95/08/01
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام مرحوم نائینی:
مرحوم نائینی در تقسیم مقدمه به داخلی و خارجی مینویسد:
«تنقسم المقدمة إلى داخلية و خارجية و الداخلية تنقسم إلى داخلية بالمعنى الأخص و داخلية بالمعنى الأعم (اما) الداخلية بالمعنى الأخص فهي الاجزاء التي يتقوم المأمور به منها فيكون التقيد كذات القيد داخلا في المأمور به و اما الشروط و عدم الموانع فكلها خارجية بهذا المعنى لعدم دخول ذواتها في المأمور به و ان كان التقيد بها داخلا فيه (و اما) الداخلية بالمعنى الأعم فهي كلما يتوقف امتثال المأمور به عليه شرعا فيستحيل الامتثال بدونه و عليه فتدخل الشروط و عدم الموانع في المقدمة الداخلية أيضاً و الحاصل ان الشرط و عدم المانع باعتبار دخول التقيد بهما يعدان من المقدمة الداخلية و باعتبار خروج نفسهما عن المأمور به يعدان من الخارجية و تقابل الداخلية بالمعنى الأعم الخارجية بالمعنى الأخص و هي المقدمات العقلية التي يتوقف وجود المأمور به عليها عقلا من دون ان يتوقف الامتثال عليها شرعاً لعدم كون التقيد و لا ذات القيد داخلين في ما هو المأمور به شرعاً و هي تنقسم إلى علة و معد (و مجمل الفرق) بينهما ان ما له دخل في وجود الشيء (اما) أن يكون له تأثير فيه و (اما) ان لا يكون له تأثير فيه أصلا إلّا انه يكون مقرباً له من علته (اما الأول) فاما ان يكون علة بسيطة أو يكون جزء علة لا كلام لنا على تقدير البساطة و اما على تقدير التركب فاما ان تكون العلة المركبة تدريجية الوجود أو لا فإذا كانت العلة تدريجية الوجود فلا محالة يستند المعلول إلى الجزء الأخير من العلة التامة و إذا لم تكن تدريجية الوجود فالمعلول يستند إلى المقتضى منها فقط كذات النار بالإضافة إلى الإحراق سواء كان حدوث وجوده قبل حدوث وجود بقية اجزاء العلة كالمحاذاة و يبوسة المحل و نحوهما أو بعدها فانه لا بد في وجود الإحراق من اجتماع تمام اجزاء العلة في الوجود في عرض واحد فلا يفرق بين سبق أحدهما على الآخر في الوجود و عدمه (و اما الثاني) و هو ما يقرب المعلول من علته المعبر عنه بالمعد فالفرق بينه و بين غير الجزء الأخير من العلة التامة هو ان كل جزء من أجزاء العلة كما ان له دخلا في وجود المعلول له دخل في وجود الجزء اللاحق له من اجزائها و هذا كصعود الدرج فإن صعود الدرجة الأولى كما يتوقف عليه الكون في السطح كذلك يتوقف عليه صعود الدرجة الثانية و هكذا بخلاف المعد فانه لا يتوقف عليه الا نفس المعلول دون الاجزاء اللاحقة نظير قوة القوس التي لها دخل إعدادي في حركة السهم و لا دخل لها في حركة يد الرامي التي هي الجزء الأخير من العلة و لو سمى غير الجزء الأخير من العلة التامة بالمعد بالمعنى الأعم لم يكن به بأس أيضا»[1]
توضیح:
1. مقدمه: به داخلیه و خارجیه تقسیم میشود و داخلیه به داخلیه به معنی الاخص و داخلیه به معنی الاعم تقسیم میشود.
2. داخلیه به معنی الاخص آن اجزائی هستند که مأموربه از آنها قوام یافته است.
3. این قسم هم تقید به ایشان و هم خودشان داخل در مأموربه هستند ولذا شرط و عدم المانع از این قسم نیستند چراکه تقید به آنها داخل در مأمور به است ولی خودشان داخل در مامور به نیستند.
4. داخلیه به معنی الاعم آنهایی هستند که امتثال مأموربه از نگاه شارع متوقف بر تحقق آنهاست.
5. با این حساب شرط و عدم مانع و همچنین مقدمات داخلیه به معنی الاخص هم از زمره مقدمه داخلیه به معنی الاعم هستند.
