1403/07/01
بسم الله الرحمن الرحیم
تعاریف مختلف ازبیع/تعریف شیخ انصاری برای بیع /بیع
موضوع: بیع/تعریف شیخ انصاری برای بیع /تعاریف مختلف ازبیع
نکته اخلاقی:در ارتباط با بحث خودشناسی یک حدیثی رادر درس قبلی من به صورت تذکر گفتم ولی گفتیم شرح اش را در این درس بیان
می کنیم.امام علی علیه السلام در غررالحکم می فرماید:قال امام على عليه السلام: كُلَّمَا ازْدادَ عِلْمُ الرَّجُلِ زادَتْ عِنايَتُهُ بِنَفْسِهِ وَ بَذَلَ فى رياضَتِها وَ صَلاحِها جُهْدَهُ؛[1] هر اندازه دانش انسان بيشتر شود،توجه او به خودش بيشتر مى گردد و در رياضت و رشد و اصلاح نَفْس،كوشش بيشترى مى نمايد.خیلی حدیث ناب و قشنگی است.منظور از این علم چه علمی است؟ در این جا به نظر می آید که مراد از علم،علم خودشناسی و معرفت و نفس باشد نه هر نوع علمی وقتی انسان نسبت به نفس خودش علم و معرفت پیدا کرد انگیزه برای اصلاح نفس هم به وجود می آید انسان دارای انگیزه می شود تا بتواند خود را اصلاح کند چرا ،علتش چیست؟ علتش این است که سعادت ذاتی انسان است وقتی نفس خود را شناخت می فهمد سعادت نفس در چه چیز است و وقتی که فهمید انگیزه پیدا می کند که اصلاح کند وقتی انگیزه پیدا کرد میزان تلا ش اش برای اصلاح نفس بالا می رود انسان به مرور زمان و آهسته آهسته وقتی تلا ش کرد برای اصلاح خود می بینید که یک شخصیت بسیار عالی که سعادت خود را تضمین کرده است از او به وجود می آید. بنابراین این طور نیست که انسان دنبال هر علمی که برود انگیزه پیدا میکند برای اصلاح خود گاهی اوقات بعضی از علوم کاری می کنند و مانند چراغی می شوند در شب در دست دزد،دزد وقتی که شبانه می رود دزدی می کند اگر چراغی در دستش باشد بهترینی ها را گزینش می کند و می برد اگر چراغ نباشد در تاریکی باشد نه بعضی از علوم و بعضی از کسانی که دارای علم هستند دقیقاعلمشان مانند آن چراغ است که باعث نابودی خود و نابودی دیگران می شود.
در این جا همان گونه که سال گذشته بحث بیع را شروع کردیم امسال هم ادامه بحث بیع را بیان می کنیم مطالب فراوانی را در سال گذشته تحصیلی به غیر از آن زمان های خبرگان مطالبی را گفتیم در باب مقدمات بیع یک تتمه ای باقی مانده است که آن تتمه را ما در طی دو سه جلسه عرض می کنیم تحت عنوان تنبیه.این تنبیه در ارتباط با حقیقت اسقاط،حقیقت اعراض و حقیقت نقل است برای بیان حقیقت اسقاط و اعراض و نقل اعلام و فقهاء بیانات مختلفی دارند به نظر می آید که بیان محقق اصفهانی در رساله حق و الحکم یک بیان خوبی است مرحوم محقق اصفهانی رساله ای دارد به نام تحقیق الحق والحکم هم مستقل چاپ شده است هم در ابتدای جلد اول حاشیه مکاسب یعنی مرحوم اصفهانی حاشیه ای بر مکاسب شیخ انصاری دارد در چاپ جلد اول اش ابتدای آن جلد اول آن ساله را مختصری آورده اند تقریبا پنجاه شصت صفحه بیشتر نیست آن را در چاپ جلد اول آوردند آن جا بیان مفصلی دارد پنج شش صفحه در مورد همین حقیقت اسقاط،حقیقت اعراض و حقیقت نقل بیان کرده است یعنی در آن جا ماهیت اسقاط را بیان کرده و موضوع له اسقاط را بیان کرده من اگر ذی الحق باشم حق ام را اسقاط کنم معناش چیست و موضوع له اسقاط چیست؟ و یا اگر از حق ام اعراض کردم از مال ام اعراض کردم ماهیت اعراض چیست؟ و یا اگر مال ام را و حق ام را منتقل کردم اگر حق قابل نقل باشد،حقیقت و ماهیت موضوع له نقل چیست؟
مرحوم محقق اصفهانی هم در مورد حقیقت و ماهیت اسقاط و هم درمورد نقل و هم در مورد اعراض مطالب خوبی را بیان کرده است.براین اساس ما از بیان مرحوم محقق اصفهانی استفاده می کنیم مرحوم محقق اصفهانی فرمودند که در مورد حقیقت و موضوع له اسقاط دو احتمال وجود دارد:
احتمال اول: اینکه حقیقت اسقاط همان رفع الاضافه است یعنی همان اضافه و نسبتی که بین ذی الحق و بین خود حق وجود دارد
آن اضافه و نسبت برداشته بشود آنوقت لوازمی دارد این رفع نسبت که لوازم اش راعرض می کنم.
احتمال دوم:این است که حقیقت اسقاط عبارت از اخراج ذ ی الحق از یک طرف حق بودن یعنی در حقی که چندین طرف داشته باشد. مثل حق شفعه، حق شفعه وقتی که به ارث وراث برسد چندین نفر می شوند طرف حق .یکی ازآنهااگر گفت من حق ام را ساقط کردم حق شفعه را ساقط کردم احتمال دوم این است
که این طرف که ساقط کرده حق خودشان دیگر از طرف حق بودن کنار می رود مثلا اگر سه نفر باشند کسانی که طرف حق شفعه هستند
آنکه حق خودش را اسقاط کرده است دیگر کنار می رودبرای حق دو نفر باقی می ماند. پس بنابراین به نظر محقق اصفهانی برای حقیقت
اسقاط و موضوع له اسقاط دو احتمال وجود دارد.
یک )حقیقت اسقاط همان رفع اضافه و نسبت بین ذی الحق و خودحق.
دوم) حق از طرفیت برطرف کردن است.
فرقشان چیست؟ فرقشان این است که احتمال اول نسبت برداشته می شود لازمه اش این است که ذی الحق از
طرف بودن حق خارج می شود. خارج شدن حق از طرفیت حق لازمه ی رفع الاضافه و نسبت است به عبارت دیگر احتمال اول که رفع
الاضافه است معنای حقیقی اسقاط است وبرداشتن اضافه و نسبت موضوع له حقیقی اسقاط است که این معنای حقیقی یک لازمه ای
داردکه لازم اش همان طرف نسبت از طرفیت برطرف شدن است. احتمال دوم این است که حقیقت اسقاط همان برطرف کردن خود طرف
نسبت از طرفیت. کاری به اضافه و نسبت نداریم . پس تا این جا دو تا احتمال فرقشان روشن شد. مرحوم محقق اصفهانی در ابتدای نظر
احتمال دوم را انتخاب می کند. احتمال دوم اینکه حقیقت اسقاط همان برطرف کردن طرف نسبت است نه خود نسبت.ولی بعدا نظر
تحقیقی خودش را همان احتمال اول می داند. که حقیقت و موضوع له اسقاط همان رفع الاضافه است منتها محقق اصفهانی احتمال اول را به
این صورت توضیح می دهد که حقیقت اسقاط عبارت اند از رفع الاضافه و نسبه.نسبت بین طرف حق و خودحق و آن نسبت را برداشت .
محقق اصفهانی می فرما مراد من این است که وقتی با اسقاط آن اضافه و نسبت برداشته شد خود به خود و به نهایت آن ذی الحقی که حق
خود را اسقاط کرده است از طرفیت حق بودن کنار می رود و خارج می شود آن وقت سایر افرادی که طرف حق هستند حقشان محفوظ
می ماندچرا؟چگونه است که حق واحد باشد در عین حال طرف های حق چندین نفر باشند یکی ساقط کند حق را ولی همچنان حق باقی
بماند این چطوری است ؟ فرمایش محقق اصفهانی است فرض ما در جایی است که حق یکی باشد طرف های حق چندین نفر یعنی حقوق
چندین نفر باشد و الا اگر حق یکی باشد طرف حق و صاحب یکی باشد جای بحثی نیست به محض که اسقاط کرد اصل حق ازصاحب
حق ساقط می شود ولی بحث ما بیان حقیقت اسقاط این است که حق یکی باشد ولی صاحبان حق چندین نفر باشند حالا یک نفر حق
خودشون را اثبات بکند.
