« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد محسن ملکی

1402/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب الحج // مقدمات حج // استطاعت

موضوع: کتاب الحج // مقدمات حج // استطاعت

 

قال الصادق علیه السلام فی قوله تعالی: ربنا اتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه أی رضوان الله والجنه فی الاخره و المعاش و حسن الخلق فی الدنیا [1]

حسنه ی دنیا زندگی مناسب و اخلاق خوب است و حسنه آخرت رضایت پروردگار و بهشت است.

 

نتیجه آنچه گذشت در حدیث رفع قلم این میشود که الزام حج بر صبی مطلقا دلیلی ندارد هیچ دلیلی بر اینکه لازم است صبی چه ممیز و چه غیر ممیز حج انجام دهد نداریم بلکه دلیل بر عدم وجوب حج نسبت به صبی موجود است .

دلیل اول : روایت رفع القلم عن الصبی است با همان بیانی که گفتیم رفع قلم تشریع و تقنین و رفع بمعنای عرفی خودش است که گویا تکلیف حج و تکالیف الهی دیگر بر همه مردم مستقر است الا اینکه این وجوب از صبی زائل شده است و ممکن است ما از کلمه رفع، اراده دفع کنیم و مشکلی ندارد رفع القلم عن الصبی أی دفع القلم عن الصبی بحسب عرف رفع و دفع بمعنای نبودن حکم میتوانند جای یکدیگر را بگیرند حکم وجوب حج برای صبی وجود ندارد و یا بعمنای منع از فعلیت و تنجز است که گویا حکم در عالم اقتضا و انشا وجود دارد و حدیث رفع فعلیت و تنجز را برمیدارد .

شارع مقدس فعلیت و تنجز را برای کمال بشر گذاشته است این کمال دو نوع است کمال عقلی و کمال شرعی و به تعبیر دیگر العقل علی قسمین : عقلٌ عقلیٌ و عقلٌ شرعیٌ عقل عقلی را همه میفهمیم اما عقل شرعی بلوغی است که ما آن را درک نمیکنیم شارع میگوید پسر در 15سالگی یبلغ الحلم و دختر در 9 سالگی یا یبلغ الطمث تا به آن مرحله نرسیده اند شارع مقدس فعلیت و تنجز را از آنان برداشته است و در مرحله سوم میتوانیم بگوئیم مقتضی برای تکلیف صبی موجود است اما مانع مفقود نیست؛ مانع نقص صبی است صبی چون ناقص است نقص او مانع از مقتضی است و وجود مانع لازمه اش آنست که فعلیت و تنجز توسط حدیث رفع القلم برداشته است .

دلیل دوم : که حدیث رفع القلم را تقویت میکند روایات دیگری است که هم شامل روایت صحیح است و هم روایت غیر صحیح یکی از روایات صحیح، صحیحه اسحاق بن عمار است سئل ان ابن عشر سنین یحج؟ قال علیه حجة الاسلام اذا احتلم و کذلک الجاریه علیها الحج اذا طمثت [2] از امام صادق سوال شد پسر ده ساله حج دارد؟ حضرت فرمود حج بر کسی وارد است که بالغ باشد و دختر وقتی دم ببیند

از این روایت استفاده میشود که حجة الاسلام که یکمرتبه در عمر واجب است و از ضروریات اسلام میباشد منطبق بر صبی نیست و بلوغ شرط وجوب حجة الاسلام است .

گاهی حجة الاسلام بر صبی اطلاق شده است مانند روایت ابان بن حکم مرحوم صاحب وسائل این روایت را در صفحه 39 ج 8 باب 21 از امام صادق نقل میکند انه قال الصبی اذا حج به فقد قضی حجة الاسلام حتی یکبر [3] اگر صبی را بردند برای حج و حج انجام داد حجة الاسلام را انجام داده است پس گویا منافات دارد با آنچه گفتیم کانه حج بر صبی واجب بوده و انجام داده قضی یعنی اتی بحجة الاسلام

لکن جواب این روایت به دو وجه داده میشود

وجه اول : این قضی حجة الاسلام با توجه به کلمه حتی یکبر یعنی حج انجام داده چون گاهی به نائب هم گفته میشود نائب حجة الاسلام انجام داد با اینکه حج برای کسی دیگر است یعنی قالب و شاکله حج الاسلام را اتیان کرده تا زمانیکه بزرگ شود و حجة الاسلام حقیقی را بجا آورد مانند صحیحه معاویه بن عمار قال سئلت اباعبدالله عن رجل حج من غیره یجزیه ذلک عن حجة الاسلام قال نعم کسی که از طرف دیگری نائب شده است

