1403/07/07
بسم الله الرحمن الرحیم
اشکالات تعریف بیع/تعاریف بیع /بیع
موضوع: بیع/تعاریف بیع /اشکالات تعریف بیع
موضوع: بیع/تعاریف بیع /تعریف دوم بیع واشکالات آن
بحث ما در مورد تعریف بیع بود تعریف اول را بیان کردیم و بیان کردیم که این تعریف اول چندین اشکال دارد و به خاطر وجود چنین اشکالاتی مشهور فقهاء مثل مرحوم علامه در مختلف الشیعه روی آوردند به تعریف دوم و مرحوم شیخ انصاری تعریف دوم را به صورت مختصر در مکاسب ذکر کرده است.ولی از مختصر النافع به صورت کامل بیان می کنیم که تعریف دوم بیع عبارتنداز: البیع والیجاب و القبول الذان تنتقل بهماالعین المملوکه من مالک الی غیره بعوض مقدر.آدرس مختصر النافع محقق حلی صفحه صد و هجده.همین تعریف در مختلف الشیعه علامه با اضافه ی یک کلمه آمده است آن یک کلمه در آخر همین تعریف آمده است و آن یک کلمه عبارتند از علی وجه تراضی. یعنی علامه در مختلف الشیعه همان تعریف را برای بیع کرده است که محقق در مختصر النافع بیان کرد و در پایان اش علی وجه تراضی آورده است.آدرس مختلف شیعه جلد پنج صفحه پنجاه و یک. مرحوم شهید در دروس،فاضل مقداد در تنقیح و دیگران همین تعریف را برای بیع ذکر کردند و همین تعریف را این ها پذیرفته اند. در این جا بر تعریف دوم اشکالاتی وجود دارد که مرحوم شیخ انصاری الله تعالی علیه یک اشکال را مطرح کردند.ولی اشکالات متعددی وارد است.اشکال اول: این اشکال اول را شیخ انصاری بر تعریف دوم وارد کرده است فرموده اند که ظاهر این تعریف این است که بیع از مقوله ی لفظ است یعنی بیع همان ایجاب و قبول است.
شرح و توضیحات استاد: بر کلام سیخ انصاری در حالتی که بیع و به طور کلی تمام معاملات اعم از عقود و ایقاعات همه از مقوله ی معنی هستند و از امور معنویه اعتباریه هستند وجود چنین امور معنوی اعتباری که همه اینها در وعاء و ظرف اعتبار است که عقلا و یا شارع آن ها را اعتبار می کنند به یک وسیله و ابزاری مثل صیغه ی مخصوص با لفظ و یا با اشاره و یا با کتابت و امثال آن پس بنابراین وقتی که و سایر معاملات از مقوله ی معنی و از امور اعتباری بود معقول نیست که از امور لفظی باشد بلکه لفظ برای انشاء این امور معنوی است.یعنی خود بیع یک مبادله ی عملی اعتباری است بین دو تا مال جنس این مبادله از جنس لفظ نیست بلکه لفظ ابزاری است برای انشاء و ایجاد این امر معنوی.بنابراین ظاهر این تعریف دوم می رساند که بیع از جنس لفظ است و حال آنکه بیع از جنس لفظ نیست بیع یک مبادله ی اعتباری است بین عقلاء و یا در شریعت یک مبادله ی اعتباری است که شارع آن را اعتبار می کند و هیچ گونه وجودی جز اعتبار ندارد در حالتی که لفظ دارای وجود است که با حرکت لسان، لفظ وجود حقیقی پیدا می کند.بنابراین اولا: بیع یک امر معنوی اعتباری است وجود ندارد در حالتی که لفظ وجود دارد و وجود حقیقی دارد نه مجازی.ثانیا:اگر بیع همان لفظ ایجاب و قبول باشد انشاء آن محال می شود. چون معقول نیست که بیع همان ایجاب و قبول باشد که لفظ است و ما بخواهیم که بیع را که همان ایجاب و قبول است با لفظ دیگر انشاء کنیم معقول نخواهد بود.پس بنابراین لفظ هیچ گونه دخالتی در ماهیت بیع ندارد ولی در مقام انشاء از لفظ استفاده می شود.مرحوم شیخ همین یک اشکال را مطرح کرده است. شیخ انصاری تعریف دوم را به صورت ناقص بیان کرده است چون مطلب روشن بوده کامل نیاورده است. اشکالی که شیخ انصاری مطرح می کند این است. و حیث ان البیع من مقوله المنی دون اللفظ مجردا او بشرط قصد المعنی. می خواهد لفظ تنها باشد و بدون معنی یا نه لفظ با قصد معنی باشد. و الا یعنی اگر بیع از مقوله ی معنا نباشد بلکه از مقوله ی لفظ باشد.لم یعقل انشاءه باللفظ.