محقق اصفهانی می فرمایند. مراد از این اسقاط همان رفع الاضافه است وهمان رفع نسبت است یعنی پیوند بین این مسقط و بین خود حق پیوند قطع می شود وقتی پیوند قطع شدحق سر جای خودش است آن مابقی ذوالحقوق همچنان پیوندشان با حق سر
جای خودش است و باقی می باشد.و شخص کنار می رود و اسقاط سر منشاء می شود که آن نسبت و رابطه و آن طنابی که بین مسقط و
حق وجود دارد آن طناب با قیچی اسقاط قطع بشود و آن شخص مسقط از طرف بودن دیگرخارج می شود آنوقت حق سر جای خودش
است مابقی ذوالحقوق همچنان پیوندشان برقرار است وصاحب حق هستند. دراینجا عبارت خود محقق اصفهانی را که در حاشیه خود مکاسب
و در رساله تحقیق حق و حکم است.
عبارت:
ثم ان الاسقاط هل هوبمعنی رفع الاضافهاو اخراج شخص اوالطرف. این اوالطرف در واقع همان تفسیر اخراج شخص است.بگوید اخراج شخص یا اخراج طرف فرق نمی کند.ان الطرفیه للاضافه. می فرماید که اسقاط آیا به معنای رفع اضافه است یا نه اخراج کردن طرف است از طرف طرفیت حق بودن؟ می فرماید ربما یترجه الثانی فی النظر. چه بسا احتمال دوم در نظر ابتدایی و بسیط همان نظر دوم ترجیح داده می شودکه برطرف کردن شخص از طرف اضافه است.چرا به نظر ابتدایی اخراج شخص از طرفیت است چرا ؟
نظرا الی ان الحق ربما لایعقل رفعه. به خاطر اینکه گاهی اوقات مواردی وجود دارد که حق معقول نیست خود حق برداشته بشود
معقول نیست.در مواردی که حق واحده ولی اطراف چندین نفر هستند.نظرا الی ان الحق یعقل نظر رفعه. به اینکه حق معقول نیست رفع
برداشتن اش چرا لقیامه مع وحدته بالمتعدده . چون حق با وجود اینکه یکی است قائم به چندین طرف است . کما فی ارثه حق الشفعه.مثل
ارث بردن حق شفعه من و شما خانه مشترک داریم شما حق ات رامی فروشید من حق الشفعه دارم .من قبل از اینکه اعمال حق الشفعه کردم
فوت کردم حق الشفعه من به وارثین رسیده است وبه بچه های من می رسد اینجا وارثین من مثلا سه نفر هستندحق الشفعه سه تا طرف پیدا
می کندحق الشفعه یکی است ولی سه تا طرف پیدا می کند.کما فی ارث حق الشفعه فان اسقاط بعض ورثه حقه جائز مع بقاء الحق
بالاضافه الی الباقی. بعضی از ورثه بخواهند ساقط بکنند حق خودشان را می توانندولی حق نسبت به مابقی ورثه سرجای خودش است. و
الحق و احد لایتعدددر حالتی که حق یکی بیشتر نیست ومتعدد نمی شود فانه خلف. اگر متعدد بشود حق خلاف فرض است.چرا؟ چون
فرض ما این است که حق یکی است. ولایتجزی ولایتبعض. نه حق تجزیه پذیراست ونه بعض بعض شدنی است. نمی شود جزء جزء ا ش
کرد و یک حق است. فانه بسیط.چرا جزء نمی شود؟ چون بسیط است. فلامعنی لاسقاط الحق الا اخراج احد ورثه نفسه ان الطرفیه
الاضافه.بنابراین چاره ای باقی نمی ماند جز اینکه بگوییم اسقاط حق همان اخراج یکی از ورثه خودش ازطرف بودن است. و فیستقل باقی
الورثه بالطرفیه لاضافه. دیگر مابقی ورثه همچنان نسبت دارند به حق و اضافه به حق هستند. آدرس حاشیه مکاسب جلد یک صفحه چهل
وشش. که این مطلب نیز در رساله حق و حکم محقق اصفهانی است منتها آن رساله که مختصر در چاپ در ابتدا جلد اول آمده
است.بنابراین بعد از اینکه محقق اصفهانی نظر ابتدایی و ساده را پذیرفت .می فرماید نخیر قول محققانه همان احتمال اولی است. احتمال اول را
پذیرفتند که همان رفع الاضافه است. حالا چگونه و به چه دلیل به نظر محقق اصفهانی قول حق و قول تحقیق حقیقت وموضوع له اسقاط
همان رفع الاضافه است ادامه بحث جلسه آینده است.