد معنوی از بین میرود و بالعکس طبق این مبنا نیز نمیتوانیم حج صبی را صحیح بدانیم زیرا بعد از حدیث رفع و احادیثی که مؤید این حدیث بودند چیزی برای صبی باقی نمیماند که کار او را دارای مصلحت و محبوبیت بداند
در اینجا بنده عرض میکنم که در گذشته در باب وجوب و صیغه امر گفتیم مبنایی که مختار شد از نظریه محقق خوئی فاصله گرفت خلاصه آنچه گفته شد این بود که تکالیف الهی توسط مثبتات کتاب و سنت به ما معرفی میشوند و این مثبتات یعنی ادله اثباتی که در قالبهای مختلف عبارتی هستند چه در قالب صیغه امر و نهی چه جمله خبری و انشا یک دلالت تصوری دارند و یک دلالت تصدیقی و ما بر اساس عرف سنجش میکنیم یعنی اگر صیغه امر را بعنوان یک مصداق واضح تعقیب کنیم میفهمیم که صلّ دلالت دارد بر اراده شارع و اراده شارع را وقتی عرفی تر میکنیم میشود طلب لذا در باب اوامر و نواهی شریعت چیزی که به ذهن همه عقلا و عرف میآید و فهم میکنند اینست که اینها دلالت بر طلب دارند و طلب را ابتدائا به حمل اولیه ذاتی و بعد به حمل شایع صناعی معنا میکنیم و وقتی قرار است طلب را به طرف مکلف متوجه کنیم مکلف میفهمد که این فعل متعلق طلب مطلوب است بعد توسط قرائنی که داریم درک میکنیم که این طلب در چه حد است آیا طلب است با منع من الترک یا طلب است با جواز ترک و طبق همین معادله عرفی صیغه امر را میبندیم و میگوئیم صیغه امر دلالت بر طلب دارد و این طلب در قالب لفظ و معنا و دلالت عرفی دو نوع قابل بررسی است
1. طلب با منع من الترک ( وجوب) 2. طلب با جواز ترک که در غالب الفاظ شریعت موجود است و در مفاهیم ذهنی که برای انسان پدید میاید کاملا مفهوم است و اطلاق صیغه امر بدون قرینه دلالت بر وجوب دارد و وجوب از جهت مفهومی و مصداقی باید در قالب الفاظ بیاید یعنی طلبی را که میگوید مطلوب است این مطلوبیت یعنی چه؟ یعنی باید انجام دهید پس یعنی نمیتوانید ترک کنید.
اگر چنین است و قرار است بر اساس مدالیل الفاظ، شریعت را معنا کنیم این مبنای مرحوم خوئی که میفرماید اعتبار است و امر اعتباری چیزی نیست و امر اعتباری (وجوب و حرمت) بینشان تضاد نیست، در مقابل آن می ایستیم و میگوئیم امر اعتباری با انتزاعی متفاوت است اعتباریات یا هستند یا نیستند یا در عالم نفس الامر وجود دارند یا ندارند اگر وجود نداشته باشند موثر هم نیستند
اگر عرف را در باب مدالیل الفاظ معتمد خود بدانیم (که چنین هست) هر جایی خداوند طبق ضوابط خود عمل میکند بنابراین بنظر میرسد مرحوم خوئی درباب حرمت و وجوب و احکام شریعت گرایش تفکر مرحوم محقق اصفهانی را دارد فی الجمله یعنی از میدان عرفی استفاده از الفاظ فاصله گرفته است و الا اگر در قالب الفاظ و مدالیل و مفاهیم حمل اولی ذاتی یا شایع صناعی بخواهیم قضاوت کنیم میفهمیم که طلب وقتی توسط الفاظ به مکلف معرفی شد مکلف ابتدائا یک مفهوم ذهنی برایش حاصل میشود و ثانیا با نگاه به قرائن میگوید مطلوبی است که یا میشود ترک کرد یا نمیشود ترک کرد
اگر چنین بسته شده وقتی رفع القلم روی این طلب قرار میگیرد اگر این رفع بخواهد منت و ملاحظه حال باشد چه چیز را باید بردارد؟ باید یک قسمت را بردارد مطلوبیت ایجابی را بردارد میشود منت ،مطلوبیت استحبابی بماند باز هم منت است لذا این مبنا را نپذیرفتیم و نمیپذیریم که همان نظریه مشهور است و دو شاخه دارد وجوب مجعول است که یک عده میگویند بسیط است و عده ای میگویند مرکب است
این مطلبی که بنده عرض کردم مخالفت با مشهور نیست زیرا وجوب بسیط است و معنا این نیست که طلب صیغه امر بسیط است الزام و وجوب بسیط است اما طلب صیغه امر بسیط نیست. مدلول صیغه امر و مدالیل الفاظ شریعت ابتدائا طلب را میآورند بعد ما وجوب گیری یا استحباب گیری میکنیم بر حسب قرائن که وجوب بر اساس اطلاق است اما مطلوبیت بر اساس وضع است یعنی وجوب با اطلاق درست میشود و مطلوبیت با وضع درست میشود با این نگاه حدیث رفع محصول اطلاق را برمیدارد و مطلوبیت به قوت خود باقی میماند .