96/10/11
بسم الله الرحمن الرحیم
• دو) مرحوم آخوند می فرمودند که ذی المقدمه نمی تواند قید مقدمه باشد چراکه لازم می آید ذی المقدمه هم وجوب نفسی داشته باشد و هم وجوب غیری. (ضرورة ان الغایة لا تکاد تکون قیداً لذی الغایه.)
مرحوم اصفهانی پاسخ می دهند:
«أن عنوان التوصّل غير ترتّب ذي المقدّمة على مقدّماته، فلا مانع أن يكون مثله قيدا لذات المقدّمة.
بل قد عرفت: أنه لا بدّ من أن تكون الغاية في الأحكام العقلية عنوانا لموضوعاتها، فهي المطلوبة بالحقيقة فضلا من أن تكون مطلوبة بطلب ذي الغاية، و الذي لا يعقل أن يكون قيدا و مطلوبا بطلبه ترتّب ذي المقدّمة على مقدّماته، فإنّ لازمه ترشّح الطلب من الغاية إلى نفسها.
لا يقال: التوصّل و إن كان غير ترتّب ذي المقدّمة- بل ملازما له- فلا يضرّ قيديته، إلا أنّ التقيّد في الشروط الشرعية لا يتحقّق إلّا بتحقّق المشروط بها؛ بداهة توقّفه على الطرفين، فلا يعقل أن يكون غرضا و مقصودا من الشروط الشرعية.
لأنّا نقول: عنوان التقيّد من العناوين الإضافية المتشابهة الأطراف- كالاخوّة و الجوار- فكلّ من الشروط و المشروط بها متصف به، و العنوانان المتضايفان المتشابهان متلازمان، لا أنّ المشروط بها علة لحصول الوصف القائم بشروطه، فالصلاة حال وجود شروطها في المكلّف ينتزع منها و من شروطها عنوان التقيّد، و تقيّد كلّ منهما بالآخر متلازم مع تقيد الآخر [به]. فتدبّره، فإنّه دقيق.»[1]
توضیح:
1. عنوان موصلیت (توصل) با «ترتب ذی المقدمه بر مقدمه» فرق دارد و لذا اگر موصلیت قید مقدمه شود، لازمه اش آن نیست که ذی المقدمه قید مقدمه شود.
2. بلکه گفتیم (در بحث از مبنای شیخ انصاری که می فرمود لازم است مکلّف مقدمه را به قصد توصل اتیان کند. ـ بحث مطرح شده قبل از مقدمه موصله ـ) در احکام عقلیه، غایت حیثیت تقییدیه است و لذا عنوان (مقدمه) با قید غایت (توصل) واجب می شود و لذا آنچه واقعاً واجب است «توصل» (قید= غایت)
3. این در صورتی است که بگوئیم «وجوب مقدمه به خاطر توصل» طلب مستقل دارد امّا اگر گفتیم اصلاً وجوب مقدمه، طلب مستقل ندارد و طلب حقیقی متعلق به ذی المقدمه است، امر روشن تر می شود. (یعنی اصلا ذی المقدمه واجب است و مقدمه به خاطر توصل و موصلیت واجب است، پس آنچه فی الواقع واجب است موصلیت است و موصلیت غیر از ذی المقدمه است تا اشکال شود که ذی المقدمه علاوه بر وجوب نفسی، وجوب غیری هم پیدا کرده است.)
4. امّا باید توجه داشت که کلام آخوند که می گوید ذی المقدمه نمی تواند قید مقدمه باشد در صورتی صحیح است بلکه بگوئیم «ترتب ذی المقدمه بر مقدمه» قید مقدمه است. چراکه در این صورت لازم می آید ذی المقدمه واجب نفسی باشد و بعد مقدمه را واجب کند در حالیکه مقدمه هم عبارت است از «مقدمه + ترتب ذی المقدمه» که این ترتب ذی المقدمه از ذات ذی المقدمه انتزاع می شود. پس از وجوب نفسی ذی المقدمه، وجوب غیری به ذی المقدمه ترشح می کند و این محال است.*
5. [به عبارت دیگر اگر «ترتب ذی المقدمه» که از ذی المقدمه انتزاع می شود، قید باشد محال لازم آید، به همان دلیلی که مرحوم آخوند می فرمودند. ولی اگر «موصلیت مقدمه» که از مقدمه انتزاع می شود قید باشد، محال لازم نمی آید.]
ما می گوئیم:
1. چنانکه معلوم شد ما حصل فرمایش ایشان آن است که «ترتب ذی المقدمه بر مقدمه» صفتی است که بر ذی المقدمه عارض می شود و «موصلیت مقدمه به ذی المقدمه» صفتی است که بر مقدمه عارض می شود. و چون چنین است اگر گفتیم آنچه واجب است مقدمه موصله است، لازم نمی آید که در مرتبه مقدمه، ذی المقدمه لحاظ شود.
2. در حالیکه این سخن کامل نیست چراکه درست است که موصلیت صفت مقدمه است و ترتب صفت ذی المقدمه ولی این دو صفت از قیاس ذی المقدمه با مقدمه انتزاع می شود به عبارت دیگر اگر در مرتبه مقدمه، ذات مقدمه را با ذات ذی المقدمه قیاس نکنید، صفت موصلیت حاصل نمی شود و چون «المضایفان قوةً و فعلاً» درمرتبه واحد هستند، تا درهمان مرتبه مقدمه، ذی المقدمه لحاظ نشود، صفت موصلیت برای مقدمه قابل تصویر نیست.
