« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد محسن ملکی

1402/11/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 مبانی فقهی رأی اکثریت//مباحث مستحدثه

 

موضوع: مباحث مستحدثه // مبانی فقهی رأی اکثریت

 

موضوع ما در این مبحث سه محور دارد :

1. وجه الزام آوری رأی اکثریت در انتخابات

2. وجه فقهی ترجیح رأی اکثریت بر اقلیت

3. چرا رأی افرادی که مشارکت نکرده اند در مقام تعارض با اقلیت قرار نمیگیرد

برای ورود به این بحث ابتداءً نکاتی را به عنوان مقدمه عرض میکنم :

مقدمه اول : سه واژه در بحث ما بعنوان لغت ها و واژه های کاربردی در این موضوع فقهی که صبغه موضوع شناسی دارد باید مورد واکاوی قرار بگیرد رای ،اکثریت ، انتخاب

رأی : ابتداء کلمه رأی را کاوش میکنیم رأی بمعنای عقیده و دیدن است همانطور که دیدن به چشم ظاهری اطلاق میشود در نگاه عقلی به برداشت تجزیه تحلیلی یک انسان نیز دیدن درونی اطلاق میشود و به آن رأی میگویند .آن چنانکه وقتی با چشم میبینیم، واضح است و اطمینان پیدا میکنیم در تحلیلات درونی هم بعد از بکار گرفتن فکر وقتی معلومات تصوری و تصدیقی را کنار هم میچینیم تا مجهول تصوری یا تصدیقی را تبدیل به معلوم تصوری و تصدیقی تبدیل کنیم نتیجه ی آن میشود رأی یعنی دیدن درونی با کاوشهای ویژه که مورد اطمینان است.

اکثریت : کثر یکثر کثرة اکثر افعل تفضیل اکثریت مصدر جعلی یا صناعی به معنای بیشتر بودن است. این واژه در منطق و فلسفه وقتی تحت عنوان هستی شناسی ملاحظه میشود بعنوان کم منفصل و از معقولات ثانویه ای که خارج از محمولند معرفی میشود و واقعیتِ اکثریت انتزاعی است از اعداد و افراد چه انسان وچه غیر انسان انتزاع میشود و بعنوان خارج از محمول با "ذو" بر موضوع حمل میگردد این عنوان(اکثریت) در بحث مانحن فیه موضوع است وقتی با رأی ترکیب میشود "رأی اکثریت" ترکیب اضافی بوجود میآید و در بحث ما اکثریت و رأی میشوند جزء موضوع و تعریف آن میشود رأی اکثریت که موضوع بحث فعلی ما قرار میگیرد .

انتخاب :کلمه انتخاب مصدر باب افتعال است از نخب با اسم مصدر نخبه انتخاب یعنی طلب نخبگی و ویژگی انسان وقتی دنبال ویژه گزینی است میگویند انتخاب

موضوع بحث ما فقط رأی اکثریت است البته در وادی انتخابات این بحث را به این لحاظ نمیگوییم که قرار است انتخابات را در جمهوری اسلامی رصد کنیم و در این موقعیت فعلی که نزدیک انتخابات هستیم این بحث به میدان بیاید و کار سیاسی انجام شود بلکه یک طلبه درون حوزوی نگاه میکند به حکومتی که در آن انتخابات راهکاری دموکراسی و مردم سالاری است بعد این را عرضه میدارد به فقه آل محمد صلی الله علیه و اله که از جهت مستند سازی برکات علمی فقاهتی و تفقه که همه ابعاد زندگی یک مسلمان را در بر گرفته روی آن کار کند.

مقدمه دوم : رأی اکثریت ابتداءً دو معنادارد

معنای اول : معنای احساسات و غرائز که در حیوانت هم وجود دارد

معنای دوم : عقل و عقلانیت که این مبنا خود بر دو قسم است:

قسم اول : عقلانیت وعقل گرایی بامحاسبات منقطع از معنویت واخلاق

قسم دوم : عقلانیت و بکار گرفتن عقل با رعایت جوانب اخلاقی و امور معنوی

محل مباحثه ما قسم دوم است رأی اکثریت در کانال عقلانیت یک انسان که همراه است با توجه به معنویت و اخلاق بازه مباحثه ای ما بحث رأی اکثریت در انتخابات در نظام اجتماعی است که ما در ایران زمین مشاهده میکنیم با قوانین و اوضاع احوال خاص خود نسبتا فضای محدودی است

مقدمه سوم : همانطور که عرض کردم رأی بمعنای عقیده و اعتقاد و انتخاب است در موضوعات شخصی خانوادگی و

اعتقادی رأی و بینش و برداشت که مولود تفکر یک انسان است نقش آفرینی میکند و در تمام موضوعات موتور محرک بُعد اجرایی انسان است یعنی انسان در مقام فعلیت و عمل و کار و وارد شدن به میدان زندگی روزمره و ساماندهی اوضاع و احوال زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی خود از این رأی استفاده میکند .

کلامی به این تعبیر منسوب است به حضرت امام حسین علیه السلام : "انما الحیاة عقیدة وجهاد " زندگی این است که معتقد و صاحب اندیشه و رأی شوی و بر اساس آن عقیده کنش و واکنشی نشان دهی .

بنابراین مساله رأی و عقیده در یک زندگی اجتماعی در سعادت و شقاوت جامعه نقش دارد و تاثیر گزار است چون جامعه زندگی مشترک است پس افرادی که در آن دارای سلائق واندیشه های مختلف هستند اگر بخواهند بروز و ظهور دهند در سعادت آن تاثیر دارد .

مقدمه چهارم : انتخاب و اعتقاد اکثریت یک جامعه در صورتیکه بر پایه قوانین یک مملکت تحقق پیدا کند طبق آن قوانین نظر اکثریت زندگی مردم را رصد میکند و حاکمیت انسان بر سرنوشت خود را متبلور میسازد.

جامعه ای که قرار است با هم زندگی کنند و در یک کشتی سوارند اکثریت نظر ویژه ای پیدا میکنند و نظر این اکثریت که موجب ترقی و تکامل و زود یا دیر به مقصد رسیدن میشود مرهون تفکری است که قرار است جامعه را مدیریت بیرونی کند و این مدیریت بخاطر جلب منفعت و دفع ضرر است یعنی نگاه چنین است وقتی اکثریت رای میدهند و به میدان میایند هدف اینست که زندگی مشترک جمعی در مدار رسیدن به مصالح و دوری از مفاسد موفق باشد .

وقتی اکثر اینگونه است و در سعادت و شقاوت یک جامعه اثرگزار است عقل میگوید رأی اکثریت اعتبار دارد پس مرحله اول مفید یقین است چون رای اکثریت مفید یقین است اگر مفید یقین نباشد مفید ظن هست ما در اصول فقه در باب حجت ابتداء قطع را تعقیب میکنیم اگر حاصل نشد میرویم سراغ ظن و بابی باز میشود بنام أمارات و طرق و ظنون خاصه رأی اکثریت کجای این داستان جای دارد؟

در قطع که نیست زیرا غالبا از رأی اکثریت قطع حاصل نمیشود بلکه احتمال قریب به یقین است و اطمینان حاصل میشود و ملحق به ظن میگردد

مقدمه پنجم : رأی در باب اجتماع نیاز به تجمیع دارد وقتی جامعه گرفتار صحنه های مختلف رأی و عقیده افراد قرار میگیرد و ممکن است افکار متعددی در آن بروز کند نسبت به انتخاب مدیریت جامعه باید قائل به تجمیع باشیم علیرقم اینکه عقیده افراد برای آنها محترم است در بحث اجتماع با ارتکازاتی که داریم و گزاره هایی که در طول تاریخ در بُعد اجتماعی دیدیم رأی باید تجمیع شود و راه تجمیع آن بحث اکثریت است پس به دو جهت لازم است اکثریت انتخاب شود :

