« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد محسن ملکی

1402/10/20

بسم الله الرحمن الرحیم

مباحث مستحدثه // روابط بین الملل // قدرت

 

موضوع: مباحث مستحدثه // روابط بین الملل // قدرت

 

بحث فقه با موضوعات جدید معاصر همگام است موضوع روابط بین الملل که بحثی پردامنه و پرمطلب است مطرح شد سه محور بحث عنوان گردید حاکمیت ،قدرت و منافع ملی با این سه معیار وارد بحث شدیم و رسیدیم به عنوان قدرت.

بعد از حاکمیت در نقش قدرت در روابط بین الملل به آیاتی از قران کریم توجه کردیم که عنوان داشت مساله قدرت یکی از شاخصه های حاکمیت است و در بحث حاکمیت درونی و برونی داخل مرزی و برون مرزی باید مورد توجه قرار بگیرد. قدرت در حاکمیت های امروزی بر اساس منطقه محور بروز و ظهور پیدا کرده است بعنوان مثال قدرت ایران در منطقه خاورمیانه یا در بحث آسیا و از آنطرف شاید همه قدرتهای حاکمیتی برآنند که تبدیل به ابر قدرت شوند قدرت طلبی و قدرت خواهی یکی از شاخصه هایی است که اگر بخواهیم در روابط بین الملل ،اسلام شناسی کنیم لازم است درباره آن کار شود.

از مطالبی که در این راستا باید مورد تحقیق قرار بگیرد اینست که قدرت در روابط بین الملل هدف است یا وسیله ؟

در نگاه حاکمیت منهای معنویت یقینا قدرت هدف است و همیشه همراه با طغیان بوده است یا طغیان فردی مانند نظامهای سلطنتی که فردی بر جهان حاکم میگشته و تمام هدفش این بوده که کسی فوق او نباشد و بر همه بشریت یکه و تنها حکومت کند و یا حاکمیت ها و نظامهای حکومتی دیکتاتور میشدند ومصداق بارزش آمریکای فعلی در جهان که حضرت امام از او به شیطان بزرگ تعبیر میکرد که این نظام حاکمیتی آمریکا را یک نظام قدرت طلب و قدرت خواه که قدرت برای او هدف است میشناسیم

اما در نگاه توحیدی ادیان خصوصا اسلام قدرت همیشه وسیله بوده است برای اقامه عدالت و پاک کردن زمین از ظلم و انحراف . اسلام یقینا قدرت طبیعی و مادی را چه در ناحیه سخت افزار و چه در ناحیه نرم افزار وسیله قرار میدهد برای اینکه انسان قدرتمند معنوی شود یعنی قدرت طبیعی و ظاهری را به هدف قدرتمندی انسان در بُعد معنویت تفسیر و معنا میکند روی همین جهت اصولا دین یک قدرت است. یقینا دین ساختار و ذاتش قدرت است و درصدد آن است که خودش را تثبیت کند یعنی حقیقت دین واقعیتی است که از درونش قدرت و اقتدار و سلطه مشاهده میشود اما هدفمند است و هدفش اینست که معنویت را در بشریت

 

تثبیت و تحکیم کند و معنویت حرف اول را در زندگی بشر بزند و همه اوضاع بشر را قبضه کند سروش نوشته ای دارد البته من به ایشان نسبت نمیدهم چون اطمینان ندارم از این مساله اما آنچه من مطالعه کردم و به ایشان نسبت میدهند اینست که ایشان میگوید دین یک نوع دیکتاتوری است و پیامبر اسلام نیز دنبال قدرت بوده است و حس و شوق اقتدار را داشته و میخواسته است بر همه سلطنت پیدا کند با این نوشته دین دو پایه و مبنا دارد.

1.عشق و شوق 2. خوف

ایشان در نوشته خود عنوان میدارد بحث تخویف پیامبر غلبه داشته است بر بحث شوق و عشق آن حضرت ؛حس گرفتن و کشتن و از بین بردن در پیامبر قویتر بوده از مساله مهربانی و رحمتش و میخواسته است از کانال تخویف جهان را تسخیر کند البته این مساله با حرفهایی که از ایشان شنیدیم در دهه 60 و موضوع اخلاق در نهج البلاغه که داشتند بعید است اما اینگونه عنوان میشود و اگر واقعیت داشته باشد ممکن است هر انسانی در دوره ای به گونه ای بیندیشد و در دوره ای دیگر اندیشه و فکر او تغییر کند . مباحث ایشان را در خصوص رابطه دین و قدرت مفید است که مطالعه کنیم و از این مباحث به قران و احادیث رجوع کنیم و حقایقی دریابیم هم در بُعد زندگی شخصی و فردی و هم در بُعد اجتماعی و سیاسی .

بنابراین مساله دین و قدرت یک محور قدرت در نگاه ادیان آسمانی هدف نیست بلکه وسیله است سیاست بین المللی اسلام بر پایه قدرت معنوی یا قدرت دینی تفسیر میشود یعنی شما هر یک از موضوعات علوم تجربی را که الان در جهان بشر را مدیریت میکند با نگاه دینی به آن بپردازید اولین چیزی که موضوع قرار میگیرد معنویت است باید معنویت را بگذارید بر روی تمام موضوعات خارجی علوم تجربی و با این عنوان معنویت اسلام را بر روی آنها پیاده کنید پس سیاست بین المللی اسلام بر پایه قدرت دینی تفسیر میشود و قدرت دینی دارای دو پایه است یکی ایمان و دیگری عمل صالح ایمان نیز بر دو پایه استوار است : خوف و رجا

وقتی خوف و رجا در عالم اعتقادات انسان وارد میشود و شخصیت او را تنظیم میکند بعد از اعضا و جوارح ما در بیرون چیزی جز عمل صالح تراوش نمیکند آنچه از بشر مؤمن منتشر میشود عمل صالح است .

انبیا خصوصا نبی مکرم اسلام همیشه احساس اقتدار میکردند و سروش از همین مساله سوء تعبیر نموده است پیامبر اسلام از شخصیتهایی بوده است که همیشه احساس اقتدار داشته است و در شرایط سخت از آرمانهای خودش شانه خالی نمیکرده و دست نمیکشیده است . قدرت پیامبر بخاطر دین بود پس دین مَظهر و مُظهر اقتدار است .

 

داستان معروف که نقل میکند قریش به ابوطالب گفتند پس برادرت ما را اذیت میکند و خدایان ما را طعنه میزند و با روش ما مخالفت میکند و این برای ما قابل تحمل نیست او را موعظه کن و از این راه برگردان او چندین مرتبه اقدام کرد و حضرت در جواب ابوطالب میفرمود : یابن عم لو وضعوا الشمس فی یمینی و القمر فی یساری علی ان اترک هذا الامر حتی یظهره الله او اهلک فی ماترکته اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم قرار دهندو بگویند دست از این دینت بردار برنمیدارم تا این دین حاکم شود یا من از بین بروم [1] . این نگاه پیامبر اسلام به مساله طبیعت و معنویت در این بیان کاملا شفاف است که قدرت را پایه قرار داده است تا دین و معنویت را بر بشریت حاکم کند یقینا قدرت مداری اسلام بر پایه توحید مداری از درونش جز رحمت و مهربانی چیزی تولید نمیشود عشق به خوب زندگی کردن بشر بر روی کره زمین حال اگر اقای سروش در این مسائل افتاده است و این سخنان از ایشان نقل میشود روی یک سری تحریکات و مسائل سیاسی است که مثلا دنیای قدرتمند طبیعت نفوذ میکند و ممکن است شخصیتی را عوض کند و الا هر عاقل منصف مبرا از گرایشهای سیستمی سیاسی فکر کند میفهمد که نمیشود از توحید گرایی خشونت صادر شود این خود یک مبنای فکری است زیرا وقتی میروید سراغ توحید و پیامبر میگوید قولوا لا اله الا الله تفلحوا و همه اساس کارش را میگذارد بر روی توحید مداری یعنی تجلی صفات پروردگار و اوج تجلی صفات پروردگار در دو صفت است رحمانیت و رحیمیت بنابراین اصل میشود رحمانیت و رحیمیت کسی که بعنوان یک متفکر مانند شخصیت شهید مطهری با مدار توحید به اسلام بیندیشد اولین چیزی که از کارخانه اسلام توحیدی بیرون میآید بحث رحمانیت و رحییمیت است رحمت با دو بال توسعه و تضییق و مسائل خشونت آخرین مرحله و فرع به تمام معنا است. یقینا ظلم کرده اند انسانهایی که اسلام را با خشونت معنا کردند مانند اسلام داعشی

نگاه مانند سروش اگر آنچه به ایشان نسبت داده اند درست باشد پیامبر را طوری تعریف میکند که باید اندیشه اش از آستین داعش بیرون بیاید همان تعریفی که در گذشته بوده است که اسلام دین شمشیر است این بیان کاملا اشتباه و استعماری و استثماری است دسیسه شیاطین برای نابود کردن ادیان است و میخواهند دین را از حریم زندگی مردم بیرون کنند البته ما متدینین نیز گاهی به انحراف کشیده شده ایم و در عمل خشن هستیم که این اسلام نیست و شاهد بر این مدعا روشی است که خود پیامبر و امیرالمومنین در ارتباط و رفتار خود داشته اند .


[1] سیره ابن هشام ج1 ص366.
logo