مرحوم حر عاملی در ذیل این حدیث اینطور میفرماید المراد انه یجزیه عن الحجة المندوب مع عدم الاستطاعه قال الشیخ (شیخ طوسی) و یمکن عود ضمیر یجزیه علی المنوب عنه دون النائب یجزیه یعنی یجزی از منوب عنه نه از نائب

وجه دوم : جواب بر این روایت اینست که روایت از جهت سند نامعلوم است مرحوم حر عاملی آورده است ابان بن حکم ما اصلا شخصی بنام ابان بن حکم در رجال نداریم بنابراین باید این کلمه اصلاح شود به این شکل که ابان عن الحکم که حَکَم بن حکیم صیرفی شخصی موثق است اما ابان احتمال دارد ابان بن تغلب باشد که لاشبهه فیه شخصی ثقه است لکن اینکه ابان در این حدیث بخواهد از حکم بن حکیم نقل کند در رجال قابل اثبات نیست زیرا ابان بن تغلب همه احادیثی که نقل کرده مستقیم و بدون واسطه از امام معصوم نقل کرده است پس نمیتواند از حکم بن حکیم نقل کند اما اگر ابان بن عثمان باشد که او هم ثقه است بعید است که ابان بن عثمان از حکم نقل کند زیرا در رجال و حدیث حتی یک مورد نداریم که ابان بن عثمان روایتی از حکم بن حکیم نقل کرده باشد بنابراین ابان مجهول است که کیست و روایت ،سند نخواهد داشت .

تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که در کنار روایت رفع القلم چندین روایت داریم که همه به دلالت مفهومیه و التزامی دلالت دارد که حج بر صبی واجب نیست و امام فرموده بود اذا احتلم اگر محتلم شد حج بر او واجب است .

این روایات که دلالات مفهومیه دارند را میگذاریم کنار نطوق رفع القلم عن الصبی که میشوند روایات متعاضده و در مجموع تجمیع قرائن میشود و از آن اطمینان پیدا میکنیم که از معصوم علیه السلام بویژه حضرت محمد صلی الله علیه و اله صادر شده است این جمله که قلم تشریع و تقنین و الزامات از او برداشته شده است و مفاهیمی که در این چند حدیث آمده مفهوم پیدا میکند البته مفهوم بالقرینه مفهموم بما هو مفهوم حجت نیست اما اگر قرینه داشته باشد مفهوم را نازل منزله منطوق میدانیم و بحث شد که جمله شرطیه بما هو جمله شرطیه نمیتواند دلالت بر مفهوم داشته باشد و مفهوم آن برای ما حجیت داشته باشد مگر بوسیله قرائن

برمیگردیم به اول حدیث که حدیث رفع القلم چه فرقی با حدیث رفع در اصول رفع مالایعلمون دارد

سه فرق عمده بین این دو حدیث موجود است :

فرق اول : موضوع حدیث رفع القلم عنوان اولی است رفع القلم عن الصبی یعنی رفع الوجوب رفع الحرمه رفع الالزام ولی حدیث رفع عن امتی عنوان ثانوی است یعنی در زمانیکه نسبت به حکم واقعی شک داریم .

فرق دوم : در حدیث رفع القلم عن الصبی رفع ، رفع واقعی است یعنی حکم در عالم واقع از صبی برداشته شده است بعنوان مثال اگر در امم سابقه صبیان هم تکلیف داشتند در امت پیامبر اسلام این حکم کلا برداشته شده است و در عالم واقع در اسلام برای صبی حرمتی نیست ولی در رفع عن امتی رفع، رفع ظاهری است با فرض وجود اشتراک حکم واقعی بین عالم و جاهل در زمان شک و فرض اینکه شخص بالغ است رفع ظاهری است .

فرق سوم : اینکه در حدیث رفع القلم برائت است اما برائت واقعیه البرائةٌ علی قسمین برائةٌ واقعیه و برائةٌ ظاهریه واقعی رفع القلم است و ظاهری رفع عن امتی

هذا تمام الکلام بالنسبه با بحث صبی و صباوت و عدم وجوب حج بر صبی و نتیجه تمام این بحث این میشود که آیه ﴿لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا﴾ توسط حدیث رفع القلم و بقیه روایات ضمیمه تخصیص خورده و تقیید میشود به اینصورت که لله علی البالغین من الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا بعد از تخصیص و تقیید بالغین در آیه باقی میمانند .


logo