97/08/30
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت امام اشکال مرحوم آخوند را در مناهج هم نقل می کنند و از آن پاسخ می دهند:
تقریر امام از سخن مرحوم آخوند چنین است:
«الثاني من وجوه عدم تقدّم الترك: دعوى وحدة الرتبة بين ترك الضدّ و وجود ضدّه أيضا، بأن يقال: إنّ النقيضين في رتبة واحدة، و الضدّين كذلك، و لازم ذلك كون أحد الضدّين مع نقيض الآخر في رتبة واحدة، لأنّ ما يتّحد رتبة مع أحد المتّحدين كذلك يتّحد مع الآخر أيضا.
أمّا كون النقيضين في رتبة واحدة فلأنّ نقيض الشيء بديله، فنقيض شيء في زمان أو رتبة عدمه الّذي في ذلك الزمان و تلك الرتبة، و إلاّ يلزم اجتماع النقيضين، فالمعلول معدوم في رتبة العلّة، و موجود في رتبة متأخّرة، فنقيض الوجود في رتبة العلّة العدم في رتبتها، و بهذا البيان يلزم أن يكون الضدّان في رتبة واحدة.» [1]
توضیح:
1. دومین دلیل بر اینکه بگوییم «ترک ضد» (ترک اکل) تقدم رتبی بر «اتیان ضد» (اتیان صلوة) ندارد آن است که:
2. دو نقیض (اکل و لااکل) در رتبه واحدی هستند پس ضدین هم چنین هستند و چون اکل و صلوة (ضدین) در رتبه واحدی هستند، پس صلوة با اکل و (لااکل با اکل) در یک رتبه هستند در نتیجه؛ هم رتبه (لااکل و صلوة) است
امّا اینکه نقیضین (اکل و لااکل) هم رتبه هستند، از این جهت است که لااکل جانشین اکل است (چراکه لااکل جانشین در زمان و رتبه برای اکل است یعنی هر زمان که این نبود و در هر رتبه ای که این نبود، آن هست) و الاّ اگر جانشین هم نباشند، اجتماع نقیضین لازم می آید (چراکه می توانند با هم جمع شوند)
مثلاً معلول و علّت جانشین هم نیستند چراکه هیچ کدام در رتبه دیگری نمی تواند جانشین او شود.
پس نقیض وجود علّت، عدم علّت است (که در یک رتبه هستند)
6. به همین بیان ضدان هم در یک رتبه هستند [یعنی ضدان جانشین هم می شوند، پس در رتبه هم هستند و الاّ اجتماع ضدین پدید می آید]
7. «اما المقدمه الثالثه...»: مراد امام چنانکه از عبارت تهذیب الاصول استفاده می شود آن است که: مقدمه اول عبارت است از اینکه نقیضین در رتبه واحد هستند. مقدمه دوم عبارت است از اینکه ضدین در رتبه واحد هستند و مقدمه سوم که در حکم نتیجه برای دو مقدمه قبل است آن است که احد الضدین مع نقیض الاخر در رتبه واحد هستند. [2]
اشکال اول امام بر تقریر قوچانی:
حضرت امام سپس به پاسخ از این مطلب می پردازد:
«و الجواب: منه كون النقيضين في رتبة واحدة، لأنّ نقيض كلّ شيء رفعه، فنقيض البياض في المرتبة رفعه على أن يكون القيد للمسلوب لا للسلب، فإذا لم يصدق كون المعلول في رتبة علّته صدق عدم كونه في رتبتها بنحو السلب التحصيليّ مفاد الهليّة المركّبة، أو بنحو السلب المحموليّ للمقيّد على أن يكون القيد للمسلوب، و إن كذب كون عدمه في رتبتها، فنقيض كون المعلول في رتبة العلّة عدم كونه في رتبتها، لا كون العدم في رتبتها.»[3]
توضیح:
1. دو نقیض در رتبه واحد نیستند چراکه نقیض هر شی، رفع آن است.
2. پس نقیض بیاض در رتبه رفع بیاض است ولی به این صورت که قید (فی المرتبه)، قید مسلوب باشد و نه قید سلب.
