95/11/27
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت امام سپس به إراده انسانی اشاره کرده و بر مرحوم اصفهانی اشکال میکند:
«و أمّا الإرادة فينا فليست شوقا مؤكّدا كما تمور به الألسن مورا، فإنّ الشوق من الصفات الانفعاليّة للنفس، و الإرادة من صفاتها الفعالة، و الشوق لا يبلغ حدّ الباعثيّة و إن بلغ ما بلغ في الشدّة، و الإرادة هي تصميم العزم و إجماع النّفس و الهمّة، بل قد لا يكون الشوق من مبادئها، فيريد المكروه و لا يريد المشتاق إليه، كمن يشرب الدواء البشيع لتشخيص الصلاح فيه مع النفرة و الكراهة الشديدة، و يترك شرب الماء البارد مع شدّة عطشه و اشتياقه لشربه تسليما لحكم العقل بأنه مضرّ للاستسقاء.»[1]
توضیح:
1. إراده در انسانها شوق موکّد نیست (تمور: میچرخد)
2. چراکه شوق از صفات انفعالی نفس است در حالیکه إراده از صفات فعل نفس است.
3. پس شوق به «فعالیت» نمیرسد (هر چه قوی شود)
4. إراده «تصمیم عزم» و اجماع نفس و همّت است (اجماع نفس یعنی نفس همه قوای خود را جمع کند. تصمیم عزم یعنی عزم خود را جزم کند.)
5. شوق چه بسا از مبادی إراده نیست، چراکه گاه آدمی إراده میکند کاری را که آن را دوست ندارد.
6. مثل اینکه داروی تلخ [بشیع/ ظاهراً بشع درست است] را به جهت اینکه فکر کرده مصلحت در آن است میخورد در حالیکه از آن کراهت و نفرت دارد.
7. و یا آب خنک را علیرغم شوق ترک میکند چون عقل میگوید خوردن آن برای بیماری استسقاء مضر است.
ایشان سپس میفرماید:
«ثمّ إنّ الإرادة كالشوق تتعلّق بالأمر الحاليّ و الاستقباليّ، و ليست كالعلل الطبيعيّة، و لم تكن مطلق الإرادة علّة تامّة لمطلق حركة العضلات، بل العضلات بما هي تابعة للنفس تكون تحت سلطانها، فإذا أرادت إيجاد أمر في المستقبل لا تتعلّق الإرادة بتحريك العضلات في الحال، بل إن بقيت الإرادة إلى زمان العمل تتعلّق إرادة أخرى بتحريك العضلات، لرؤية توقّف الإيجاد على حركتها، لا لأنّ إرادة الإيجاد محرّكة للعضلات. مثلا: إرادة شرب الماء لا يمكن أن تكون محرّكة لعضلات اليد للبطش، بل لما ترى النّفس توقف الشرب على تحرّك العضلات، تريد حركتها للتوصّل إلى مطلوبها، فالإرادة المتعلّقة بتحريك العضلات غير الإرادة المتعلّقة بإيجاد المطلوب نوعا، ألا ترى أنّ المطلوب مراد لذاته و تحريك العضلات توصليّ و غير مشتاق إليه أصلا و لا مراد بالذات.»[2]
توضیح:
1. إراده مثل شوق به امور حالی و امور استقبالی تعلق میگیرد.
2. إراده مثل علّتهای طبیعی نیست که معلول از آنها جدا نشود بلکه:
3. إراده اساساً علّت تامّه برای حرکت عضلات نیست چون علّت حرکت عضلات نفس است و لذا اگر نفس إراده کرد ایجاد شیء را در آینده، إراده الآن به حرکت عضلات تعلق نمیگیرد.
4. بلکه الآن إراده دارد که بعدها انجام دهد و در همان موقع إراده دیگری حادث میشود که عضلات حرکت میدهد.
5. توجه شود که إراده ایجاد فعل، محرک عضلات نیست بلکه چون نفس میداند که ایجاد فعل محتاج حرکت عضلات است، إراده میکند حرکت عضلات را.
