« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد محسن ملکی

1402/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 فقه // کتاب الحج // وجوب فوریت حج // جلسه 53

موضوع : فقه // کتاب الحج // وجوب فوریت حج // جلسه 53

عن امیرالمومنین علیه السلام : لاینبغی للعبد ان یثِقَ بخصلتین: العافیه والغنی بینا تراه معافیً اذ سقم و تراه غنیا اذِ افتقر [1]

سزاوار نیست عبدی اعتماد کند به دو خصلت یکی سلامتی جسم و دیگری سرمایه داری و توانگری

دربحث فقه برای تکمیل فرع دوم در کلام سید صاحب عروه مقدمه ای را عرض میکنم به این مضمون که بین تجری و عصیان فرق ماهیتی وجود دارد .

 

ماهیت عصیان و ماهیت تجری متفاوت است . عصیان از مخالفت خارجی با فعل خارجی پیدا میشود یعنی عصیان عنوانی است که مولدش اتفاق خارجی است مخالفت با یک کار در خارج و شاهد بر این مدعا قران است در بحث عصیان حضرت آدم "عسی" یعنی گفته شده بود نخور اما خورد و شد عاصی اصل این عنوان پیدایش از بیرون و خارج از وجود انسان است. نوع برخورد انسان در خارج با فعلی که قرار است انجام دهد یا ترک کند عنوان عاصی یا معصیت کار را تولید میکند لغت نیز اینگونه معنا کرده است عساه یعنی خالف فی العمل اما تجری پدیده ای است که از درون انسان تولید میشود

بتعبیری دیگر عصیان پدیده ای آفاقی است و تجری پدیده ای انفسی و علما در بحث کلام و فقه و اصول مطابق با این قاعده و فرق ماهیتی پیش رفته اند. با توجه به این مساله اینکه آیا در بحث تجری معصیت وجود دارد یا خیر اول کلام است.

میرویم سراغ مطلب مانحن فیه اینکه اگر مکلف حج را در سال اول استطاعت انجام نداد که دو حالت در آن تصور شد در این بحث فقهی مرحوم سید فرمود لو خالف واخّرَ معصیت کار است. اگر بخواهیم کلام سید و من تبعه را توجیه کنیم تنها یک وجه قابل تصور است و آن اینکه فوریت در باب حج واجب نفسی شرعی باشد یعنی اگر دلیلی محکمی داشتیم که شارع مقدس بصورت مولویت و تحکم فرموده ای کسیکه مستطیع هستی واجب است حج را امسال انجام دهی و الا مستحق عقوبت و عذاب هستی لا کلام فی کلام السید صاحب العروه .

اما اگر رفتیم سراغ واجب غیری و اینکه فوریت واجب غیری و عقلی است دیگر کلام سید قابل توجیه نیست زیرا برای تحقق معصیت نیاز به سازوکارهای عصیان داریم و اولین سازکار باید مخالفت عملی اتفاق بیفتد در غیر اینصورت عصیان بر او اطلاق نمیشود چرا که به شکل حقیقی عصیان وقتی صادق است که مکلف در خارج نسبت به یک فعل یا ترکی مخالفت عملی کند و در فرضی که مخالفت عملی نکرده و حج را بجا آورده اما اتیان امسال نبوده و مخالفت فقط اعتقادی و برونی و انفسی بوده ،بر آن معصیت سازگار نیست و تنها تجری است .

پس با محوریت تجری نمیتوانیم واژه عصیان را در عملکرد مکلف استعمال کنیم وقتی نشد استعمال کنیم دیگر تعبیر سید که فرموده لو خالف و اخَّر الحج یُعدُ عاصیا درست نمیباشد .

قسمت دوم از فرع دوم در ذیل فرمایش سید این بود که معصیة کبیره . این ذیل نیز دو مبنائی است اگر گفتیم اینجا عصیان نیست میشود سالبه به انتفاء موضوع ؛ در بحث ما نحن فیه تجری بر محور بحث قرار گرفت معصیتِ کبیره میشود بحث در خلأ و جایگاهی ندارد اما اگر پذیرفتیم که این معصیت است یا از باب تجری یا از باب اینکه فوریت واجب نفسی شرعی است در اینجا انما الکلام در اینکه چرا معصیت ، کبیره باشد؟ برای اینکه در مانحن فیه قائل شویم به معصیت کبیره بین محققین دو مبنا است المعصیة الکبیره عند المحققین لها اصطلاحان

مبنای اول معصیت کبیره هر گناهی را شامل میشود بجهت اینکه مقام عبد آنقدر پایین است و مقام خالق آنقدر بالاست که کوچکترین تخلف کبیره محسوب میشود این مبنا یک مبنای عرفانی و معرفتی است و فراگیر است و علم اصول و فقه را نیز شامل میشود. طبق این مبنا دیگر گناه و معصیت صغیره قابل تصور نیست و وجود خارجی ندارد

مبنای دوم اینست که کبیره ، صغیره دارد صغیره قسیم کبیره است و بالعکس المعصیة تنقسم الی کبیرة و صغیرة این یک قاعده است

