« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

93/01/30

بسم الله الرحمن الرحیم

خاتمه: ثمره بحث

منتقی الاصول درباره این بحث می نویسد:

«و أنت خبير بان تحقيق هذه الجهة لا أثر له أصلا، لأن الأمر الّذي نبحث فيه ما يصدر من المولى جل شأنه و هو مستجمع للعلو و الاستعلاء كما لا يخفى. و انما تعرضنا لها تبعا لصاحب الكفاية فالدقة فيها غير لازمة.» [1]

مرحوم شهید صدر نیز در این باره می نویسد:

«و التحقيق ان هذا البحث تارة يساق بلحاظ ما هو موضوع حكم العقل بوجوب الطاعة، و حينئذ لا ينبغي الإشكال في اعتبار العلو الحقيقي لكي يحكم العقل بلزوم طاعة الأمر سواء كان بلسان الاستعلاء أو بلسان «من يقرض اللَّه قرضا حسنا». و أخرى يساق بلحاظ تحديد ما هو المعنى اللغوي للأمر و حينئذ تكون ثمرة البحث فقهية لا أصولية تظهر في مثل ما إذا ورد مثلا تجب إطاعة أمر الوالد فهل يشترط فيه الاستعلاء من قبل الأب مثلا أم لا على إشكال في هذه الثمرة من ناحية وضوح ان ما هو ملاك مثل هذا الحكم بحسب المناسبات العرفية ليس هو استعلاء الوالدين بل علوهما الحقيقي.» [2]

توضیح :

    1. گاهی این بحث مطرح می شود تا معلوم شود که موضوع حکم عقل چیست. (در قضیه عقلیه: یجب اطاعة امر المولی) در این صورت مسلم است که «علو حقیقی»، باید باشد تا عقل حکم کند به اطاعت خواسته کسی؛ خواه این خواسته به لسان استعلاء و امر باشد و خواه به لسان استعلاء و امر نباشد.

    2. امّا گاهی این بحث مطرح است تا معلوم شود که معنای لغوی «امر» چیست، در این صورت باید گفت که این بحث، یک بحث فقهی است مثل بحث در معنای امر والدین.

    3. هرچند در مثل اوامر والدین هم می توان گفت حتی اگر هم در معنای لغوی امر، استعلاء دخیل باشد ولی شرعاً ملاک اطاعت علو حقیقی است و لذا اگر هم بر طلب غیر استعلایی آنها امر صدق نکند، باز هم اطاعت آن واجب است.

ما می گوییم :

    1. بحث درباره موضوع حکم عقل اصلا ربطی به بحث از معنای «امر» ندارد چراکه احکام عقلی روی الفاظ و معانی الفاظ نرفته است. بلکه عقل حکم را روی مفاهیم می برد بدون توجه به اینکه آیا برای لفظی وضع شده است یا نه؟ پس اینکه «خواسته عالی» لازم الاطاعة است. ربطی به صدق لفظ امر یا عدم صدق لفظ امر ندارد.

     جهت سوم: آیا ماده امر حقیقت در وجوب است؟

قبل از ورود به بحث لازم است توجه کنیم که حقیقت بودن امر در وجوب به این معنی است که امر که به معنای طلب مخصوص و یا به معنای فرمان است، آیا به معنای آن نوع طلب و فرمانی است که اگر اطاعت نشود، استحقاق عقاب و مؤاخذه را پدید می آورد. به عبارت دیگر آیا لفظ «ا م ر» برای مفهومی وضع شده است که عبارت باشد از «فرمان» و معنی آن چنین است که اگر اطاعت نشود عقاب می کنم یا به عبارتی در این مفهوم «الزام» هم نهفته است.

مرحوم آخوند در این باره می نویسد:

«لا يبعد كون لفظ الأمر حقيقة في الوجوب لانسباقه عنه عند إطلاقه و يؤيد قوله تعالى فليحذر الذين يخالفون عن أمره و (قوله صلى الله عليه و آله: لو لا أن أشق على أمتي لأمرتهم بالسواك) و (قوله صلى الله عليه و آله: لبريرة بعد قولها أ تأمرني يا رسول الله لا بل إنما أنا شافع) إلى غير ذلك و صحة الاحتجاج على العبد و مؤاخذته بمجرد مخالفة أمره و توبيخه على مجرد مخالفته كما في قوله تعالى ما منعك ألا تسجد إذ أمرتك. و تقسيمه إلى الإيجاب و الاستحباب إنما يكون قرينة على إرادة المعنى الأعم منه في مقام تقسيمه و صحة الاستعمال في معنى أعم من كونه على نحو الحقيقة كما لا يخفى و أما ما أفيد من أن الاستعمال فيهما ثابت فلو لم يكن موضوعا للقدر المشترك بينهما لزم الاشتراك أو المجاز فهو غير مفيد لما مرت الإشارة إليه في الجهة الأولى و في تعارض الأحوال فراجع.» [3]

 

***

 

توضیح :

    1. بعید نیست که بگوییم لفظ «امر» حقیقت در وجوب است چراکه: وجوب از اطلاق لفظ امر متبادر می شود.

    2. مؤید این تبادر اموری است از جمله:

    3. آیه شریفه «فَلْيَحْذَرِ الَّذينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ» [در حالیکه اگر امر دال بر وجوب نبود، ترساندن مخالفین معنی نداشت]

    4. قول رسول الله: «لولا أن ...» [در حالیکه اگر امر دال بر وجوب نبود، موجب مشقت نمی شد]

    5. قول رسول الله: «بل انا شافع» [بریره کنیز عایشه بود و شوهری داشت به نام مغیث، وقتی زن آزاد شد فهمید که اختیار ازدواج و طلاق با اوست و لذا خواست تا از مغیث جدا شود، ابن عباس می گوید مرد گریه می کرد و اشک او بر گونه اش جاری بود، پیامبر به ابن عباس فرمود: «أ لا تعجب من حبّ مغیث بریره و من بغض بریره مغیثاً» و سپس به زن فرمودند:« لو راجعته فإنه ابو ولدک» زن گفت: «أ تأمرنی یا رسول الله» و حضرت فرمود: «لا أن شافع».][4]

    6. مؤید دیگر آنکه اگر عبد با امر مولایش مخالفت کند می توان او را توبیخ کرد چنانکه در آیه شریفه «ما منعک ألا تسجد إذ امرتک» چنین است.

 


[1] . منتقى‌الأصول، ج1، صفحه 376.
[2] . بحوث‌في‌علم‌الأصول، ج2، صفحه 15.
[3] . كفايةالأصول، صفحه 63.
[4] . سنن ابی داود، ج1 ص497 : «حدثنا موسی بن اسماعیل، ثنا حماد، عن خالد الحذاء، عن عکرمه، عن ابن عباس أن مغیثا کان عبداً فقال: یا رسول الله، أشفع لی إلیها، فقال رسول الله صلی الله علیه و سلم: «یا بریره اتقی الله فإنه زوجک و أبو ولدک» فقالت: یا رسول الله، أ تأمرنی بذلک؟ قال: «لا، إنما أن شافع» فکان دموعه تسیل علی خده، فقال رسول الله صلی الله علیه و سلم للعباس: «أ لا تعجب من حب مغیث بریره و بغضها إیاه».
logo