« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

97/07/21

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه هفتم: «نهی» در عنوان به چه معنی است؟

مرحوم شیخ انصاری در این باره می نویسد:

«أنّ المراد بالنهي‌ الذي‌ يقتضيه الأمر بالشي‌ء ما يعمّ الأصلي و التبعي؛ لأنّ هذا النهي المستفاد من الأمر بالترك ليس إلّا أصليّا، كما أنّ النهي المتعلّق بالأضداد الخاصّة على القول بأنّ الأمر بها عين النهي عن أضدادها- حتّى أنّ الأمر بالسكون عبارة اخرى من النهي عن الحركة- يكون أيضا أصليّا، فاتّضح المراد من النهي بأنّه يعمّ الأصلي و التبعي معا، فمن خصّصه بالتبعي أو بالأصلي فقد سها.»[1]

توضیح:

    1. مراد از نهی که امر آن را اقتضا می کند، اعم از نهی اصلی و تبعی است.

    2. چراکه «امر به ترک» مقتضی نهی اصلی است (امر به ترک زنا مقتضی نهی اصلی از زنا می باشد)

    3. و هم چنین امر به صلوة –اگر گفتیم نهی از ضد خاص است و امر به صلوة عین نهی از ضد خاص آن است. (مثلاً امر به سکون همان نهی از حرکت است)- مقتضی نهی اصلی از ضد خاص است.

    4. پس اگر کسی نهی را صرفاً به معنی نهی اصلی یا نهی تبعی گرفته است، اشتباه کرده است.

ما می گوئیم:

    1. مراد از اصلی و تبعی آن است که گاه غرض متعلق همان امر یا نهی است، در این صورت آن امر و نهی، اصلی هستند (مثلا نماز خودش متعلق غرض شارع است و یا شرب خمر، خودش منفور شارع است) ولی گاه غرض از یک امر و نهی، رسیدن به چیز دیگری است (همانند اوامر مقدمی)

    2. به طور طبیعی، امر به شی مقتضی نهی تبعی از ضد است مثلاً نهی از اکل به خاطر رسیدن به صلوة است. اما مرحوم شیخ دو مثال می زنند تا مواردی را نشان دهند که «نهی»، اصلی باشد.

الف) امر به ترک حرام مقتضی نهی از حرام است که اصلی است.

ب) طبق مبنایی که می گوید نهی از ضد خاص عین امر به شی است، طبیعی است که چون امر اصلی است، نهی هم اصلی خواهد شد.

 

کلام مرحوم محقق رشتی:

مرحوم رشتی اندکی از مرحوم شیخ انصاری فراتر رفته و نهی را اعم از نفسی و غیری و اصلی و تبعی دانسته است.

الجزء الرّابع من العنوان المبحوث عنه هو النهي‌:

و لا إشكال في أنّ النهي المتنازع فيه أعمّ من النفسي و الغيري و الأصلي و التبعي لأنّ النهي المتعلّق بالضدّ العام نفسي بل أصلي أيضا على بعض الوجوه المتقدمة في وجوب المقدّمة و ليس غيريا بل حاله من هذه الجهة حال الأمر بالشي‌ء لأنّ مطلوبية الفعل و مبغوضية الترك من سنخ واحد فكما أنّ الأوّل نفسيّ فكذلك الثاني إلا أن يكون أصل الأمر أيضا غيريا كالأمر بالوضوء فيكون النهي عن تركه أيضا كذلك و هو واضح و أمّا أنّه أصلي فمبني على كون الغيرة في الأصلي باستقلال أحد الأمرين من الاستفادة أو المستفادة فالنهي عن الترك لكونه مستقلاّ نفسيّا يندرج تحت الأصلي و إن كانت الاستفادة تبعيّة كما مر في مقدّمة الواجب و أمّا أنّه يعمّ الغيري و التبعي فلأنّ عمدة النزاع هنا في الضدّ الخاص و النهي المتعلّق به نهي مقدمي و هو غيري تبعي فالنهي المتنازع أعمّ‌ من‌ الأصلي‌ و التبعي.»‌[2]

توضیح:

    1. نهی وقتی به ضد عام تعلق میگیرد، اگر امر نفسی است (مثل نماز) نهی از ترک آن هم نفسی است و اگر امر غیری است (مثل وضو) نهی از ترک آن هم غیری است چراکه مطلوبیت یک شی و مبغوضیت ترک آن در نظر شارع دارای ملاک واحد هستند.

    2. امّا درباره اینکه «نهی از ضد عام»، اصلی باشد، باید به مبنای خود مراجعه کنیم اگر ملاک اصلی بودن آن است که «نهی» و «امر»، به طور مستقل فهمیده شوند یا اینکه «وجوب حاصل از امر» و «حرمت حاصل از نهی»، به طور مستقل مورد نظر شارع باشند. در این صورت هم اگرچه نفس نهی از «امر» فهمیده می شود ولی مستفاد از آن (متعلق نهی = ترک صلوة) وقتی مستقلا مدّ نظر شارع است (چون مبغوضیت آن مورد نظر استقلالی است)، می توان گفت نهی در اینجا، نهی اصلی است.

    3. امّا اینکه نهی شامل نهی غیری و نهی تبعی هم می شود، از این باب است که عمده بحث در بحث ضد خاص است و روشن است که نهی از اکل تبعی و غیری است نسبت به امر به صلوة.

ما می گوئیم:

    1. طبق نظر مرحوم رشتی، چون مطلوبیت شی و مبغوضیت عدم آن، از سنخ واحد هستند، پس نهی از ضد عام، در صورتیکه امر به شی اصلی است، اصلی خواهد بود این در حالی است که می توانیم بگوئیم مطلوبیت شی و مبغوضیت عدم آن ، از سنخ واحد نیستند و لذا نهی از ضد عام غیری است و مستفاد از نهی از ضد عام هم مستقلا مدّ نظر نیست.

    2. مرحوم شیخ، نهی اصلی را، در ضد خاص و روی مبنایی که عینیت امر به شی و نهی از ضد خاص قائل است، تصویر می کند. (فرض دوم)، در حالیکه در همان جا هم اگر می توانیم بگوئیم کسی قائل به عینیت است، به عینیت امر به شی و نهی از ضد عام قائل است و نه نهی از ضد خاص.

    3. ولی فرض اول سخن مرحوم شیخ در تصویر نهی اصلی قابل قبول است، بنابر اینکه گفتیم ضد عام ترک زنا، انجام زنا می باشد.)

 


[1] انصارى، مرتضى بن محمدامين، مطارح الأنظار (طبع جديد)، ج‌1، ص546.
[2] رشتى، حبيب‌الله بن محمدعلى، بدائع الأفكار، ص369.
logo