مبنای اول معرفتی و مافوق علوم و مصطلحات اعتباری است مبنای دوم در عالم اعتبارات و اصطلاحات

علمی فقه و اصول است . ازجهت صنعت علم یقینا باید طبق قواعدی مشی کنیم که ماوراء الطبیعتی نباشد ما در مرحله خلق هستیم و همه علوم بشر چه علوم تجربی و چه انسانی در عالم خلق است که حد و مرز و اصطلاح و واژه و موضوع و حکم و گزاره های مختلف بکار برده میشود بنابراین میرویم سراغ مبنای دوم و مگوئیم المعصیة اما صغیرة او کبیرة

کسی که در سال اول حج را انجام نداده است و فرض بر اینست که معصیت کار است آیا این معصیت صغیره است یا کبیره ؟

در این تقسیم نیز دو مبنا وجود دارد مبنای اول همان مبنای مشهور است المعصیة الکبیره هی ما اوعد الله علیه النار معصیت کبیره آنست که خداوند بر آن وعده به آتش داده است طبق این مبنا یقینا اگر به صراحت قضاوت کنیم ما دلیلی نداریم که ترک فوریت را خداوند وعده آتش داده باشد

مبنا دوم روایاتی در مانحن فیه و نسبت به معصیت ها وجود دارد که این روایات دلالت دارند بر اینکه مانحن فیه هم معصیت کبیره است مرحوم سید حکیم در مستمسک ج 10 ص 9 اداء حج در عام استطاعت عنوان مما فرضه الله بر آن صادق است که این عنوان در روایت صحیحه عبد العظیم حسنی آمده است بتعبیر دیگر یک قیاس اقترانی حملی داریم به اینصورت اتیان الحج فی العام الاول من الاستطاعه مما فرضه الله (صغری) و کل ما فرضه الله اذا ترکه المکلف یکون معصیة کبیره (کبری) بنابراین نتیجه میگیریم ترک حج در سال اول استطاعت معصیت کبیره است .

روایت عبدالعظیم حسنی اینگونه است حدثنی ابوجعفرالثانی قال سمعت ابی یقول سمعت ابیموسی بن جعفر علیهما السلام یقول دخل عمرو بن عبید علی ابی عبدالله علیه السلام فلما سلَّم و جلس تلا هذه الایه والذین یجتنبون کبائر الاثم و الفواحش ثم امسک فقال له ما اسکتک قال احی ان اعرف الکبائر من کتاب الله فقال نعم یا عمرو اکبر الکبائر الاشراک بالله و بعده الالیاس من روح الله... تا اینجا که میفرماید او شیئا مما فرض الله [2] این آیه و روایت صحیحه که با هم تلفیق شده اند را میگذاریم کنار صحیحه معاویه بن عمار که قبلا ذکر شد امام فرمود ان کان سوفه للتجاره فلا یسعه اگر حج را بخاطر تجارت به تاخیر بیندازد جائز نیست وقتی امام میفرماید تاخیر جائز نیست یعنی فوریت واجب است این ها در کنار هم نتیجه میدهد که اطلاق فرمایش امام ترک حج در سال اول استطاعت را شامل میشود یعنی ترک حج در سال اول استطاعت معصیة کبیرة . این استدلال همانطور که پیداست نکاتی در بر دارد

نکته اول اطلاق آیه ای که از این روایت استفاده میشود و میگوید کبائر الاثم، شیئا مما فرض الله را شامل میشود با روایاتی که کبیره را کاملا معنا کرده است مقید میشود روایاتی که میگویند الکبیرة معصیة اوعد الله

علیه النار و چندین روایت دیگر . آیا جایی دیده شده است که نسبت به ترک حج در سال اول استطاعت وعده آتش داده شده باشد؟ مانحن فیه باید داخل در این مقید باشد چون اطلاق تقیید خورده است.

نکته دوم آیه شریفه و روایت در مقام بیان اصل حج است امام همه را توضیح دادند و حج را نیاوردند فرمودند شیئا مما فرض الله صلاة آمده بود اما حج نه.اگر بالفرض آمده باشد خود حج و ترک آن است و قرار نیست استطاعت را طبق این آیه طوری معنا کنیم که گویا حج واجب است ولو شخص متصکعا برود .

بر فرضی که بخواهیم وجوب فوری را برای حج استفاده کنیم از این آیه استفاده نمیشود باید بگوئیم توسط این روایت میخواهیم وجوب فوری را استفاده کنیم اینکه کبائر را منطبق کنیم بر ترک حج در سال اول استطاعت امکان ندارد. از این صحیحه و شیئا مما فرض الله میتوان استفاده کرد که انجام دادن حج در سال اول استطاعت فوری است که خود مساله جدایی است .

نکته سوم سلمنا که روایت نظر به این آیه دارد اما زمانیکه بخواهیم جمع کنیم مجمل میشود بخاطر ادله ای که در بیرون داریم و این ادله بیرونی فوریت را شامل نمیشود .

بنابراین از این صحیحه نمیتوان به شکل واضح استفاده کرد که ترک حج در سال اول معصیة کبیرة.


[1] نهج البلاغه حکمت 426.
[2] وسائل ج11 باب46 باب جهاد.
logo