« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد محسن ملکی

1402/10/04

بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب الحج // وجوب فوریت حج // جلسه 54

موضوع : کتاب الحج // وجوب فوریت حج // جلسه 54

 

قیل الحسن علیه السلام : ما الشح ؟ قال ان تری ما فی یدک شرفاً وما انفقته تلفاً [1]

پرسیده شد بخل چیست؟ امام فرمود: اینکه آنچه در اختیار تو است شرافت و بزرگی برایش بدانی و آنچه در راه حق و حقیقت صرف کرده ای را تلف شده پنداری.

ادله ای بر اینکه تاخیر حج از سال اول استطاعت ، گناه کبیره است

در تکمیل مباحث گذشته باید گفت فوریت واجب برای حج مانند فوریت جواب برای سلام نیست بجهت اینکه در جواب سلام فوریت جزء آن است و ملازم آن زیرا اگر به تاخیر بیفتد جواب دیگر جواب نیست برخلاف حج که اگر امسال انجام نشد برای سال بعد مهیا است. بتعبیر دیگر حج واجب موسع است ولی جواب سلام واجب مضیق و تضیُّق جزء آن و شرط آن است. همانطور که وجوب روی صلاة میآید و همه اجزائش واجب نفسی میشود ،فوریت در جواب سلام نیز توسط امر اجب السلام واجب میشود و وجوب آن نفسی میباشد ویا مانند ترتیب و موالات که شرط در نماز هستند و با امر به نماز آنها نیز واجب نفسی میشوند ، فوریت در جواب سلام نیز واجب نفسی است لذا اگر دیر جواب دهد لحظه به لحظه معصیت میکند اما در مانحن فیه اینگونه نیست .

بحث ما در رابطه با مبنایی است که فرض کردیم فوریت حج واجب نفسی شرعی است و تاخیر آن معصیت است حال میخواهیم ادله کسانی که قائلند این معصیت معصیت کبیره است را ذکر کنیم.

یکی از این ادله ذکر شد.

دلیل دوم اینست که بعضی از اعاظم مانند مرحوم حکیم تقریر کرده اند که به تاخیر انداختن حج از سال اول استطاعت استخفاف به حج است و من استخف بالحجِ فقد عصی معصیة کبیره و در روایت فضل بن شاذان که از کتاب علل الشرایع خود فضل است از امام رضا علیه السلام نقل میشود که استخفاف به حج از کبائر است لذا یک قیاس اقترانی حملی شکل اول در اینجا جاری است تاخیر الحج من عام الاول استطاعت استخفافٌ بالحج و کل استخفاف بالحج معصیة کبیره مانند تاخیر و ترک فوریت که میشود معصیة کبیره و بدین شکل استدلال شده بر کبیره بودن ترک فوریت .

در مقابل این استدلال مطالبی را میتوان بیان کرد همانطور که بعضی معاصر به آن پرداخته اند

اولا سخن اینست که علل الشرایع فضل بن شاذان اکثر روایاتش معلوم نیست که منسوب به حضرت رضا علیه السلام باشد بعضی قائلند این کتاب ،کتاب فتوا است نظریات جناب فضل بعنوان یک مفتی و آنجا که روایات ذکر کرده بالاخص این روایت از جهت سندی معتبر نیست و مرفوعه است

و اگر سندی ذکر شده در آن افرادی هستند که مجهولند بنابراین سند این روایت معتبر نیست .

ثانیا اگر سلمنا که این سند معتبر است و آن را بپذیریم این استخفاف از جهت دلالت چه نوع استخفافی است از جهت دلالت یقینا باید مقصود از آن استخفاف عملی باشد زیرا الاستخفاف علی ضربین استخفاف اعتقادیٌ استخفاف عملیٌ استخفاف اعتقادی یعنی نگاه و فکر و توجه و نظر نسبت به عبادت ضعیف است و استخفاف عملی یعنی سبک و کمرنگ انجام دادن عمل بنابراین باید اثبات کنیم که این مورد استخفاف عملی است زیرا تاخیر حج و ترک فوریت یک کار عملیاتی و بیرونی است؛ شاید مقصود از این استخفاف به حج استخفاف اعتقادی باشد اگر اعتقادی شد میرود در باب تجری و مسائل اعتقادی و دیگر ربطی به علم فقه و اصول ندارد . لکن قیاس استخفاف به حج با استخفاف به صلاة در ابتدا شاید محل تامل باشد بگوئیم استخفاف به صلاة واقعا عملیاتی است ولی استخفاف به حج اعتقادی است

مطلب دوم در مقابل این استدلال اینست که لو سُلِم این روایت معتبر باشد متن استخفاف اعتقادی است لذا باید برویم سراغ تجری و مباحث آن اما استخفاف به صلاة استخفاف عملی است زیرا روایات فراوانی داریم که در باب صلاة ظهور دارند به استخفاف عملی مثلا صحیحه قیس بن قاسم عن الصادق علیه السلام واللهِ انه لیأتی علی الرجل خمسون سنه و ما قَبِل الله منه صلاة واحدةً فأیُّ شیءٍ اشد من هذا (خداوند پنجاه سال عمر میدهد به بنده و یک نماز او را قبول نمیکند چه چیز بدتر از این ) والله انکم لتعرفون من جیرانکم من لو کان یصلی لبعضکم ما قَبِلَها منه لاستخفافه بها ان الله لایقبل الا الحسن فکیف یقبل ما یُستَخف به [2] (اگر به همسایگان نگاه کنید میبینید افرادی که نماز میخوانند اما بخاطر سبک برگزار کردن آن مورد قبول قرار نمیگیرد) این روایت ظهور در عمل دارد.

روایت بعدی صحیحه حماد بن عیسی ان الصادق علیه السلام قال لی یا حماد تُحسن ان تُصلی (آیا خوب نماز میخوانی؟) قال قلت یا سیدی انا احفظ کتاب حریز فی الصلاة (کتاب حریز در باب نماز را حفظ کرده ام) قال فقال علیه السلام لا علیک قم فصل [3] (این کافی نیست بلند شو نماز بخوان و بعد فرمودند این نماز درست نیست و خود حضرت نماز خواندند و به من آموختند ) مشخص است که در این روایات مراد از استخفاف به صلاة استخفاف عملی است لیس منا من استخف بالاصلاةِ

اما در مورد حج یمکن ان یقال که میتوانیم در بحث حج نیز استخفاف را عملی معنا کنیم یعنی اشکال دوم را که استخفاف اعتقادی باشد قوی نمیدانیم . انما الکلام در اینکه آیا استخفاف عملی در باب حج حرام است؟ اگر استخفاف عملی حرام باشد یعنی فوریت واجب نفسی است یرجع الکلام الی ما قبل

ثالثا بین استخفاف به حج با تاخیر از سال اول استطاعت نسبت عموم خصوص من وجه است استخفاف عملیاتی به حج و آنطرف تاخیر از سال اول عموم خصوص است اگر نسبت تساوی بود این اشکال دوم

از آن رفع میکرد میگفتیم کل من أخَّر الحج فهو مستخف عملا بالحج و مستخف عملا بالحج عاصٍ معصیة کبیره لکن بین این دو عموم خصوص من وجه است در این زمان دلیل ما میشود اخص از مدعا ودلیل فراگیری نیست که بگوئیم هرکس حج را تاخیر انداخت مستخفٌ بالحج و عاصٍ معصیةً کبیره بعضی از تاخیر ها استخفاف است و بعضی از استخفاف ها ربطی به حج ندارد شاید مواردی باشد که در تاخیر انداختن حج پای استخفاف در میان است بجهت مماطله وسهل انگاری در بُعد عمل که این موجبه جزئیه است ولی ما قرار است بگوئیم کل من اخر الحج فهو مستخف استخفاف در عمل یعنی سبک شمردن وبدون عذر تاخیر انداختن زمانی عذر ندارد اما شرایط به گونه ای است که انجام حج سخت است اما این سختی حرج و مانع نیست و زمانی میتواند به بهترین شکل و شرایط ساده حج را انجام دهد در نوع دوم تاخیر استخفاف است اما در مورد اول استخفاف صدق نمیکند ؛ با اینکه سختی ها عذر نیستند اما استخفاف نیز شمرده نمیشود نتیجه اینکه دلیل دوم نتوانست اثبات کند که ترک فوریت در باب حج معصیت کبیره است .

دلیل سوم بر اینکه ترک فوریت معصیةٌ کبیرةٌ سیاتی ان شاالله...

 


[1] تحف العقول ص227.
[2] کافی ج3 ص269.
[3] کافی ج3 ص311.
logo