[مسلوب یعنی بیاض و مراد امام آن است که نقیض «بیاض در رتبه یک» عبارت است از رفع آن، طبیعی است که این رفع می تواند در هر مرتبه ای باشد ولی اگر قید (فی المرتبه) را قید سلب گرفتیم، «رفع در مرتبه ای که بیاض هست» مدّ نظر است. به عبارت دیگر زید را در اطاق در نظر
بگیرید نقیض «زید در اطاق» عبارت است از «رفع آن» و این معنی بر زیدی که در غیر اطاق هست صدق می کند و بر عمرو هم صدق می کند. این در صورتی است که قید (در اطاق) قید مسلوب (زید) باشد ولی اگر «در اطاق» را قید برای رفع بگیریم، در این صورت «رفع زید در اطاق» تنها بر موجودی که در اطاق هستند صدق می کند دیگر بر زید خارج از اطاق صادق نیست.]
3. حال اگر جمله «معلول در رتبه علت است» صادق نبود، این جمله می توان به نحو هل بسیطه فرض کرد: «معلول در رتبه علت موجود است» و می توان آن را به نحو هل مرکبه فرض کرد: «معلول، در رتبه علت است.»
4. نقیض جمله دوم «معلول در رتبه علت نیست» است که یک سالبه محصله به نحو هلیّه مرکبه است.
5. نقیض جمله اول، «معلول در رتبه علت، موجود نیست» است که قید در آن، قید مسلوب است و سلب هم در آن هلیّه بسیطه سالبه (سلب محمولی) است.
6. حال اگر قضیه «معلول در رتبه علت است» کاذب بود، نقیض آن (عدم «معلول در رتبه») است و نه («عدم در رتبه برای معلول»)
ما می گوئیم:
ماحصل فرمایش امام آن است که تناقض صفت دو مفهوم است و معنای آن این است که در عالم هیچ مصداقی را نمی توان یافت که تحت هر دو مفهوم باشد و یا از هر دو مفهوم خارج باشد، حال «وجود زید روز جمعه» با «عدم زید روز جمعه» متناقض هستند. و این به معنای آن است که هیچ مصداقی در عالم از تحت هر دو مفهوم خارج نیست. پس «عدم زید روز شنبه» و «وجود زید روز شنبه» هم مصداق «عدم زید روز جمعه» هستند (چراکه مصداق وجود زید روز جمعه نیستند)
ان قلت: «وجود زید روز شنبه» و «عدم زید روز شنبه» با هم متناقض هستند. و در عین حال تحت یک مفهوم «عدم زید روز جمعه» هستند.
قلت: این هیچ اشکالی ندارد، آنچه اشکال دارد آن است که یک شیء، مصداق دو نقیض باشد و نه اینکه دو شی که از جهات دیگر با هم تحت مفاهیم متناقض قرار می گیرند، تحت یک مفهوم اعم قرار گیرند.
به عبارت دیگر:
عدم کتاب+ وجود قرمز(2)وجود کتاب + عدم قرمز:عدم کتاب + عدم قرمزکتاب قرمزنقیضعدم «کتاب قرمز» (1)عدم کتاب+ وجود قرمز(2)وجود کتاب + عدم قرمز:عدم کتاب + عدم قرمزکتاب قرمزنقیضعدم «کتاب قرمز» (1)وقتی برای یک امر مقیّد، نقیض می آوریم، مفهومی پدید می آید که شامل 3 فرد می شود:
در مفهوم (1) قید (قرمز)، قید مسلوب است یعنی قید کتاب است ولی در (2) قید (قرمز) قید عدم است.
عدم زید+ عدم روز جمعهزید روز جمعهعدم زید روز جمعه(روز جمعه قید مسلوب است یعنی قید زید و نه قید عدم)عدم زید+ وجود روز جمعه (روز جمعه قید عدم است)وجود زید + عدم روز جمعهعدم زید+ عدم روز جمعهزید روز جمعهعدم زید روز جمعه(روز جمعه قید مسلوب است یعنی قید زید و نه قید عدم)عدم زید+ وجود روز جمعه (روز جمعه قید عدم است)وجود زید + عدم روز جمعهحال: