93/10/24
بسم الله الرحمن الرحیم
تعریف اول متأخرین:
مرحوم آخوند می نویسد:
«الوجوب التوصلي هو ما كان الغرض منه يحصل بمجرد حصول الواجب و يسقط بمجرد وجوده بخلاف التعبدي فإن الغرض منه لا يكاد يحصل بذلك بل لا بد في سقوطه و حصول غرضه من الإتيان به متقربا به منه تعالى.» [1]
توضیح :
وجوب توصلی عبارت است از آنکه غرض آمر از آن به مجرد حصول واجب حاصل می شود و به مجرد وجود واجب، وجوب ساقط می شود.
وجوب تعبدی عبارت است از آن که غرض از آن به صرف حصول واجب حاصل نمی شود بلکه برای اینکه وجوب ساقط شود و غرض آمر حاصل شود، لازم است مکلف، آن کار را با قصد قربت به جای آورد.
حضرت امام در این باره می نویسند:
«إن الواجبات بل المستحبات في الشريعة على أقسام:
أحدهما: ما يحصل الغرض بها كيف ما تحققت، أي يكون المطلوب فيها نفس التحقق و الوجود بأي نحو حصل، كستر العورة، و إنقاذ الغريق، و النظافة.
ثانيها: ما لا يحصل الغرض بها إلا مع قصد عناوينها من غير احتياج إلى قصد التقرب و التعبد، كرد السلام و كالنكاح الواجب أو المستحب.
ثالثها: ما لا يحصل بها بصرف قصد العناوين، بل لا بد في سقوط أمرها من الإتيان بها متقربا إلى اللَّه تعالى. و هذا على قسمين: أحدهما: ما ينطبق عليه عنوان العبودية لله تعالى المعبر عنه في لغة الفرس ب «پرستش» كالصلاة و الحج و الاعتكاف. و ثانيهما: ما ليس كذلك و إن كان قربيا، أي يعتبر فيه قصد التقرب و الطاعة، كالزكاة و الخمس بل و الصوم، فإن إتيان الزكاة- مثلا- و إن يعتبر فيه قصد التقرّب، لكن لا تكون عبادة بالمعنى المساوق ل «پرستش» ضرورة أنّ كلّ فعل قُربيّ لا ينطبق عليه عنوان العبوديّة، ألا ترى أنّه لو أطاع أحدٌ والديه أو السلطان بقصد التقرّب إليهم لا تكون إطاعته عبارة لهم، فستر العورة و الاستبراء بقصد الأمر و التقرب إلى اللَّه ليسا عبودية له، بل إطاعة لأمره.
فالواجبات المعتبرة فيها القربة على قسمين: تعبدي و تقربي، فالأوّل ما يؤتي به لأجل عبودية اللَّه تعالى و الثناء عليه بالمعبودية كالصلاة التي [هي] أظهر مصاديقها، فإنها في الحقيقة ثناء عليه تعالى و بعنوان العبودية، بخلاف الثاني، فإن إعطاء الزكاة إطاعة له تعالى لا ثناء عليه بالمعبودية، فلا يجوز إتيان عمل بعنوان التعبد لغيره تعالى بخلاف الإتيان بعنوان التقرب.» [2]
توضیح :
واجبات (بلکه در مورد مستحبات هم می توان چنین گفت) چند قسم هستند.
قسم اول: آن دسته از واجبات و مستحبات هستند که به هر نحوه ای که حاصل شوند، غرض آمر را تأمین می کنند. پس مطلوب واقعی گوینده در این قسم نفس تحقق و وجود مأمور به است، مثل ستر عورت (مثال برای واجب) و نظافت (مثل برای مستحب).
قسم دوم: آن دسته از واجبات و مستحبات هستند که غرض آمر تنها در صورتی تأمین می شود که مکلف عنوان عمل را قصد کرده باشد. (ولی احتیاجی به اینکه قصد قربت باشد، نیست) مثل رد سلام (توجه شود که اگر شما به کسی سلام کنید این رد سلام نیست و لذا اطاعت نسبت به امر «رد سلام اخیک» نمی باشد بلکه باید برای اطاعت این امر، سلام کنید در حالیکه اراده کرده اید که آن سلام را به عنوان ردّ سلام او به جای آورده باشید) و مثل نکاح ـ چه واجب و چه مستحب ـ (وقتی کار شما اطاعت امر به نکاح است که کار شما به عنوان نکاح واقع شود)
قسم سوم: آن دسته از واجبات و مستحبات که غرض آمر از آنها به «قصد عنوان» حاصل نمی شود بلکه وقتی غرض تأمین می شود که مکلف آن را به قصد قربت اتیان کرده باشد.
