« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

98/11/12

بسم الله الرحمن الرحیم

پنج) پنجمین نوع تقریر بحث (اگرچه در کلام امام نیست) را میتوان در کلمات برخی از بزرگان معاصر ملاحظه کرد:

ایشان ابتدا می نویسد طلب، انشاء، خفیف الموونه است و مشکل اصلی در اراده تکوینی است یعنی چون ما واقعاً شوق تکوینی نسبت به یک شیء داریم، لذا آن را به وسیله امر طلب (انشاء) می کنیم. پس مشکل را باید در شوق تکوینی حل کرد.

به عبارت دیگر انشاء چون اعتباری است به هر نوع قابل تصویر است ولی چون این اعتبار ناشی از یک شوق تکوینی است، باید دید که آنچه واقعاً نسبت به آن شوق داریم چیست، و بعد ادامه می دهند:

«التحقيق‌ ان‌ يقال‌: ان متعلق الشوق هو الوجود الخارجي، لكن ليس‌ الفعلي بل الفرضي و التقديري. بيان ذلك: ان النّفس عند لحاظها وجود الشي‌ء قد تتعلق به الرغبة و الشوق لملاءمته للطبع و لترتب بعض الآثار المرغوبة عليه، و مرجع ذلك ليس إلى تعلق الشوق بالوجود الذهني اللحاظي لعدم كونه مورد الأثر، و لا إلى تعلقه بالوجود الخارجي الفعلي لامتناعه في بعض الأحيان كتعلق الشوق بالطيران إلى السماء، و انما مرجعه إلى ان النّفس تفرض الوجود الخارجي و تزعم ثبوته و تخلقه في عالمها، فتراه مورد الأثر فيتعلق به الشوق، فحين يلحظ الشخص الوجود الخارجي للشي‌ء و يراه مورد الأثر لو ثبت فعلا، تعلق به شوقه قبل تحققه فعلا و يكون متعلق شوقه هو الوجود الخارجي الفرضي المخلوق للنفس، و بما ان هذا الوجود له جهة فقدان و هي الفعلية فيتحرك المشتاق إلى تحقيق الفعلية في فرض إمكانها، فالوجود الخارجي بجهة خلقه و فرضه متعلق الشوق، و إعمال الإرادة فيه بلحاظ إخراجه من عالم الفرض إلى عالم الفعلية فله جهتان: جهة وجدان و هي بالفرض، و بها يكون متعلق الإرادة. و جهة فقدان و هي الفعلية، و هي مورد إعمال الإرادة و تحريك العضلات و هي مما لا بد منها إذ لا تتعلق الإرادة بما هو موجود من جميع الجهات و هذا المعنى الّذي ذكرناه امر ارتكازي و ان كان مغفولا عنه، فهو مضافا إلى كونه برهاني لانحصار حل الإشكال فيه امر عرفي.» [1]

 

توضیح:

    1. نفس آدمی وقتی چیزی را لحاظ کرد، گاهی نسبت به آن شوق و رغبت پیدا می کند (چراکه با طبع آدمی موافق است و آثاری که می خواهیم بر آن مترتب است)

    2. این شوق به وجود ذهنی (لحاظ ذهنی) تعلّق نگرفته است و به وجود خارجی بالفعل هم تعلّق نگرفته است (چراکه این وجود بالفعل گاه امر محالی است)

    3. بلکه این شوق به یک وجود فرضی تعلّق گرفته است (یعنی نفس یک وجود خارجی را فرض کرده است و آن را در عالم نفس خلق کرده است) و آن را منشأ اثر می داند و به آن شوق پیدا کرده است.

    4. وقتی آدمی، چیزی را دارای وجود خارجی و دارای اثر دانست، نسبت به آن شوق پیدا می کند(قبل از آنکه به صورت بالفعل محقّق شود)

    5. پس متعلّق شوق «وجود خارجی فرضی» است که در نفس خلق شده است.

    6. این وجود ذهنی دو جهت دارد: یکی آنکه بالفعل موجود نیست (فقدان) و یکی آنکه در ذهن موجود است.

    7. و آدمی که مشتاق است، اگر آن را ممکن بداند، به دنبال بالفعل کردن آن می رود.

    8. پس وجود خارجی از آن جهت که در ذهن خلق شده است و فرض شده است، متعلّق شوق است و اراده نسبت به آن تعلّق میگیرد تا آن را از عالم فرض خارج کند و به فعلیت در آورد.

    9. پس از جهت اینکه موجود، فرضی است، متعلّق اراده است و از آن جهت که موجود بالفعل نیست، مورد اعمال اراده است.

    10. اراده به چیزی که از هر حیث موجود است، تعلّق نمی گیرد.

    11. این سخن هم برهانی است و هم وجدانی است.

ما می گوئیم:

    1. ماحصل فرمایش ایشان آن است که چون:

اولاً: شوق نمی تواند به موجود بالفعل خارجی تعلّق گیرد.

ثانیاً: آنچه فی الواقع در عالم خارج موجود است، مطابق اصالة الوجود، وجود است و ماهیت نیست.

ثالثاً: متعلّق، یک امر ذهنی است ولی موجود ذهنی نمی تواند متعلّق امر باشد، چون موجود ذهنی، خاصیت ندارد.

پس: ما در ذهن برای «وجود خارجی» یک تصویر ذهنی می سازیم و نسبت به آن شوق پیدا می کنیم و در مقام امر، بعث به این «تصویر ذهنی از وجود خارجی» تعلّق می گیرد.

    2. تمایز سخن ایشان با سخن مرحوم عراقی آن است که مرحوم عراقی سخن را درباره ماهیت مفروض مطرح می کردند و ایشان این سخن را درباره وجود مفروض مطرح کرده اند.

به عبارت دیگر: ما می توانیم از «زید»، مفاهیم متعدد بگیریم: مفهوم زید، مفهوم انسان و... (مقولات اولی) و می توانیم مفهوم زید و مفهوم وجود انسان (مقولات ثانی) را هم اخذ کنیم.

مرحوم عراقی میفرمودند آنچه امر است، صورت ذهنی از ماهیت انسان خارجی بما هو متحد مع الخارج است (یعنی مفهوم انسان بما هی متحد) و ایشان می گوید، متعلق امر، صورت ذهنی از «مفهوم وجود انسان» است.

ایشان البته معلوم نمی کنند که آیا مرادشان «صورت ذهنی از مفهوم وجود زید» است و یا مرادشان «صورت ذهنی از مفهوم وجود انسان».

ولذا سخن ایشان با هر دو مبنای تعلّق امر به طبیعت یا فرد مغایر است

[البته توجه شود که مرحوم عراقی، قبول داشتند که آنچه فی الواقع محقّق می شود وجود است ولی–چنانکه مرحوم اصفهانی هم مورد اشاره قرار داده بودند- می فرمودند این جهت که ماهیت اصالت ندارد و وجود اصیل است، مورد غفلت است. (و این یکی از احتمالات مطرح شده درباره لحاظ تصدیقی در سخن مرحوم عراقی است)]

ما می گوئیم: اشکال مرحوم عراقی بر مرحوم آخوند (که در «اوجد الصلوة»، باید بگوئیم «طلب وجود وجود صلوة» شده است) بر این مبنا هم وارد است چراکه اگر گفتیم متعلّق امر، «وجود فرضی ماده» است، لاجرم اوجد الصلوة، «طلب وجود فرضی وجود صلوة» می شود و هذا لا یعقل.

 


[1] منتقى الأصول، ج‌2، ص473.
logo