1403/07/15
بسم الله الرحمن الرحیم
نظرمرحوم محقق نائینی(ره)/تعاریف بیع /بیع
موضوع: بیع/تعاریف بیع /نظرمرحوم محقق نائینی(ره)
بحث ما در تعریف بیع بود.
دو تا تعریف رو گفتیم با اشکالات اون تعریف سوم را هم در جلسه گذشته مطرح کردیم.تعریف سوم از محقق کرکی است در جامع المقاصد، مرحوم محقق کرکی در تعریف سوم برای بیع فرمودند: العقرب ان البیع:انتقال الملک من المالک الی آخر به صیغه مخصوص.
شرح این تعریف :در جلسه گذشته مطرح شد در درس امروز ما می خواهیم اشکالات این تعریف سوم را بیان کنیم.
بر اشکال اول بر تعریف سوم اشکالات متعددی می توان مطرح کرد، اشکال اول بر تعریف سوم این بود که باید بین حد و محدود ترادف باشد یعنی بین معرِّف و معرَّف باید ترادف باشد در اینجا در این تعریف سوم بین بیع و بین نقل تلازم وجود ندارد بلکه نقل اعم است.
جواب به این اشکال اول این هست که او این چیه که گفته شده است که بین حدو محدود باید ترادف برقرار باشد؟
منظور این است که تمام مجموعه اجزا حد و تعریف اعم از جنس و لوازم حد باید مترادف با محدود باشد نه یک جز آن را شما بگیرید و بگویید مترادف نیست.
در تعریف سوم که کرکی فرمودند: ان البیت هو نقل الملک نقل یک جز از تعریف است چه به منزله جنس هست شما نمی توانید یک جز از تعریف را بگیرید و بگویید مترادف با محدود و بیع نیست کما اینکه در انسان حیوان ناطق بین کل تعریف انسان و بین خود انسان ترادف برقرار است نمی توانید جنس تعریف انسان را چه حیوان باشد مترادف انسان قرار بدهید و نمی توانید چنین کاری انجام بدی چون حیوان اعم از انسان هست مترادف با انسان نیست.
این اشکال یعنی جواب اول به اشکال اول جواب دوم را مرحوم محقق اصفهانی در حاشیه بر مکاسب مطرح کرده است و آن این است که باید ببینیم غرض از تعریف چیست اگر چنانچه غرض از تعریف تفسیر بیع نحوی باشد که محتوا و مسمای به عنوان حد می باشد به گونه ای که هیچ تفاوتی بین حد و بین محدود وجود نداشته باشد.در این جا باید بین حد محدود ترادف باشد.
محقق اصفهانی به اشکال اول جواب دیگری داده است و آن این است که:اگر چنین باشه غرض از تعریف و کلا غرض از تعریف این باشد که تعریف بکنیم بی اغراق به وسیله الفاظی که مسما و معنای لفظ و تعریف برای وی باشد به گونه ای که هیچ تفاوتی بین حد و محدود نباشد.
یعنی بین بیع و تعریف نباشد حتی به صورت اجمال و تفصیل هم بین حد محدود تفاوت نباشد در این جا بله حتما لازم است که عرض کنم خدمت شما بین حد و محدود باید ترادف برقرار باشد تعریف مترادف با خودش قابل پذیرش است این درسته من یک مطلب کوچکی رو بگم که حتی تفاوت بین حد محدود از حیث اجمال و تفصیل نباشد.
این رو توضیح بدم خدمت شما ببینید فرق بین انسان و حیوان ناطق تفاوتی وجود دارد تفاوتش چیه؟ اجمال و تفصیل انسان همان حیوان ناطق از اجمال حیوان ناطق همون انسان است مدام تفصیل چون می فرماید اگر غرض این است که معنای لفظ که در تعریف آمده است دقیق همان می باشد و هیچ گونه تفاوتی بین آن نباشد در این جا حرف درست است که بین حد و محدود باید ترادف برقرار باشد.
این حرف کام درستی است ولی مرض ما از تعریف این بیع و قالب تعاریف این نیست غرض این نیست بلکه عرض کنم این است که به با الفاظ اقرب معرفی کنه یا هر چیز دیگری را در تعاریف لفظی با الفاظی که عرف باشند معرفی کنی وقتی که غرض این باشد این اشکالاتی که مطرح می شود بر تعریف بیع دیگه این اشکالات وارد نمی شود و لازم نیست بین حد و محدود و بین معرِّف و معرَّف تعادل وجود داشته باشه دیگه لازم نخواهد بود.
من عبارت محقق اصفهانی رو می خونم در کتاب حاشیه بر مکاسب انصافا حاشیه عالمانه و دقیقی است عبارتش ملاحظه کنید بدین روشن است که غرض از تعریف بیع به چنین نحوی به این صورت تعریفی که گفتیم این نیست یعنی این غرض از تعریف این نیست که دقیق محتوای لفظ همان بیع باشد نه بللکه بما تعرفیه به حقیقت و ماهیت بالا اشار الی المعامله المتداوله با لفظ.
تعریف ماهیت که متداول است بین عقلا هدف از تعریف بی که الان بین حالا متداول به وسیله الفاظی که اشاره بکند به وی نه بیان کننده ماهیت وی باشد اگر باشد تعریف درست است و تعریف تعریف نقض می شود تعریف ماهوی نخواهد بود تعریف ماهوی نخواهد بود تعریف کام درست و صحیح خواهد بود تعریف درست خواهد بود و تکلیفی حل ملازم ال قالبی بین البیت و عقل تحریم تعریف لفظی می شود و درست است و همین قدر که ملازمه قالبی هم نقل باشد کفایت می کند ملازمه قالب یعنی چی ملازم قالبی یعنی غالبا در غیر باشد دلیل غالبا لازمه به چی باشه نه باشه حالا ممکنه در بعضی از معاوضات نقل نباشه درسته