قسم چهارم خود دو قسم است:
الف: آن دسته از واجبات که عنوان عبودیت بر آن ها صدق می کند ـ مثل صلوة و حج ـ .
ب: آن دسته که چنین عنوانی بر آنها صادق نیست. مثل زکات و خمس و صوم.
زکات دادن اگرچه باید با قصد قربت همراه باشد ولی عبادت به معنای پرستش نیست.
و الشاهد علی ذلک آنکه اگر کسی والدین خود و یا سلطان را به قصد تقرب به آنها اطاعت کرد اطاعتش عبادت (پرستش) به حساب نمی آید.
پس واجباتی که باید با قصد قربت اتیان شوند دو گونه اند: تعبدی و تقربی. تعبدی ها آنها هستند که به خاطر عبودیت و پرستش انجام می شوند (مثل نماز) و تقربی ها آن ها هستند که باید باقصد قربت باشند ولی پرستش به حساب نمی آیند.
ایشان سپس می نویسند:
«فحينئذ نقول: المراد بالواجب التعبدي- فيما نحن فيه- هو الواجب التقربي بالمعنى الأعم من التعبدي بالمعنى المتقدم، و هو مالا يسقط الغرض بإتيانه إلا بوجه مرتبط إلى اللَّه تعالى سواء قصد الامتثال له أو التقرب إليه تعالى و التوصلي بخلافه، سواء سقط الغرض بإتيانه كيف ما اتفق أو احتاج إلى قصد العنوان. و اتضح مما ذكرنا وجه الخلل في تعريف التعبدي: بأنه الّذي شرع لأجل التعبد به لربه المعبر عنه بالفارسية ب «پرستش» ، فإن الواجبات التعبدية بالمعنى المبحوث عنه أعم مما ذكر.» [3]
توضیح :
واجب تعبدی در اینجا واجب های تقربی به معنای اعم است.
یعنی آن دسته از واجبات که غرض از آنها تنها در صورتی تأمین می شود که به نوعی مرتبط با خدا انجام شوند (یا به قصد امتثال امر خدا و یا به قصد تقرب به خدا).
واجب توصلی هم آن است که غرض از آنها حتی اگر مرتبط با خدا انجام نشود، تأمین شود (چه غرض از آنها تأمین شود و لو بدون قصد عنوان و چه غرض از آنها با قصد عنوان حاصل شود)
پس معلوم شد که تعریف تعبدی به: «آنچه برای این تشریع شده که آدمی به پروردگارش تعبد بورزد» با اشکال مواجه است چراکه تعبدی در بحث ما اعم از این قسم است.
ما می گوییم :
فرمایش امام چنین تقسیم بندی می شود:
آنچه نه محتاج قصد عنوان است و نه محتاج قصد قربت (1)آنچه محتاج قصد عنوان است ولی محتاج قصد قربت نیست (2)آنچه محتاج قصد قربت استمصداق پرستش است (3)مصداق پرستش نیست (4)آنچه نه محتاج قصد عنوان است و نه محتاج قصد قربت (1)آنچه محتاج قصد عنوان است ولی محتاج قصد قربت نیست (2)آنچه محتاج قصد قربت استمصداق پرستش است (3)مصداق پرستش نیست (4)
واجبات (1) و (2): توصلی هستند.
واجبات (3) و (4): تعبدی هستند.
اگر بخواهیم تقسیم بندی را به حصر عقلی بیان کنیم چنین می شود:
آنچه محتاج قصد عنوان نیستآنچه محتاج قصد قربت نیست (1)آنچه محتاج قصد قربت استعبودیت (5)غیر عبودیت (6)آنچه محتاج قصد عنوان استآنچه محتاج قصد قربت نیست (2)آنچه محتاج قصد قربت است عبودیت (3)غیر عبودیت (4)آنچه محتاج قصد عنوان نیستآنچه محتاج قصد قربت نیست (1)آنچه محتاج قصد قربت استعبودیت (5)غیر عبودیت (6)آنچه محتاج قصد عنوان استآنچه محتاج قصد قربت نیست (2)آنچه محتاج قصد قربت است عبودیت (3)غیر عبودیت (4)
ظاهراً شماره (5) و (6) ـ اگر فرض داشته باشد ـ احکام شماره (3) و (4) را دارند.