6. پس شرط و عدم مانع به یک لحاظ مقدمه داخلیه هستند (به معنی الاعم) و به یک لحاظ مقدمه داخلیه نیستند (به معنی الاخص)
7. [با این حساب معلوم میشود که خارجیه هم به خارجیه به معنی الاعم و خارجیه به معنی الاخص تقسیم میشود. خارجیه به معنی الاعم شامل شرط و عدم مانع میشود ولی خارجیه به معنی الاخص:]
8. خارجیه به معنی الاخص مقابل با خارجیه به معنی الاعم است و عبارت است از مقدمات عقلیهای که از نظر شرع امتثال مأموربه متوقف بر وجود آنها نیست (چراکه نه خودشان و نه تقید به آنها داخل در مأموربه نیست) ولی از نظر عقل وجود مأموربه متوقف بر وجود آنهاست.
9. خارجیه به معنی الاخص دو قسم است علت تحقق ماموربه و مُعدّ تحقق ماموربه
10. فرق علت و مُعدّ هم در این است که:
11. آنچه در موجود شدن شی دخالت دارد گاه در پیدایش شی تاثیر دارد و گاه در پیدایش شی تاثیر ندارد ولی باعث میشود که معلول به علت نزدیک شود (مثلا آتش را به چوب نزدیک میکند)
12. علّت هم گاه بسیط است . گاه جزء یک علّت مرکب است.
13. علّت مرکب هم گاه مرکب تدریجی است و گاه تدریجی نیست.
14. اگر علّت مرکب تدریجی است، طبیعی است که معلول به آخرین جزء از علّت تامّه استناد داده میشود.
15. اگر علّت مرکب تدریجی نیست، در این صورت معلول مستند میشود به آن دسته از اجزاء که مقتضی هستند (مثلا برای گرم شدن آب باید آتش باشد، ظرف خشک باشد، آتش کنار ظرف باشد، ولی عرفا گرما را به آتش مستند میکنند حتی اگر آن اجزاء دیگر زودتر محقق شده باشند.)
16. اما مُعدّ: فرق مُعدّ با جزء علت آن است که:
(فرق با جزء آخرین علت تامه آن است که معلول مترتب بر اجزاء اخیر میشود ولی بر معدّ نمیشود)
17. جزءهای علت هم دخالت در وجود معلول دارند و هم دخالت در وجود جزءهای دیگر علّت دارند (مثلا رفتن روی پله اوّل نردبام هم دخالت در «کون علی السطح» دارد و هم دخالت در رفتن روی پله دوم)
ولی مُعدّ، تنها معلول است که بر آن متوقف است (مثلا قدرت کمان که به پرتاب تیر کمک میکند در حرکت دست تیرانداز دخالتی ندارد (حرکت دست تیرانداز= جزء اخیر علّت پرتاب)
18. پس اگر غیر از جزء اخیر علّت را معدّ به معنی الاعم نامیدیم، جایز است.
مامیگوئیم:
بسیطعلت عقلیمرکبمقدمه خارجیه به معنی الاخص مُعدّ عقلی(جزء غیر اخیر را هم میتوان معدّ به معنی الاعم دانست)مقدمه داخلیه به معنی الاعم مقدمه خارجیه به معنی الاعم مقدمه داخلیه به معنی الاخص: اجزاءاز جهتی مقدمه داخلیه و از جهتی مقدمه خارجیه:شرط/ سببتدریجی: (عرفا معلول مستند است به جزء اخیر) غیر تدریجی: (عرفا معلول مستند است به مقتضی)بسیطعلت عقلیمرکبمقدمه خارجیه به معنی الاخص مُعدّ عقلی(جزء غیر اخیر را هم میتوان معدّ به معنی الاعم دانست)مقدمه داخلیه به معنی الاعم مقدمه خارجیه به معنی الاعم مقدمه داخلیه به معنی الاخص: اجزاءاز جهتی مقدمه داخلیه و از جهتی مقدمه خارجیه:شرط/ سببتدریجی: (عرفا معلول مستند است به جزء اخیر) غیر تدریجی: (عرفا معلول مستند است به مقتضی) ماحصل تقسیم بندی مرحوم نائینی چنین است:
مرحوم خویی در نقد اصطلاح مرحوم نائینی مینویسند:
«ما أفيد في المتن في بيان التفرقة بين المعد و العلة لعله اصطلاح من شيخنا الأستاذ قدس سره و الصحيح ان المعد قسم من الشرط أعني به الشرط المتقدم المعدوم عند وجود مشروطه و عليه فصعود الدرجة الأولى بالقياس إلى الكون في السطح يكون معداً كما ان قوة القوس بالإضافة إلى حركة السهم يكون شرطا»[2]