معقول نیست انشاء به وسیله لفظ باشد.چرا معقول نیست؟ وقتی که بیع همان ایجاب و قبول باشد که لفظ است و ما بخواهیم بیع را انشاء کنیم آیا می شود ایجاب و قبول را انشاء بکنیم با ایجاب و قبول دیگر؟ نخیر معقول نخواهد بود. به خاطر همین اشکال عدل جامع المقاصد الی تعریفه. مرحوم کرکی در جامع المقاصد به تعریف سومی عدول کرده است.که به تعریف سوم که رسیدیم بیان می کنیم. پس مرحوم شیخ یک اشکال را مطرح می کند در حالتی که این تعریف دوم اشکالات دیگری هم دارد.اشکال دوم:که ظاهر این تعریف دوم این است که بیع از مقوله ی لفظ است در نتیجه شامل بیع معاطاطی که از مقوله ی عمل است، نمی شود.اشکال سوم: این تعریف بیع عام است که شامل تمام عقود معاوضه ای و شامل عقود مجانی هم می شود. مثل هبه ی غیر معوضه.چرا این تعریف شامل آنهاهم می شود؟ زیرا در همه ی این عقود ایجاب و قبول است که دلالت بر انتقال می کنند. تاکنون سه تا اشکال را ما بر تعریف دوم مطرح کردیم که اشکال اول مربوط به شیخ انصاری بود .در این جا ما نمی خواهیم اشکالی را بر شیخ انصاری مطرح کنیم شیخ انصاری بلندتر از ما بود که بتوانیم اشکالی را به او مطرح کنیم ولی در عین حال ما خدمتشان عرض می کنیم. این که جامع المقاصد جناب محقق ثانی کرکی به خاطر همان اشکالی که شما مطرح کردید عدول نکرده است به تعریف سوم بلکه به خاطر همین اشکال شما شیخ انصاری و اشکالات دیگر به تعریف سوم عدول کرده است. پس صرفا به خاطر همان اشکال اولی که شیخ انصاری فرمودند کرکی عدول نکرده به تعریف سوم بلکه به خاطر اشکال اول و سایر اشکالات به تعریف سوم عدول کرده است.
نکته: این نکته تاریخی را بیان کنیم در این وسط مسئله تاریخی کرک که یکی از روستاهای جنوب لبنان که الان اسرائیل آنجا را بمباران می کند.مرحوم کرکی از آن فقهای نابغه ما بود که شاهان صفوی همان اوائل تاسیس دولت صفوی مرحوم کرکی را از لبنان وارد ایران کردند که شاه اسماعیل صفوی اعتقادش بر این بود که فقهای شیعه نائب امام زمان عجل الله هستند و چون حکومت مال امام زمان عجل الله است الان که امام زمان عجل الله درغیبت هستند حکومت مال نایب عام اش است و الان نائب عام محقق کرکی است لذا حکومت مال مرحوم کرکی است.شاه اسماعیل صفوی به محقق کرکی می گوید این تاریخ ثبت شده که حکومت ایران مال شما است و من به نیابت از شما حکومت را در دست می گیرم محقق کرکی هم برابر مصالح تشخیص اش درست بود و قبول کردند. پس شما تاج را بر سر من به عنوان نائب بگذارید مرحوم کرکی تاج را گرفت و بر سر شاه اسماعیل صفوی گذاشت شاه اسماعیل صفوی هم سراسر ایران،ایران آن زمان بخشنامه ای صادر کرد که تمام دستور العمل های مرحوم عبدالعلی کرکی دستور العمل های من هستند هر کس تخلف کرد مجرم خواهد بود و همان سر منشاء شد که علمای لبنان خود کرکی و غیر کرکی اینها راه فتادند شیعه را در ایران توسعه دادند کل ایران آن موقع شیعه نبود بخش های مرکزی ایران شیعه بودن قم بود و شهرهای مختلفی بود ولی ایشان دستور داد که دیگرمذهب رسمی ایران باشد و باید در اذان اشهدان علی ولی الله علیه السلام آورده بشود کم کم و به مرور زمان شیعه در ایران توسعه پیدا کرد.
مرحوم کرکی در کتاب جامع المقاصد تعریف سومی را بیان کرده است و تعریف سومی که محقق کرکی آورده است عبارت از این است که: الاقرب ان البیع هو نقل الملک من مالک الی آخر بصیغه المخصوصه لن تقال فان ذالک اثره ان کان صحیحا و ایضا فان البیع فعل فکیف یکون انتقالا.آدرس جامع المقاصد جلد چهار صفحه پنجاه و پنج .
تعریف سوم شرح اش این است که از نظر محقق کرکی که فرمود بیع همان نقل است از یک مالک به مالک دیگر به واسطه صیغه ی مخصوص است و انتقال نیست . فرق بین نقل و انتقال : نقل از مقوله ی فعل است انتقال از مقوله ی انفعال است.و خود کرکی فرمودند فان ذلک اثر.انتقال اثر نقل است نه این که خود انتقال باشد البته اگر صحیح باشد و همچنین بیع فعل است و انتقال فعل نیست. پس بنابراین این تعریفی که مرحوم کرکی بیان کرده است که ما این را تحت عنوان تعریف سوم ذکر کردیم بیع نقل ملک است اعتبار او نقل ملک اعتبا را از مقوله ی معناست یعنی امر معنوی است و امر معنوی اعتباری است. و لذا اشکال شیخ انصاری بر تعریف دوم دیگر بر تعریف سوم وارد نیست و لکن تعریف سوم دارای اشکالات دیگری است. بعضی ها را شیخ انصاری ذکر کرده است و بعضی ها را هم دیگران گفتند که جلسه آینده بیان می کنیم. پس تا این جاسه تا تعریف را گفتیم و تعریف اول و دوم اشکالاتش را ذکر کردیم و مردود شد و تعریف سوم هم اشکالاتی دارد که در جلسه آینده اشکالات را ذکر خواهیم کرد.