3. به عنوان مثال از رابطه پدر و پسر دو صفت پدید می آید یکی صفت ابوت که در پدر حاصل می شود و یکی صفت بنوت که در پسر حاصل می شود ولی پیدایش این دو صفت، در صورتی است که همزمان و در یک رتبه، پدر و پسر موجود باشند.
به همین جهت «ترتب ذی المقدمه بر مقدمه» که صفت ذی المقدمه است ( ذی المقدمه مترتّبه) و «موصلیت مقدمه به ذی المقدمه» که صفت مقدمه است (المقدمه الموصله)، اگرچه دو صفت برای دو طرف تضایف هستند ولی مادامی پدید می آیند که در یک رتبه هم ذی المقدمه باشد و هم مقدمه.
پس برای پیدایش صفت موصلیت در «مقدمه موصله»، محتاج پیدایش ذی المقدمه هستیم. پس وجود ذی المقدمه «مقدمه» تحصیل «مقدمه» است و این همان کلامی است که مرحوم آخوند مورد اشاره قرار داده بود.
جمع بندی سخن مرحوم آخوند و اشکالات مطرح شده:
به نظر اشکالات مطرح شده درباره کلام مرحوم آخوند کامل نیست و سخن ایشان در نفی کلام صاحب فصول کامل است. اگر در همین نقطه بحث مقدمه موصله را پایان می دادیم، می توانستیم حق را به جانب مرحوم آخوند بدهیم. اما درادامه سخنان دیگری از زوایای دیگری درباره مقدمه موصله مطرح است که آن را پی میگیریم.
محذور های سه گانه مقدمه موصله:
علاوه بر اشکال های مرحوم آخوند، سه محذور دیگر هم برای مبنای مقدمه موصله بیان شده است این سه محذوز عبارت اند از «دور»، «تسلسل» و «خُلف»؛ هر یک از این سه محذور تقریرهای مختلفی هم دارند. (توجه شود که ممکن است برخی از این مطالب را در آنچه از مرحوم آخوند خواندیم، بیابیم)
محذور اوّل: دور
تقریر اول از دور:
مرحوم نائینی معتقدند که لازمه مقدمه موصله، دور است ایشان می نویسد:
«انّه يلزم حينئذ ان يكون وجود ذي المقدّمة من شرائط وجود المقدّمة، و ان لم يكن من شرائط وجوبها، إلّا انّه لا فرق في الاستحالة، ضرورة انّه لا يعقل ان يكون وجود ذي المقدّمة من شرائط وجود المقدّمة لاستلزامه الدّور، فانّه يلزم ان يكون وجود كلّ من المقدّمة و ذي المقدّمة متوقّفا على الأخر.»[2]
توضیح:
1. اگر مقدمه موصله را واجب بدانیم لازم می آید که «وجود ذی المقدمه» از شرائط «وجود مقدمه» (مقدمه ای که واجب است) باشد.
2. البته وجود ذی المقدمه از شرائط وجوب مقدمه نیست (یعنی برای اینکه مقدمه واجب باشد لازم نیست ذی المقدمه موجود شده است.) ولی:
3. از این جهت که محال لازم می آید، تفاوتی نمی کند. چراکه لازمه این سخن آن است که تا ذی المقدمه موجود نشود، مقدمه موجود نمی شود و تا مقدمه موجود نشود ذی المقدمه، موجود نمی شود.
ما می گوئیم:
1. اشاره مرحوم نائینی به «و ان لم یکن من شرائط وجوبها» به این مطلب است که اگر تحقق ذی المقدمه، شرط وجوب مقدمه باشد، نیز محال لازم می آید، چراکه تا وجود ذی المقدمه نیآمده، مقدمه واجب نیست و از طرفی وجوب مقدمه ملازم با وجوب ذی المقدمه است. پس تا وجود ذی المقدمه نیآمده، وجوب ذی المقدمه نخواهد آمد. و این یعنی اینکه یک شی وقتی واجب شود که موجود شده باشد، و این یعنی تحصیل حاصل.
2. حضرت امام سخن مرحوم نائینی را چنین تقریر کرده اند:
«لأنّ وجود ذي المقدّمة يتوقّف على وجود المقدّمة، و بناء على قيديّة الإيصال وجوب المقدّمة يصير متوقّفا على وجود صاحبها.»[3]
ما می گوئیم:
در تکمیل این دور لازم است اشاره کنیم که:
سابقاً، ضمن بیان مرحوم اصفهانی در نقد فرمایش مرحوم آخوند[4] گفتیم، عنوان موصلیّت از ذی المقدمه انتزاع نمی شود و لذا متوقف بر ذی المقدمه نیست، بلکه «وصول مقدمه به ذی المقدمه» باعث پیدایش دو صفت می شود که یکی بر مقدمه قائم می شود (موصلیّت) و دیگری بر ذی المقدمه قائم می شود (مترتب بودن بر مقدمه).
پس ممکن است بتوان به همین بیان اشکال دور را پاسخ گفت (که اصلاً موصلیت متوقف بر ذی المقدمه نیست)، ولی همان جا گفتیم چون متضایفان قوةً و فعلاً ملازم هستند، در ابتدا که موصلیّت حاصل است، مترتب بودن هم حاصل است و چون در رتبه مقدمه این دو صفت موجود است پس ذی المقدمه باید در رتبه مقدمه موجود باشد تا صفت مترتب بودن را دارا شود. این در حالی است که مقدمه یک رتبه از ذی المقدمه متقدم است. پس این دور نیست، بلکه ملاک بطلان دور یعنی «تقدّم الشی علی نفسه» را دارا می باشد.