جهت اول : نظر اکثریت اقرب الی الواقع است

جهت دوم : جلوی اختلال نظام گرفته شود

بحث اختلال نظام در فقه از مباحث مهم است اگر ما فصل الخطابی در آراء و عقیده ها نداشته باشیم نمیتوانیم جامعه را مدیریت کنیم و این از سنت های الهی است

چرا نمیشود بشر روی زمین همه به اتفاق یک حرف بزنند؟ ممکن است در یک قضیه خارجی اکثریت یک نظر را داشته باشند بر اساس مباحث کلامی که تا حدودی را میفهمیم بحث اختیار و انتخاب است

وقتی انتخاب میشوند در بحث فعلی ما برای اکثریت اهمیت قائلیم و اسلام به آن اهمیت داده دو نکته در آن مهم است

1. اقربیت الی الواقع مانند ظنون خاصه ظواهر خبر ثقه که غالبا مطابق با واقع هستند

2. در بحث نظام اجتماعی که موضوع مهمی در فقه است و در جاهای مختلف فقها استدلال میکنند که اختلال نظام لازم نیاید و منظور اختلال نظام زندگی مردم و اختلال معیشت است مانند از بین رفتن امنیت اما اکثریت میشود فصل الخطاب حال که چنین است می یابیم که چرا باید ملتزم شویم به رای اکثریت و چرا رای اکثزیت الزام آور است

این نحوی که من بیان میکنم یک اختراع و نگاه شخصی است که در این جمع قرار است مباحثاتی داشته باشیم ونقاط ضعف را برطرف کنیم به این بیان که :

1. دور شدن از اختلال نظام

2. دفع ضرر و جلب منفعت اجتماعی

3. رفع تحیّر در تصمیم گیری ها و مدیریت اجتماعی

این سه محور برای دلیل دانستن رأی اکثریت لازم است ما میخواهیم رأی اکثریت را دلیل بدانیم وقتی پرسیده میشود چرا باید ملزم شد به رأی اکثریت عنوان میکنیم زیرا رأی اکثریت دلیلُ مِن اَدلّه و نحنُ ابناءُ الدَلیل

سوال : حال که این سه محور را در رأی اکثریت میگیریم منشا اعتبار ومهم بودن آنها از کجا آمده است ؟

جواب : یقینا دلیل بر اعتبار الزام و التزام به رأی اکثریت سیره عقلاست یعنی آنچه در خبر واحد و ظواهر از آن استفاده میکنیم و بهترین دلیل است یعنی عقل نظری و عقل عملی هر دو در این ساحت کار سازند و با قران کریم شروع میکنند یکی از آیاتی که میشود در ساحت عقل عملی (سیره)و نظری ( علم و درک) از آن استفاده کرد آیه 115نساء ﴿و من یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدی و یتبع غیر السبیل المومنین نول ما تولی و نسلب جهنم و سائت مصیرا﴾ این آیه میفرماید بعد از آنکه هدایت آمد و مطالب روشن شد و حجت بیان گردید اگر کسی از این حجت روبرگردانَد و نپذیرد عذاب میشود، از اطلاق این آیه میتوان استفاده کرد هذا ینبغی ان یعلم او ان یفعل بحث رأی اکثریت را هم عقل نظری درک میکند و میگوید ینبغی ان یعلم مدرک مناسبی است و دارای اعتبار و همین عقل میگوید ینبغی ان یعمل سزاوار است که دل بدهید به رای اکثریت بخاطر حسن و قبح عقلی در این ایه ﴿یتبع غیر السبیل المومنین﴾ سبیل المومنین را اگر اکثریت معنا کردید میشود موید بر بحث ما سبیل مومنین در موقعیت اجرائی، موقعیت تصمیم گیری و رفع گرفتاری جامعه، موقعیت اینکه مملکت را به سامان امنیت برسانیم و از اضطراب و درگیری نجات دهیم.

عقل در ادراک ماینبغی ان یعلم مصالح و مفاسد رأی اکثریت را گرا میگیرد عقل نظری مصلحت سنجی و مفسده سنجی میکند در رأی اکثریت دفع ضرر و جلب منفعت در بحث عقل عملی "ینبغی ان یفعل" جلوی اختلال نظام را میگیرد بنابراین مساله حجیت و اعتبار رأی اکثریت مبنایی جز سیره عقلا ندارد در تمام آیات و روایت و گفته بزرگانی مانند امام رضوان الله تعالی علیه وقتی ملت چیزی را انتخاب کردند میزان رأی ملت است همه اینها ارشاداتٌ به سیره عقلا.

سیره عقلا را در اصول خواندیم که بخودی خود دلیل شرعی نیست وقتی موضوعی را در فقه واکاوی میکنیم تا حکم شرعی آن را استخراج کنیم اولین گزینه مهم شرعیت این ماجرا و حکم است

شأنیت الزام به رأی اکثریت سیره عقلاست که تا زمان پیامبر میرود و پیامبر از کسانی است که این سیره و روش را عمل نموده و در زندگی آن حضرت میبینیم

میرویم سراغ قران[1]

1. ایمان ﴿فالذین امنوا﴾

2. توکل ﴿فعلی ربهم یتذکرون﴾

3. اجتناب از گناهان ﴿فالذین یجتنبون کبائر الاثم و الفواحش﴾

4. گذشت هنگام غضب ﴿فاذا ما غضبوا یغفرون﴾

5. لبیک گفتن به ندای الله جل عظمته ﴿فالذین استجابوا لربهم﴾

6. اقامه نماز ﴿فاقاموا الصلوة﴾

نتیجه تمام این موارد چیست؟ ﴿امرهم شوری بینهم﴾

در کار اجرایی و عملیاتی باهم مشورت میکنند نتیجه مشورت در عرف عقلا نیز اینست که آن چیزی که غالبا از درون میاید رأی اکثریت است و نتیجه خدمت رسانی به خلق خداست ﴿و مما رزقناکم ینفقون﴾ بحث رأی اکثریت در این آیه دیده میشود و موید سیره عقلاست بنابراین ادله قرانی در باب شوری و سیره عملی پیامبر بهترین ارشادات شریعت است بسوی مستند رأی اکثریت .

در خصوص رفتار اهل بیت عصمت و طهارت و خود پیامبر و حضرت امیر چند مورد را مرور میکنیم :

مورد اول : در داستان جنگ بدر ابن هشام نقل میکند فاستشار الناس باخبرهم عن قریش (پیامبر با مردم مشورت کرد و هرکسی حرفی زد پیامبر فرمود) اشیروا ایها الناس علیّ (مشورت بدهید به من) خطاب به جمعیت اکثری که در مدینه بودند[2]

مورد دوم : در جنگ احد پیامبر نظر خودشان این بود که جنگ در مدینه باشد کان رأی عبدالله ابی بن سلول مع رأی رسول الله با پیامبر هم عقیده بود که جنگ در مدینه بماند (درمقدمه گفتیم بحث ما رای اکثریت بر مبنای عقلانیتی است که مرتبط با اخلاق و اعتقاد به معنویت باشد) فقال الرجال من المسلمین ممن اکرم الله بشهاده یوم احد و غیره مردم گفتند باید برویم خارج از مدینه که براساس رأی اکثریت جنگ در بیرون از شهر و نزدیک کوه احد به وقوع پیوست.[3]

مورد سوم : جنگ احزاب پیامبر نظرشان این بود که محصولات مدینه را رصد کرده که چقدر خرما دارد و یک سوم محصول خرمای مدینه به بزرگان این احزاب که میخواهند ضربه بزنند داده شود تا جنگ شکل نگیرد و اکثر مردم مخالفت کردند در اینجا پیامبر نظر خود را کنار گذاشت و به رأی اکثریت عمل نمود .

مورد چهارم : خطبه 127نهج البلاغه در جریان حکمیت واضح است که بر خلاف نظر امیرالمومنین رأی اکثریت برقرار شد حکم عقل و عقلا به رأی اکثریت در تمام تاریخ دیده میشود.

حضرت امیر در نهج البلاغه میفرماید سیهلک فیَّ صنفان (به زودی در رابطه با من دو گروه هلاک میشوند ) محب مفرط یذهب به الحب الی غیر الحق (کسانیکه در محبت من افراط میکنند این حب آنها را به طرف باطل میبرد مانند غُلاة) و مبغض مفرط یذهب به البغض الی غیر الحق (کسانیکه دشمن هستند و افراطی عمل میکنند و این دشمنی آنها را از حق بیرون میبرد مانند خوارج) و خیر الناس فیَّ حالاً الاوسط (بهترین حالت را مردمی دارند که راه میانه را بر گزیدند) در ادامه میفرماید فالزموا السواد الاعظم فان ید الله علی الجماعه و ایاکم و الفرقه فان الشاذ من الناس للشیطان کما ان الشاذ من الغنم للذئب الا و من دعا الی هذا الشعار فاقتلوا و کو کان تحت عمامتی هذه (اگر کسی شعارش اینستکه میخواهد از اکثریت جداشود او را بکشید و لو زیر عمامه خودم باشد) اینها شواهدی است بر حجت بودن رأی اکثریت .

بنابراین در بحث انتخابات دو کلمه سیره عقلا مبنای الزام آوری رأی اکثریت است و این سیره مستند است به شریعت زیرا تا درب خانه پیامبر استمرار دارد و از آنطرف ادله لفظی قران وحدیث این مساله را تایید میکند و بر آن ارشادات فراوانی داریم

در قاعده قبح عقاب بلا بیان وقتی شیخ اعظم یا مرحوم آخوند رضوان الله تعای علیهما میخواهند این قاعده را مطرح کنند یکی از آیات دال بر برائت ﴿و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا﴾ است که به آن استدلال میکنند تا ارشادات شریعت را به قبح عقاب بلا بیان ذکر نمایند .

محور دوم : وجه فقهی ترجیح رأی اکثریت بر اقلیت چیست؟

این وجه با دو دلیل بیان میشود

دلیل اول : رأی اکثریت دلیل است و رأی اقلیت دلیل نیست و در سیره عقلا بین دلیل و لادلیل تعارض وجود ندارد .

دلیل دوم : سلمنا تعارض باشد بین رأی اکثریت و اقلیت رأی اکثریت مستدل و مستند و اقوی است و رأی اقلیت ضعیف است مانند تقدیم نص بر ظاهر.

محور سوم : چرا رأی افرادی که مشارکت نکردند در مقام تعارض کنار اقلیت قرار نمیگیرد ؟

جواب : بجهت اینکه آنانکه در انتخابات ورود پیدا نمیکنند سالبه به انتفاء موضوع هستند در داستان انتخایات چیزی که میدان داری میکند رأی است یعنی عالم اثبات که گویش های انسانهاست یعنی اظهار رأی به نظرشان میشود رأی و دلیل و مستند و کسی که رأی نمیدهد چیزی از او بر نیامده لذا در کنار اقلیت قرار نمیگیرد و یا برمیگردد به بحث سکت الله عن اشیاء که خداوند سکوت کرده شما نیز سکوت کنید در اینجا نیز کسی که رأی نمیدهد سکوت کرده در عالم احکام مراحل 4 گانه داریم عالم اقتضا عالم انشا عالم فعلیت و عالم تنجز اگر ادله را به جان عقل می اندازیم و با هم تعارض میکنند و بعد به سراغ ترجیح یا تساقط میرویم زمانی است که حکم به مرحله تنجز برسد اگر به این مرحله نرسد یعنی اثبات آن کامل نیست کسانی که رأی نمیدهد در عالم اقتضا یا انشا هستند و لاحکمی با حکم تعارض ندارد.


[1] آیه 36 تا 38 سوره شوری.
[2] سیره ابن هشام متوفی218ج2 ص447و448.
[3] . سیره ابن هشام ص584ج3.
logo