6. [بطش: (أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا)، نگاه داشتن، گرفتن]
7. پس إراده حرکت دهنده عضله غیر از إراده ایجاد فعل است [نوعاً: چراکه ممکن است نفس حرکت عضلات مطلوب ذاتی باشد]
ما میگوئیم:
ما حصل فرمایش امام در جواب به مرحوم اصفهانی آن است که:
1. إراده در خدای سبحان شوق موکّد نیست چراکه در آنجا تاکید شوق معنی ندارد.
2. إراده در انسانها هم شوق موکّد نیست.
3. در انسانها: إراده انجام فعل غیر از إراده حرکت دهنده عضلات است.
4. إراده حرکت دهنده عضلات، حرکت عضلات را در پی دارد و تخلف از آن پیدا نمیکند. ولی إراده انجام فعل، به امر استقبالی تعلق میگیرد.
حضرت امام سپس به فرمایش مرحوم اصفهانی درباره «اراده تعلق گرفته به مقدمه» اشاره کرده و بر آن اشاره میکند:
«و ما تقدّم منه-أنّ الاشتياق يتعلّق بالمقدّمة من ذي المقدّمة- غير مطّرد، كما عرفت آنفا أنّ الاشتياق لم يكن من مقدمات الإرادة في جميع الموارد، و في كثير من الموارد يريد الشيء مع شدّة كراهته له، و الحاكم هو الوجدان.»[3]
توضیح:
1. اینکه مرحوم اصفهانی میگویند إراده نسبت به مقدمه از شوق نسبت به مقدمه حاصل میشود و شوق نسبت به مقدمه از شوق نسبت به ذی المقدمه؛ پس إراده نسبت به مقدمه موجود است ولی إراده نسبت به ذی المقدمه موجود نیست:
2. سخن فراگیری نیست چراکه:
3. اشتیاق از مقدمات إراده نیست پس ممکن است إرادهای باشد ولی شوق نباشد.
حضرت امام سپس به راه حل خودشان درباره «إراده تعلق گرفته به مقدمات قبل از زمان ذیالمقدمه» اشاره کرده و مینویسد:
«فحينئذ نقول: في مثل هذه الأفعال لا يمكن أن يقال: إنّ الإرادة تتعلّق بمقدّماتها من غير تصميم العزم بإتيان ذي المقدمة.
و لا أن يقال: إنّ حالتنا الوجدانيّة بالنظر إلى هذا الفعل و غيره بالنسبة إلى المستقبل سواء، لقضاء الوجدان و لا أن يقال: إنّ الحالة الوجدانيّة هو العلم بالصلاح فقط، فإنّه- أيضا- خلاف الوجدان.
و بالجملة: الوجدان أصدق شاهد بأنّ الإنسان قد يشتاق الأمر الاستقباليّ كمال الاشتياق، لكن لا يريده و لا يكون عازما على إتيانه، و قد يريده و يقصده من غير اشتياق، بل مع كمال كراهته، ففي الفرض الثاني يتصدّى لإتيان مقدّماته دون الأوّل، و لم يقم برهان يصادم هذا الوجدان، و ما قالوا من لزوم انفكاك العلّة عن المعلول قد عرفت ما فيه. هذا كلّه في الإرادة التكوينيّة.»[4]
توضیح:
1. اگر چنین مقدماتی، مورد إراده واقع است، نمیتوان گفت: إراده مقدمه هست ولی إراده نسبت به ذیالمقدمه نیست.
2. و نمیتوان گفت: برای ما این ذیالمقدمه (که میخواهیم در آینده واقع شود) و کارهای دیگر فرقی ندارند.
3. و نمیتوان گفت: ما نسبت به این ذیالمقدمه صرفاً علم به صلاح داریم.
4. پس: إراده نسبت به مقدمه، ناشی از إراده نسبت به ذیالمقدمه است.
5. گاه ما نسبت به امر استقبالی اشتیاق داریم ولی إراده نداریم و گاه إراده داریم ولی اشتیاق نداریم.