98/10/04
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام امام خمینی:
حضرت امام در تحریر نزاع سیر کامل تری را پیموده اند:
«لا تخلو كلمات القوم في تحرير محلّ النزاع من اضطراب، فيظهر من بعضها أنّ المسألة عقليّة صرفة أو مبنيّة عليها، و أنّ الإرادة و الاشتياق و الطلب لا يمكن أن تتعلّق بما لا يكون منشأ للآثار، فعلى القول بأصالة الوجود لا بدّ من تعلّقها به، و على القول بأصالة الماهيّة لا بدّ أن تتعلّق بها.
أو أنّها مبنيّة على وجود الطبيعي و عدمه، فعلى الأوّل تتعلّق بها، و على الثاني بالفرد، لامتناع تعلّقها بما لا وجود له.
و يظهر من بعضها: أنّ النزاع في أنّها تتعلّق بالطبائع أو بالوجود الخارجي، حيث أبطل الثاني بأنّه طلب الحاصل.
و من بعضها: أنّها مسألة لغويّة، حيث تشبّث بالتبادر في إثبات تعلّقها بالطبائ
و من بعضها: أنّ النزاع في سراية الإرادة للخصوصيّات اللاحقة للطبيعة في الخارج و عدمها، إلى غير ذلك.»[1]
توضیح:
1. کلمات اصولیون در تحریر محل نزاع، مضطرب است
2. یک) برخی مسئله را عقلیه صرف یا مبنی برعقل دانسته اند
3. ایشان استدلال کرده اند که «اراده و اشتیاق و طلب» از ناحیه آمر فقط به چیزی تعلق می گیرد که منشأ اثر باشد و لذا بنا بر «اصالة الوجود» آنچه وجود دارد که فرد خارجی باشد، متعلق امر است و بنابر اصالة الماهیه، آنچه اثر دارد و در خارج تحقق دارد، ماهیت است و لذا ماهیت متعلق امر است.
4. دو) برخی مسئله را مبتنی بر این کرده اند که «آیا کلی طبیعی وجود دارد یا نه؟» اگر کلی طبیعی وجود خارجی دارد، امر به طبیعت تعلق گرفته و اگر وجود خارجی ندارد، امر به افراد تعلق گرفته است (چراکه اگر کلی طبیعی، وجود ندارد، نمی تواند متعلق امر و نهی باشد)
5. سه) نزاع در این است که آیا طبیعت متعلق است به فرد موجود خارجی؟
ایشان گفته اند که چون فرد خارجی، موجود است، طلب او، طلب حاصل است و لذا باطل است، پی امر به طبیعت تعلق گرفته است
6. چهارم) این مسئله یک مسئله لغوی است و لذا سراغ تبادر رفته اند و ثابت کرده اند که امر بالتبادر به طبایع تعلق میگیرد
7. پنج) نزاع در آن است که آیا اراده آمر به خصوصیات فردیه (عوارض مشخّصه هر فرد) سرایت می کند یا خیر؟ [اگر سرایت می کند امر به افراد تعلق می گیرد و الا به طبایع تعلق می گیرد]
ما می گوئیم:
چنانکه خواندیم، حضرت امام تحریر محل نزاع را به گونه های مختلفی به بزرگان نسبت داده اند هر یک از این مبانی را از بیان صاحبات آن مرور می کنیم:
یک) آخوند خراسانی
ایشان می نویسد:
«و في مراجعة الوجدان للإنسان غنى و كفاية عن إقامة البرهان على ذلك حيث يرى إذا راجعه أنه لا غرض له في مطلوباته إلا نفس الطبائع و لا نظر له إلا إليها من دون نظر إلى خصوصياتها الخارجية و عوارضها العينية و أن نفس وجودها السعي بما هو وجودها تمام المطلوب و إن كان ذاك الوجود لا يكاد ينفك في الخارج عن الخصوصية.» [2]
ایشان سپس ادامه می دهند:
«فانقدح بذلك أن المراد بتعلق الأوامر بالطبائع دون الأفراد أنها بوجودها السعي بما هو وجودها قبالا لخصوص الوجود متعلقة للطلب لا أنها بما هي هي كانت متعلقة له كما ربما يتوهم فإنها كذلك ليست إلا هي.»[3]
ما می گوئیم:
ما حصل فرمایش ایشان آن است که:
1. هر طبیعت (اعم از اینکه جوهری باشد یا عرضی و یا اعتباری)، یک افرادی در عالم خارج دارد. ولی آن افراد (جامع دو حیثیت هستند، یکی حیثیت همان طبیعت و یکی حیثیت عوارض مشخصه. مثلا زید که فرد انسان است، گویی مرکب است از یک وجود انسانی، و یک دسته عوارض مشخصه (ابن عمرو، 100کیلو، سفید و...) فردیّت زید برای انسان، با لحاظ وجودات مشخّصه (عوارض مشخصه) است ولی آنچه مورد امر است «فردیّت زید» نیست بلکه همان «طبیعت» است که هم در او هست و هم در سایر افراد انسان. مرحوم آخوند نام آن را «وجود سعی طبیعت» می گذارد.
پس اگر امر به ایجاد طبیعت تعلّق میگیرد، مراد ایجاد همان وجود سعی طبیعت است و نه ایجاد افراد طبیعت.
2. مرحوم آخوند سپس یک نکته را در مسئله مورد توجه قرار می دهند:
الف) امر یعنی: طلب وجود متعلقطبیعتفردب) طلبمتعلقوجود طبیعتوجود فردالف) امر یعنی: طلب وجود متعلقطبیعتفردب) طلبمتعلقوجود طبیعتوجود فرد
امر یعنی طلب وجود و لذا متعلق امر، یا طبیعت است یا فرد، چراکه روی هم چنین می شود: طلب وجود طبیعت یا طلب وجود فرد.
ولی طلب به معنای طلب وجود نیست و لذا متعلق طلب، وجود طبیعت یا وجود فرد است.
و بعد اشاره می کنند که:
اگر قائل به اصالة الوجود باشیم طلب وجود فرد یا طلب وجود طبیعتاگر قائل به اصالة الماهیه باشیم طلب تحقق فرد یا طلب تحقق طبیعتاگر قائل به اصالة الوجود باشیم طلب وجود فرد یا طلب وجود طبیعتاگر قائل به اصالة الماهیه باشیم طلب تحقق فرد یا طلب تحقق طبیعت
اگر قائل به اصالة الوجود شویم امر = طلب وجوداگر قائل به اصالة الماهیه شویم امر = طلب تحققاگر قائل به اصالة الوجود شویم امر = طلب وجوداگر قائل به اصالة الماهیه شویم امر = طلب تحققمطابق آنچه از ایشان خواندیم می توان گفت که ایشان بنابر دو مبنای فوق بحث را می توانند به این صورت هم تفصیل دهند: