94/06/24
بسم الله الرحمن الرحیم
بسمه تعالی
بحث :
مرحوم آخوند به عنوان مبحث ششم از مباحث مربوط به صیغه امر به اقتضای اطلاق صیغه اشاره می کنند و می نویسند:
«المبحث السادس قضية إطلاق الصيغة كون الوجوب نفسيا تعينيا عينيا لكون كل واحد مما يقابلها يكون فيه تقييد الوجوب و تضيق دائرته فإذا كان في مقام البيان و لم ينصب قرينة عليه فالحكمة تقتضي كونه مطلقا وجب هناك شيء آخر أو لا أتى بشيء آخر أو لا أتى به آخر أو لا كما هو واضح لا يخفى.» [1]
توضیح:
1. مقتضای اطلاق صیغه آن است که وجوب نفسی و عینی و تعیینی باشد چراکه:
2. وجوب غیری و وجوب کفایی و وجوب تخییری، مقید می باشند و لذا اگر متکلم در مقام بیان بود و قرینه ای اقامه نکرد، مقدمات حکمت اقتضا می کند که وجوب مطلق باشد و وجوب مطلق به این معنی است که شیء واجب است چه چیز دیگری واجب باشد (وجوب غیری) و چه شیء دیگری انجام شده باشد (تخییری) و چه کس دیگر این شیء را به جای آورده باشد (کفایی).
ما می گوییم:
1. قبل از بررسی فرمایش مرحوم آخوند لازم است به تعریف واجبات مختلف توجه کنیم چراکه تفاوت تعریف ها در نتیجه بحث دخالت خواهد داشت.
واجب نفسی و غیری:
مرحوم شیخ انصاری در تقسیم بندی واجبات به نفسی و غیری می نویسد:
«ينقسم الواجب باعتبار اختلاف دواعي الطلب على وجه خاصّ- كما ستعرفه- إلى غيريّ و نفسيّ. و تحقيق القول في تحديدهما موقوف على تمهيد، و هو: انّ متعلّق الطلب قد يكون أمرا مطلوبا في ذاته على وجه يكفي في تعلّق الطلب تصوّره من غير حاجة إلى غاية خارجة عن حقيقة المطلوب، فلا بدّ أن يكون ذلك غاية الغايات، فإذن هو الداعي إلى كلّ شيء و هو المدعوّ بنفسه، كما في المعرفة باللّه الكريم و التقرّب إليه بارتكاب ما يرضيه و الاجتناب عمّا يسخطه، فإنّه هو الباعث على فعل الطاعات و الداعي إلى ترك المناهي و السيّئات، و يلزمه أن يكون المطلوب في الأمر حصوله في نفسه، لا حصوله لأجل ما يترتّب عليه. و قد يكون أمرا يترتّب عليه فائدة خارجة عن حقيقة المطلوب، و هذا يتصوّر على وجهين:
أحدهما: أن يكون ما يترتّب عليه أمرا لا يكون متعلّقا لطلب في الظاهر، فيكون من قبيل الخواصّ المترتّبة على الأفعال التي ليست داخلة تحت قدرة المكلّف حتّى يتعلّق الأمر بها بنفسها.
و ثانيهما: أن يكون الغاية الملحوظة فيه تمكّن المكلّف من فعل واجب آخر، فالغاية فيه هو الوصول إلى واجب آخر بالأخرة و إن كانت الغاية الأوّليّة هو التمكّن المذكور. و هذا القسم أيضا يتصوّر على قسمين؛ لأنّ الفعل الآخر الذي يتوقّف على وجود الفعل المطلوب: قد يكون مطلوبا حال تعلّق الطلب بالفعل الأوّل، كما في جميع المقدّمات الوجودية للواجب بعد دخول الوقت. و قد يكون مطلوبا بعد وجود الفعل الأوّل في الحال، كما في المقدّمات التي يجب إيجادها قبل دخول وقت الواجب، مثل ما عرفت في بعض المباحث الماضية. و اللازم في هذين القسمين أن يكون الغير مطلوبا إمّا في وقت تعلّق الطلب بالفعل أو بعده؛ إذ لا يعقل أن يتعلّق الطلب بفعل بواسطة التوصّل إلى فعل آخر مع عدم تعلّق الطلب بذلك الآخر أصلا.»[2]
توضیح:
1. به سبب انگیزه های مختلفی که در آمر وجود دارد واجب به نفسی و غیری تقسیم می شود.
2. مطلوب گاهی فی حد نفسه مطلوب است و برای اینکه آمر آن را طلب کند لازم نیست چیزی غیر از آن را تصور کند.
3. این نوع مطلوب غایت غایت ها است و عبارت است از شناخت خدا و تقرب به او. (یعنی مطلوب، تقرب الی الله است و برای اینکه تقرب به خدا مطلوب ما شده باشد، هیچ چیز دیگری لازم نیست مطرح باشد، بلکه اگر از محرمات اجتناب می کنیم و واجبات دیگر را انجام می دهیم به خاطر این است که می خواهیم به قرب الهی رهنمون شویم)
4. این نوع مطلوب به خاطر خودش واجب شده است و نه به خاطر فائده ای که بر آن مترتب است.
5. در مقابل مطلوب هایی هستند که فائده ای به آنها مترتب است.
6. فائده در این دسته گاه به صورت ظاهر مطلوب نیست بلکه از قبیل خواص افعال است که به خودی خود مقدور مکلف نیست تا مورد طلب قرار گیرد.